صبح روزی که محمدجواد ظریف در ژنو برای رسیدن به توافق هستهای با کاترین اشتون و وزرای امورخارجه کشورهای 5+1 تلاش میکرد و هنوز صبحانه کاریاش تمام نشده بود، کارگردان «تنهای تنهای تنها» به ایسنا آمد تا درباره فیلمش به پرسشهای مختلف پاسخ بدهد؛ فیلمی که به قول خودش درباره انرژی هستهای نیست اما از کوچه نیروگاه اتمی بوشهر گذشته است. «تنهای تنهای تنها» همان فیلمی است که سعید جلیلی در مناظرههای تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری از آن نام برد و گفت این فیلم «بسیار بهتر از من از موضوع هستهای دفاع میکند».
به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،احسان عبدیپور مقیم بوشهر است و فعلا دارد فیلم جدیدش را میسازد و سرش شلوغ است. «سیاه و سفید» را قرار است به جشنواره فجر برساند تا شاید بتواند دوباره پدیده امسال شود. او خیلی راحت و خودمانی با لهجه بوشهری صحبت میکند و اصلا هم سعی نمیکند آنچه در دلش میگذرد را پنهان کند، مخصوصا آنجایی که میگوید «نیروگاهنگاری نکردم تا مخاطب بگوید "ارواح عمهات! اینطوریه؟!"».
گفتوگوی کارگردان «تنهای تنهای تنها» با خبرنگاران ایسنا از بحث صبحانه کاری محمدجواد ظریف با کاترین اشتون و وزرای 5+1 آغاز و با «هتتریک» (بازیکنی که در فوتبال سه گُل بزند) کردن سینمای ایران برای معرفی «گذشته» به اسکار تمام شد.
از ابتدا به کیفیت فکر میکنم، نه به تله یا سینمایی بودن
ایسنا: آقای عبدیپور! در کارنامه کاری شما چند تله فیلم برای شبکههای تلویزیونی استانی دیده میشود و تهیهکننده «تنهای تنهای تنها» هم صدا و سیمای بوشهر است. آیا باید «تنهای تنهای تنها» را هم یک فیلم تلویزیونی با کیفیت دانست؟
عبدیپور: بستگی دارد این تلویزیونی خواندن به چه معنا باشد. چون اگر منظورتان از نظر کیفیت است که با خطکش هیچکس نمیتوان آن را معنی کرد.
در هر صورت من پیش از ساخت «تنهای تنهای تنها» خدمت یکی از مسئولان تجهیزات صداوسیما که در بوشهر میهمان بود، رسیدم. به ایشان گفتم شما به من نگاتیو بدهید تا این فیلمنامهای را که تصویب کردهاید را با فرمت و کیفیت بهتری تحویلتان بدهم. این موضوع را هم تأکید کردم که من در هر صورت به یک اندازه برای تولید این فیلم تلاش خواهم کرد و اگر بخواهند نگاتیو در اختیارم بگذارند برای من سودی ندارد بلکه محصولی که دریافت میکنند، کیفیت بهتری خواهد داشت. آن مسئول هم این حرف را پذیرفت و همین باعث شد که کار را از همان ابتدا خیلی جاافتادهتر از یک تلهفیلم کار کردیم.
پس در مرحله نگارش فیلمنامه به سینماییشدنش فکر نمیکردید؟
من وقتی میخواهم یک فیلمنامه بنویسم سعی میکنم تمام تلاشم را روی آن بگذارم. در واقع فکر نمیکنم که چون قرار است تلهفیلم بسازم پس باید برای آن کم بگذارم. برای این حرفم هم دلیل دارم. من قبل از ساخت «تنهای تنهای تنها» دو سه فیلم ویدئویی ساختم که برای همه آنها در جشنواره فجر، سیمرغ یا دیپلم افتخار گرفتم. پس برایم مدیوم مهم نبوده و سعی کردم هر چقدر فهمم برای نوشتن فیلمنامه میرسیده را روی کار بگذارم. البته این را هم قبول دارم که وقتی یک فیلم روی نگاتیو 35 میلیمتری ساخته میشود، بیشتر تحویلش میگیرند.
دقیقا همینطور است. در هرصورت نگاه عام به تلهفیلم با آنچه شما میگویید خیلی متفاوت است. معمولا کیفیت آثار ویدئویی سینماگرانی که شناخته شدهتر هستند، با آنچه باید باشد خیلی متفاوت است.
