به گزارش ایسنا، خانم خادم در گفتوگو پیشرو از آرمانهای فرزندش، فرهاد خادم، یکی از طراحان پل چزابه که در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید سخن میگوید و درسی که از اراده و عشق به میهن پسرش آموخت:
«تاجگوهر خداداد کوچکی» هستم، اما از آنجا که فعالیتهای اجتماعی خود را به نام خانوادگی پسر شهیدم (فرهاد خادم) شروع کردم، بیشتر با همین نام یعنی «خادم» شناخته میشوم. اصالتاً اهل کرمان هستم، کلاس هشتم بودم که به تهران نقل مکان کردیم و در ۱۷ سالگی ازدواج کردم. پس از ازدواج به کمک همسرم ادامه تحصیل دادم و دیپلم گرفتم. سپس به عنوان متصدی امور مالیاتی در وزارت امور دارایی مشغول به کار شدم. خداوند سه فرزند به من عطا کردهاست. فرهاد، نخستین فرزندم در سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد و بعد از او، صاحب دو دختر شدم.
فرهاد، تنها فرزند ذکور من بود. او روحیه مسئولیتپذیری داشت و در امر زندگی و تحصیل همواره کوشا بود. بعد از اخذ دیپلم در رشته مهندسی در دانشگاه شریف قبول شد. فرهاد در دوران دانشجویی وارد کانون دانشجویان زرتشتی شد و فعالیتهای اجتماعی خود را از این انجمن آغاز کرد. او با کمک دوستانش، مددکاری این انجمن را احیا کرد. آنها به شهرستانهای محروم میرفتند و خدمات مختلفی به افراد نیازمند ارائه میکردند؛ از کمکهای پزشکی گرفته تا ساخت ساختمان. فرهاد از هیچ تلاشی در این امر فروگذار نمیکرد. فارغالتحصیلی او درست مصادف با آغاز جنگ تحمیلی بود و فرهاد با اینکه امکان مهاجرت به آمریکا را داشت اما ترجیح داد به جبهه برود. البته من به سادگی، راضی به رفتن او نشدم و مدتها با هم بحث داشتیم، میگفت: «مادر! میدان آزادی را یک ایرانی ساختهاست و باید از آن دفاع کرد. اگر دشمن، این سرزمین را بگیرد، من دیگر قادر به ادامه زندگی نخواهم بود و این نوعی، مرگ تدریجی است.»البته پیش از آن هم با فعالیت در کانون جوانان زرتشتی، میکوشید به خانوادههای جنگزده کمک کند. آنها کمکهای نقدی زرتشتیان را جمعآوری و با آن اقلام مورد نیاز افراد مانند پتو و… خریداری کرده و برای توزیع به شهرستانها میفرستادند. فرهاد هیچ تفکیکی میان اقشار مختلف جامعه قائل نبود و میگفت ما برای همه بندههای خدا کار میکنیم.
به هر حال، عزم قاطع فرهاد برای رفتن، توانست رضایت مرا هم جلب کند و او در نهایت با هفت نفر از همدانشگاهیهای مسلمانش، راهی جبهه شد. آنها طراحی پل تنگه چزابه را در عملیات «فتحالمبین» بر عهده گرفتند. این پل، بعدها به احترام طراحانش به نام «دانشجویان دانشگاه شریف» مزین شد. فرهاد، پیرو خاص اشوزرتشت بود و خردگرایی را از او یاد گرفته بود. من مسلم میدانم که او این راه را با اندیشه و آگاهانه انتخاب کرد. یکبار، پیش از شهادت به من گفت: «مادر! اگر روزی خبر شهادت مرا دادند، باور نکن. اینجا «فرهاد خادم»، خیلی زیاد است و ممکن است اشتباه شده باشد.» بعد خداحافظی کرد؛ آنجا بود که برای اولین بار، اشک پدرش را دیدم. چند روز بعد (اول اسفندماه ۱۳۶۰) خبر شهادتش را آوردند. فرهاد همراه با هفت تن از مهندسان دانشگاه شریف در عملیات فتحالمبین و هنگامی که مشغول ساخت پل برای رزمندگان بودند، مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به شهادت رسید. وقتی خبر شهادتش را از زبان دخترم شنیدم، صدای فرهاد در ذهنم تکرار میشد و باور نمیکردم، رفته باشد. آن روز، چیزی در درون من شکست و فریادی از اعماق وجود سر دادم. تا چند روز، حال خود را نمیفهمیدم. وقتی پیکر فرهاد را در آرامستان زرتشتیان قصر فیروزه به خاک سپردیم، به او قول دادم که راهش را ادامه دهم و تا امروز هم تمام تلاشم را در این مسیر کردهام. شهادت فرهاد، موهایم را سفید کرد و مرا تا مرز خودکشی پیش برد اما چندینبار، او را در خواب دیدم و به من توان داد که بار دیگر روی پای خود بایستم. فرهاد میگفت: «مادر! مگر آرش برای یک وجب از خاک ایران، جان خود را فدا نکرد؟ پس من هم میروم.» یادآوری همین سخنان او همیشه آرامبخش و قوتقلبی برای من بوده است.
