امین الله علیمرادی در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه برخی صاحبنظران با استناد به سوره انفال، آغاز نزول قرآن را مصادف با جنگ بدر، یعنی روز هفدهم ماه رمضان میدانند (فاکر میبدی، ۱۳۸۴: ۱۴)، گفت: افزون بر این، بر پایه برخی احادیث، عدهای از مفسران معتقدند معراج حضرت رسول اکرم (ص) نیز در این شب بوده است (ابنسعد، ج ۱، بیتا: ۱۶۶). بر این اساس بنا به اهمیتی که این شب در این روایات دارد، مردم در برخی نواحی مراسم ویژهای برای شب هفدهم ماه مبارک رمضان برگزار میکنند.
غذاهای مخصوص شب هفدهم ماه رمضان
او ادامه داد: زنان روستای لاورز شهرستان دشتی (استان بوشهر) در روز هفدهم ماه رمضان نان زرد درست میکنند. برای پختن نان زرد؛ آرد، نمک، زردچوبه و دارچین را با هم ترکیب میکنند و حدود نیم کیلو خرما که پوست و هسته آنها را جدا کردهاند، داخل ظرف پر آبی میریزند و این آب را روی آرد ریخته و خمیر درست میکنند. سپس این خمیرها را داخل تابهای روی آتش میگذارند و نانهای نازک زرد رنگی تهیه میکنند.
به گفته این پژوهشگر فرهنگ عامه در برخی نقاط استان فارس و اهالی قوچان نیز در شب هفدهم ماه رمضان آبگوشت کلهپاچه یا سیرابی پخته و با آن افطار میکنند.
او ادامه داد: شب هفدهم ماه رمضان در شهرستان راور استان کرمان، برای افطار «قاتق» (غذایی با عدس) درست میکنند؛ زیرا بر این باورند که خوردن عدس، نور چشم را زیاد میکند. از این رو کاسهای هم به همسایهها میدهند. مردم شهرستان بم نیز در این شب آش عدس میخورند و بر این باورند که خوردن آش عدس ثواب دارد و اشک چشم را زیاد میکند.
«کلیدزنی» به رسم کرمانیهای قدیم
علیمرادی «کلیدزنی» را یکی از آداب و رسوم کهنی معرفی کرد که میان مردم کرمان به ویژه شهرستان رفسنجان در این شب رواج داشته و اظهار کرد: البته این رسم در حال حاضر چندان رایج نیست، «کلیدزنی» استان کرمان در تاریخ ۱۳۸۸/۰۹/۲۸ به شماره ۴۲ در فهرست میراث ناملموس ایران به ثبت رسیده است.
او درباره نحوه اجرای این مراسم، توضیح داد: هر کسی حاجتی داشته، به نیت برآورده شدن حاجت خود یا اینکه پس از برآورده شدن حاجتش، کلیدزنی میکرده است. زمان برگزاری این رسم شب هفدهم و بیست و هفتم ماه مبارک رمضان، بعد از افطار بوده است. شخص حاجتمند به صورت ناشناس و کاملاً پوشیده به در خانه اهالی شهر میرفت؛ در حالی که با خود یک کَمو چوبی (غربال چوبی) که داخل آن کلیدون (کلید چوبی)، سرمهدان، قند، نبات و چیزهایی از این قبیل بود به همراه داشت. این شخص بر در خانه اشخاص مینشست و کَمو را در کنار خود قرار میداد؛ اما هیچ حرفی نمیزد. در عوض با کلید به کَمو ضربه میزد که حاصل این ضربه تولید صدا بود. صاحبخانه بیرون میآمد و از آنچه در کَمو بود قدری برمیداشت، از سرمه بر چشم میکشید و بعد به اندازه وسع خود پول یا کالایی در کَمو میگذاشت.
این پژوهشگر فرهنگ عامه ادامه داد: گاهی دو یا سه نفر از دخترها و زنها با هم وعده میگذاشتند که به «کلیدزنی» بروند. به این صورت که طبق وعده دو دوست به خانه دوست سومی میرفتند. آنها نه تنها لباسهایشان را عوض میکردند، بلکه شیوه راه رفتنشان را هم تغییر میداند تا به هیچوجه شناخته نشوند. بعد یک کلید، یک سرمهدان، یک آینه برداشته و داخل کَمو میگذاشتند و از ساعت ۸ شب که هوا تاریک میشد، برای کلیدزنی در کوچههای شهر به راه میافتادند و درِ خانهها را میزدند. زنهای کلیدزن پشت در خانهها مینشستند و کَمو را یک نفر روی دامن گذاشته با کلید به دیواره آن ضربه میزد. یک نفر که خسته میشد، دیگری شروع میکرد به کلید زدن تا صدا به گوش صاحبخانه برسد. این زنها در دل خود نیت میکردند و با درنظر گرفتن حاجتهایشان با خود میگفتند اگر صاحبخانه ما را نشناخت و چیزی به ما داد، حاجت ما برآورده میشود؛ اما اگر ما را شناخت و چیزی هم به ما نداد، حاجت ما برآورده نمیشود.
او افزود: وقتی صدای کلید به گوش افراد خانه میرسید، میفهمیدند که کلیدزنها هستند؛ از این رو مرد در خانه را باز نمیکرد. زن صاحبخانه در خانه را باز میکرد و اگر زن مهربانی بود مقداری قند، خرما، آرد، انار، پول و هر چه که در خانه داشت در کَموی آنها میگذاشت و از سرمهدان آنها که در کمو است، سرمه به چشم میکشید و در آیینهای که در کمو است نگاه میکرد. بعد آنها را سر جایشان میگذاشت و میگفت: «خدا مراد و مطلبتان را بدهد». گاهی مواقع زن صاحبخانه کلیدزنها را میشناخت، اما باز هم به آنها خوراکی میداد.
این پژوهشگر فرهنگ عامه ادامه داد: بعضی زنها که شوخ طبع بودند سعی میکردند چادر کلیدزنها را کنار بزنند و آنها را بشناسند درحالی که زنانی که برای برآورده شدن حاجتشان کلید میزدند، معتقد بودند این اتفاق باعث میشود آنها به مراد خود نرسند. در گذشته زنان آردی را که از کلیدزنی جمع شده بود، در کاسهای میریختند و در تنور خانه میگذاشتند، با این نیت که بیبیسهشنبه آرد را تبرک میکند. وقتی صبح میرفتند به سرکشی آرد اگر آثار و علائم پنجه دست روی آرد بود، نیت خود را خوب میدانستند و میگفتند که بیبیسهشنبه روی آردمان دست گذاشته است.
انتهای پیام
نظرات