چون شاید آن هنرمند فکر میکند یک تلهفیلم را ساعت 11 شب خیلی از بچههای مطبوعات، رسانهها و منتقدان نمیبینند و به همین دلیل درباره کیفیتش اظهارنظر نمیکنند و نمینویسند، پس کیفیت اثر برای کارنامهشان نقطه منفی محسوب نمیشود. متأسفانه آن هنرمند به این فکر نمیکند که در همان ساعت 11 شب در بدترین حالت سه میلیون نفر فیلمش را میبینند که شاید پرفروشترین فیلمهای سینمایی ایران هم بینندهشان به سه میلیون نفر نرسد. به نظرم چنین نگاهی خودپسندانه است و کسی که اینطور فکر میکند مناعتطبع ندارد.
بعضی وقتها خدا پیشانی آدم را میبوسد / معلوم بود نمیخواهم نق بزنم
موضوع «تنهای تنهای تنها» خیلی حساس است؛ آنهم در شرایط دولت قبل که مساله هستهای یکی از مهمترین و کلانترین مباحث دولت و نظام بود. فکر نمیکردید که کمی همین حساسیت باعث اتفاقاتی برای فیلم شود؟
این موضوعی که میگویید فقط به موضوع هستهای مربوط نمیشود. چند سال قبل یک فیلم کودک ساختم که اسمش «توریست» بود. این فیلم یک اثر کاملا معنوی است که در آن یک کودک آلمانی لطفی در حق یک کودک ایرانی میکند و حالا او میخواهد این لطف را جبران کند اما وقتی آن را به تلویزیون تحویل دادم با آنکه پولش را تمام و کمال پرداخت کردند، 17 دقیقهاش را درآوردند! تازه این کار کودک بود. اما احتمالا خیلی برایتان جالب است که بگویم چنین اتفاقاتی مطلقا در «تنهای تنهای تنها» نیافتاد. یعنی علیرغم انتظار خودم و شما، هیچ کس هیچچیزی به من نگفت و از اول تا آخر کار فقط گفتند همه چیز خوب است!
حتی در مرحله فیلمنامه؟
بله. اول کار که فیلمنامه را به بچههای صداوسیمای بوشهر نشان دادم، پرسیدند مطمئنی چیز خوبی میشود؟ من هم گفتم مطمئنم و وارد تولید شدیم.بعد از آن هم در تمام مسیر فیلمبرداری و تولید هم هیچ استرسی وارد نکردند و هیچ جا نبود که بگویند آن را کم کن و این را زیاد. بعدها برای گرفتن پروانه نمایش هم وزارت ارشاد هیچچیزی نگفت و انصافا این برای خودم تجربه جالبی بود. کلا این اتفاق خیلی نادر است و به قول معروف خدا بعضی وقتها پیشانی آدم را میبوسد.
فکر میکنید چرا؟
به نظرم اینکه تو داری نق میزنی که خودت دیده شوی یا میخواهی دیالوگی برقرار کنی که موضوعی را بگویی و حرفی را بزنی، در لانگشات فیلمت پیداست. من میگویم اگر نیت شما درست باشد آدمها مجاب میشوند و فکر میکنم برای «تنهای تنهای تنها» همه، از چپ و راست مجاب شده بودند.
من اساسا از اینکه یک جناح از خودم یا فیلمم تعریف کند و جناح دیگر با آن مقابله کند، پرهیز میکنم چون فکر میکنم برای هیچکس نیستم. در واقع باید اینطور بگویم ترجیح میدهم که وسط بایستم و برای هیچکس نباشم. از روزی که فکر کنم برای کسی هستم ترجیح میدهم به جای فیلمسازی بروم و پیچومهره بفروشم.
من همیشه سعی کرده و خواهم کرد که در نقطه صفر مختصات سیاسی بایستم و مدیون این دولت یا آن دولت نباشم چون قرار نیست حد عمر فیلمسازیام به اندازه چهار سال یک دولت باشد. در واقع اگر بخواهم یک مثال بزنم باید اینطور بگویم که من مثل یک طرفدار پرسپولیس هستم. من 33 سال است که پرسپولیسی هستم حالا این وسط پروین آمد و رفت، دایی هم آمد و میرود اما من طرفدار پرسپولیسم.
روی نقطه صفر مختصات سیاسی ایستادهام / فکر کنید آقای ظریف بگوید «خانم اشتون...»
البته اگر کمی سختگیرانه نگاه کنیم، میشد کاری کرد که «تنهای تنهای تنها» مثله شود. بهنظرم یکم هم شانس آوردید!
ببینید! درست یا غلط جلوی کارت شناسایی احسان عبدیپور مینویسند فیلمساز. من برای جامعه و هموطنانم فیلم میسازم و آنچه برای آنها مهم است را میسازم. نگاه من این بود و به همین دلیل دوستانی که فیلمنامه «تنهای تنهای تنها» را خواندند، متوجه شدند که قصدم خودنمایی در فیلم نیست بلکه میخواهم دیالوگی درباره یک موضوع برقرار کنم. همین باعث شد که پس از ساخت این فیلم سیاسیون دولت قبل که به تعبیر بعضیها خیلی آدمهای سفت و سختی بودند، میخواستند فیلم را زیرنویس کنند و با خود به مذاکرات ببرند.