این روحیه فرهاد از کجا نشأت گرفته بود؟
فرهاد، راست، درست و با ایمان بود، به آنچه میگفت با خرد فکر میکرد. او پیرو راستین اشوزرتشت بود و از ایام نوجوانی به دین خود اهمیت زیادی میداد. فرهاد اجازه نمیداد در خانه ما مسائلی مانند قهر یا غیبت وجود داشته باشد. او به همنوعان خود اهمیت زیادی میداد و همیشه دوست داشت به مردم خدمت کند. یک بار من توتفرنگی نوبرانه –که قیمت زیادی داشت- خریدم اما فرهاد از آن نخورد و گفت: «چیزی را بخورید که همه مردم بتوانند، بخورند.» همان زمان فهمیدم که فرهاد، یک مددکار واقعی است. حتی لحظهای بیکار نمیماند و تماممدت، پای کار مردم بود. همین روحیه خدمت، در نهایت، او را در مسیر آرمانهایش قرار داد.
همرزمان مسلمان فرزندتان چه برخوردی با شما داشتند؟
برخورد آنها عالی بود.به همت دانشگاه شریف، کتابی درباره فرهاد نوشته شد.دوستان مسلمان فرهاد، همیشه به ما سر میزنند و مرا تشویق کردند که داستان فرهاد خادم را روایت کنم. وقتی دوستان فرهاد را میبینم، آرامش میگیرم. یک روز بر سر مزار فرهاد نشسته بودم و گریه میکردم که شخصی آمد و گفت: «گریه نکن مادر». پرسیدم: «شما فرهاد را میشناسید؟» گفت: «بله، من راننده آمبولانسی بودم که فرهاد را از خوزستان به تهران آوردم. اصلاً برای فرهاد گریه نکن، چون آنقدر محبوب همه بود که وقتی پیکرش را بر زمین گذاشتند تا در آمبولانس قرار دهند، همه با دستهایشان بر سرش سایهبان ساختند تا آفتاب نخورد.»
دیدگاه شما به عنوان مادر شهید نسبت به حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری چیست؟
آنها زحمات زیادی در این مسیر متحمل شدهاند. من به عنوان مادر شهید، امروز در قبال مملکت و زحمات ایشان، مسئولیت بیشتری از قبل دارم و در مقابل خون فرهاد نیز مسئولم. وقتی به یک خانواده زرتشتی یا یک دانشجو کمک میکنم تا برای جامعه مفید واقع شوند، یعنی به وظیفهام در راه خدمت به این مملکت عمل کردهام. ما زرتشتیها در تمام مراسم و برنامههای خود، سخنان امامخمینی (ره) را با خط درشت مینویسیم. ایشان معتقد بودند که ما همه یک ملت واحد هستیم و ایران متعلق به همه ملت -اعم از مسلمان و غیر مسلمان- است. سخنان امام (ره) برای ما قوت قلب بود و پیوند ما را بیشتر میکرد. امروز هم به مناسبت دهه فجر، برنامههای مختلفی در انجمنهای زرتشتی برگزار میشود و چندین بار هم به بیت امام (ره) مشرف شدهایم. من همیشه گفتهام که فرزند من دین دیگری داشت اما هنگام دفاع از وطن، دیگر مسئله دین مطرح نبود و همه ما متعلق به یک جامعه هستیم.