خیلی جالب میشد!
دقیقا! فکر کنید مثلا در صبحانه کاری وزیر امور خارجه ما با همتایانش درباره موضوع هستهای آقای ظریف دست بکند داخل جیبش و بگوید «خانم اشتون! میشه امروز عصر به جای مذاکره فلان فیلم را بگذارید ببینیم؟». به نظرم همین که طرف شما به جای چوب از جیبش دیویدی درمیاورد خیلی کار بزرگی است. واقعا میفهمید اینکه بتوانید با طرف مقابلتان با دیویدی و فیلم دیالوگ برقرار کنید یعنی چه؟ آن هم با آن آدمهایی که یک تصویر کج و معوج از ایران در ذهنشان به جای مانده است.
از این جهت فکر کنم فیلمتان شانس دیده شدن داشت، گرچه از این شانس کم استفاده کردید.
بهنظرم «تنهای تنهای تنها» به معنای تمام کار کرد آنهم بیشتر از آنچه من توقع داشتم. یکی از دوستان من در ریاست جمهوری کار میکند و آنجا یک کارمند ساده است. قبل از اینکه فیلم در جشنواره فجر نمایش داده شود به من گفت میخواهی فیلمت را یک روز عصر در ریاست جمهوری نمایش بدهم؟ من فکر میکردم مثلا میخواهد بین چهار، پنج نفر کارمند نهاد فیلم را نمایش دهد و گفتم اگر این کار را بکنی من دیگر هیچچیزی از تو نمیخواهم.
حالا شما فکرش را بکنید که همین فیلم مسیری را رفت که بعدها مثل کالسکه ناصرالدین شاه با عزت و احترام بردنش تا مسئولین آن را ببینند و بعد هم اتفاقاتی برایش افتاد که میدانید. منظورم این است که فیلم بیش از آن چیزی که شما فکر کنید و خودم فکر کنم کار کرد.
بحث مالی درباره «تنهای تنهای تنها» را کاملا کنار گذاشتم / هدفم ساخت فیلم با آبرو بود
از نظر بحث مالی چه؟
ببینید من از ابتدا بحث مالی درباره «تنهای تنهای تنها» را کاملا کنار گذاشتم.
یعنی چه؟
وقتی میخواستم کار را شروع کنم از خودم پرسیدم برای ساخت «تنهای تنهای تنها» چقدر به تو میرسد؟ به خودم جواب دادم اگر خیلی زرنگ باشم 20 میلیون تومان. بعد فکر کردم خب حالا اگر این 20 میلیون تومان نباشد چه اتفاقی میافتد؟ هیچی، چون این 20 میلیون تومان هیچ مشکلی از مشکلات من را حل نمیکرد.
البته این را هم بگویم منی این حرف را میزنم که از یک خانواده کاملا متوسط با یک زندگی کاملا متوسط آمدهام و 20 میلیون تومان برایم 200 میلیون تومان است ولی به خودم گفتم اگر در سن 30 سالگی صفرهای درآمد چشمت را پر کرد که دیگر در 50 سالگی فاتحهات خوانده است و عمرا بتوانی از دستشان دربروی. بنابراین با خودم از همان ابتدا موضوع را حل کردم که میخواهم یک فیلم با آبرو بسازم و امروز حداقل ادعایم این است که فیلمم بیآبرو نیست.
یک دوستی تعبیر جالبی درباره «تنهای تنهای تنها» داشت که از آن خوشم آمد و اینجا هم نقل میکنم. او میگفت سر میز غذای سینمای ایران، «تنهای تنهای تنها» هم میتواند یک ادویهای آن گوشه و کنارها باشد. قطعا باقالیپلو و قرمهسبزی میز نیست اما میتواند یک سمبوسهای آن کنارها باشد که یکی مزهاش کند.
اگر یک اتفاقی درباره ایران بیافتد انگار همه ما پشت در سازمان ملل نشستهایم!
ایده فیلم از کجا آمد؟ اینها ایدههایی نیستند که هرکسی سراغش برود.
هیچوقت نمیتوانم درباره ایده شکل گرفتن «تنهای تنهای تنها» درست توضیح بدهم. به نظرم ایدهها در لحظه شکل میگیرند. بحث من و شما قبل از شروع مصاحبه درباره چه بود؟
صبحانهکاری آقای ظریف با 5+1 در ژنو!
دقیقا. من فکر میکنم زندگی ما در ایران به ثانیهها بند است؛ به همین صبحانه کاری آقای ظریف. شما ممکن است همین الان بخواهید از درِ خبرگزاری بیرون بروید و ببینید در لحظه همه دارند شادی میکنند و یک ساعت بعد با رخ دادن اتفاقی، همه از بالا رفتن دلار ناراحت هستند.