از دوران مبارزات انقلاب هم خاطرهای دارید؟
بله، فرهاد آن زمان هم در جامعه فعال بود و به مبارزان کمک میکرد. او با دانشجویان مبارز در دانشگاه همراه بود. به یاد دارم، یکی از دوستان دانشگاهیاش به نام «حسین»،وضعیت مالی بدی داشت و فرهاد و سایر دوستانش به او کمک میکردند. یک روز به من گفت: «مادر! اگر انقلاب پیروز شود، وضعیت افرادی مثل حسین، بهتر میشود.» این حرف او تأثیر زیادی بر من گذاشت.
از حال و هوای دههفجر در جامعه زرتشتیان بگویید.
زرتشتیان نیز مانند دیگر مردم ایران، دوست دارند در شادی پیروزی انقلاب شرکت داشته باشند و خود را در این پیروزی ملی، سهیم میدانند. من در ستاد برگزاری جشن ویژه دههفجر، عضو هستم. ما زرتشتیان نیز به آرمانهای ملت، ایمان داریم و در تمام ایام دهه فجر، جشنها و مراسم مختلفی برگزار میکنیم، مانند: آئین سدرهپوشی یا دعوت از مسئولان مملکتی برای گرامیداشت پیروزی انقلاب. همچنین، نمایندهمان در مجلس، رئیس انجمن زرتشتیان و دیگر مسئولان جامعه زرتشتی در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت میکنند.
شهادت در جامعه زرتشتیان چه جایگاهی دارد؟
زرتشتیان با واژه «شهادت»، آشنا هستند. بر اساس دین زرتشتی، «اشوزرتشت» (پیامبر ما) در معبد «آذرنوش» در حال نماز بوده که توسط یکی از تورانیان با ضربه خنجر به شهادت میرسد. شهید نزد زرتشتیان، مقام والایی دارد و با عنوان «جانباخته در راه وطن» شناخته میشود.
با امام حسین (ع) و قیام عاشورا نیز آشنایی دارید؟
امامحسین (ع)، انسانی شجاع بود که در راه آرمانهایش به تنهایی ایستاد و جنگید و من احترام خاصی برای ایشان قائلم. من به حضرت علی (ع) هم ارادت دارم. در گذشته، اعراب، اسرای غیر عرب را میکشتند، اما امام علی (ع) به جای این روش، از دانش اسرا برای آموزش به افراد بیسواد بهره گرفتند و این بسیار باارزش است. منش و رویکرد این دو شخصیت برای همه، آموزنده و قابل احترام است.
به نظر شما شهدای پیروان ادیان توحیدی، آنطور که باید در جامعه شناخته شدهاند؟
شهدا و ایثارگران در جامعه زرتشتی، کاملاً شناختهشده هستند. اغلب شهدای این جامعه، از اقشار طراز اول مملکت بودهاند و همه، راه خود را با خرد انتخاب کردند. در میان سایر اقلیتهای دینی نیز به همین صورت است. البته گاهی در جلسات مشترک با پیروان ادیان الهی، برخی از توجه اندک مسئولان کشوری به خانواده شهدا گلایه میکنند. تلاش برای معرفی شهدا به جامعه، روحیه خانوادهها را از نظر معنوی ارتقا میدهد و قدمی است مثبت در راه حفظ ارزشهای آنها.
رنجی که از نبود فرزندتان میکشید، شما را نسبت به اعتقادات خود دچار تردید نکرده است؟
من به دین خود ایمان راسخ دارم و عاشق اشوزرتشت هستم. دیندار واقعی باید به خدا و خلق خدمت کند. همانطور که گفتم، من در مقابل فداکاری فرهاد، مسئول هستم. او جان خود را یعنی بهترین متاعی که هر کس دارد، در راه وطن دادهاست و من به درستی عملش ایمان دارم.
دغدغههای شما به عنوان مادر یک شهید چیست؟
با توجه به فعالیتهایم در مددکاری، چندین سال است که دغدغهای جز مسائل و مشکلات مردم ندارم و امیدوارم که با تلاش مسئولان و کمکهای ما، قدری از مشکلات برطرف شود.
کمی از فعالیتهایتان بگویید و اینکه برای آینده چه برنامهای دارید؟
من ضمن فعالیت در جامعه زرتشتی، یک آموزگار هستم. وقتی میبینم بچهها خط اشوزرتشت را در کتاب دینیمان میخوانند، لذت میبرم و سعی میکنم این مسیر را با کیفیتی بهتر ادامه دهم. در کنار این به فعالیتهای مددکاری نیز میپردازم. گاهی هم در مجالس مرتبط سخنرانی میکنم. من همیشه گفتهام که برای مردم کار میکنم و همه تلاشم این بوده که پا جای پای فرهاد بگذارم و هر چه هم دارم در راه مددکاری و خدمت به مردم میدهم.
چه برنامههایی برای پاسداشت شهدا در جامعه زرتشتی برگزار میشود؟
همهساله، مراسم گرامیداشت یاد شهدای زرتشتی در آرامستان برگزار میشود و اعضای انجمن زرتشتیان با خانوادههای جانباختگان (شهدا) دیدار و از ایشان دلجویی میکنند. همچنین، جام فرهنگی-ورزشی «جانباختگان» به همت انجمن زرتشتیان برگزار میگردد که ضمن معرفی شهدا، باعث انتقال ارزشهای آنها به نسل جوان زرتشتی میشود.
شهدای زرتشتی چه جایگاهی در جامعه دارند؟
هیچ تفاوتی میان شهدا در جامعه وجود ندارد و خانواده شهدا –اعم از زرتشتی و مسلمان- احترام خاصی در میان اقشار مختلف جامعه دارند. من نیز همواره خود را عضوی از خانواده شهدای این ملت دانستهام و هیچگاه تمایزی میان ما وجود نداشتهاست.
خوشبختانه جوانان، رویکرد خوبی به شهدا دارند. شاهد این امر، استقبال نسل جوان از کتاب منتشرشده درباره فرهاد (با عنوان «جای پای فرهاد») است. اساساً نگارش کتاب درباره شهدا، تأثیر زیادی در جامعه دارد. بهتازگی، انجمن زرتشتیان در اقدامی پسندیده، کتابهای منتشرشده در این زمینه را برای مطالعه در اختیار دانشآموزان و دانشجویان قرار میدهد. بارها پیش آمده که دانشجویان جوان برای تحقیق درباره فرهاد از من کمک خواستهاند. نسل جوان امروز، احترام زیادی برای اقلیتها و شهدای آنها قائل است.
به عنوان یک مادر شهید، وقتی اخبار شهدای مدافع حرم را میشنوید، چه احساسی به شما دست میدهد؟
آنها هم مثل فرزند من هستند و هیچ تفاوتی با او ندارد. من در یکی از مصاحبههایم اشاره کردهام که فرهاد من از ایران دفاع کرد و فرزندان شما برای دفاع از دین و مقدساتش داوطلب دفاع شدند. همه آنها جان خود را در راه ارزشهایشان تقدیم کردهاند که قابل احترام است.
و سخن پایانی
امیدوارم آن رویکرد مثبت و نگاه برابری که تاکنون در خصوص خانوادههای شهدای اقلیتهای دینی در جامعه وجود داشته، همچنان ادامه یابد. خانوادههای شهدا و ایثارگران به کمک مسئولان و حمایتهای معنوی جامعه نیاز دارند. شاید نیازهای مادی را بتوانیم برآورده کنیم اما به لحاظ معنوی نیاز داریم که هر از گاهی به ما سر بزنند تا بدانیم یاد شهدایمان و ارزشهایشان همچنان در جامعه، زنده است.
امروز که گذشته را مرور میکنم، با اطمینان میگویم که فرهاد در مسیر درستی، قدم گذاشت. او همیشه زمزمه میکرد: «چو ایران نباشد تن من مباد» و من نیز اعتقاد دارم که در راه حفظ میهن باید از جان خود مایه گذاشت.
انتهای پیام
نظرات