مثلا یک کودک که در اروپا زندگی میکند را در نظر بگیرید. او شاید اصلا نداند وزیر امور خارجه کشورش کیست اما الان یک بچه ایرانی میداند در جلسه آقای ظریف و خانم اشتون چه گذشته چون آن بچه اروپایی مثل عروسک خیمهشببازی با بند وزیر امور خارجه این کشور و آن کشور بالا و پایین نمیرود. هر اتفاقی هم که برای او میافتد شش ماه یا یک سال بعد متوجه میشود اما اگر یک اتفاقی درباره ایران بیافتد، انگار همه ما پشت در سازمان ملل نشستهایم و تأثیرش را درجا میبینیم. نمونهاش هم کم نیست. شما ببنید، وقتی اتفاقی میافتد قبل از آنکه تایپیستها آن خبر را تایپ کنند، تأثیرش را درچهارراه استانبول در قیمت دلار گذاشته.
مثل همین صبحانه کاری که قیمت دلار را داشت بالا و پایین میکرد!
فکر کنید با دو لقمه صبحانه و یک خنده، دلار 100 تومان بالا و پایین میشود، چه برسد به اینکه دو وزیر آن وسط با هم دست هم بدهند!
بالاخره درباره ایده «تنهای تنهای تنها» چیزی نگفتید. بالاخره باید یک بکگراندی داشته باشد.
من براساس شرایط کاریام با توریستهای جوان خارجی خیلی در ارتباط هستم و همیشه سعی میکنم و برایم دغدغه است آنهایی که به ایران میآیند و به شهر من سفر میکنند، تصویر خوبی را با خود سوغات ببرند.همیشه خیلی نگران این موضوع هستم.
آن بیتعادلی و بیثباتی در اتفاقات روزمره زندگی، این دغدغه و چند چیز دیگر که در ذهنم بود باعث شد که «تنهای تنهای تنها» نوشته شود. البته برای این دغدغه میتوانست هزاران قصه دیگر هم تعریف شود که ربطی به انرژی هستهای و نیروگاه بوشهر و این حرفها نداشته باشد، اما وقتی فکر میکردم میدیدیم که الان 15، 16 سال است که روسها به بوشهر رفتوآمد دارند و دیگر جزئی از بافت فرهنگی شهر شدهاند. آنها الان غذاهای ما را میخورند، یکسری از مغازهدارهای بوشهری میتوانند به روسی با آنها حرف بزنند و آنها هم چند کلمهای فارسی صحبت کنند.
در واقع موضوع «تنهای تنهای تنها» مانند خانهای بود که برای رسیدن به آن از کوچه نیروگاه بوشهر گذشتم.
نیروگاهنگاری نکردم که کسی بگوید «ارواح عمهات!»
«تنهای تنهای تنها» در این نیمنگاه به نیروگاه بوشهر، خیلی راحت میتوانست یک فیلم شعاری بد باشد در حالی که الان اینطور نشده است!
من واقعا حواسم بود که در این فرایند، نیروگاهنگاری نکنم. مثلا درباره متخصصان پرتلاش ایرانی صحبت نکنم که مخاطب باخودش بگوید «ارواح عمهات! اینطوریه؟!» در واقع همین «ارواح عمهات» گفتن در «تنهای تنهای تنها» نیست و از ابتدا هم تلاش کردم که این اتفاق نیفتد.
در هر صورت موضوع فیلم به شدت لبه مرزی بود و همه امکانات برای شعارزدگی آن فراهم. بگذارید یک کمی فراتر بروم. «تنهای تنهای تنها» همه اِلمانهایی که شما از فیلم بدتان بیاید را دارد؛ بازیگر ندارد، لهجه دارد، در روستا فیلمبرداری شده و... اما باز هم به گفته شما و خیلی از دوستان مطبوعاتی دیگر به ورطه شعارزدگی نیفتاد. فکر میکنم خدا را شکر «تنهای تنهای تنها» اگر هیچ نمرهای نگیرد، میتواند این نمره را بگیرد که به عنوان یک فیلم سینمایی از سوی مخاطب دیده شود.
شما ممکن است اصلا ندانید که نیروگاه اتمی کجاست. اتم چگونه شکافته میشود و مسائل اینچنینی اما میتوانید فارغ از همه اینها، «تنهای تنهای تنها» را در قالب یک لاواستوری ببینید.
فکر میکنم رگههای طنزی که در دیالوگها هست هم خیلی به دور شدن از آن فضایی که نمیخواستید کمک کرده و باعث میشود مخاطب راحتتر وارد جو صمیمی حاکم بر فیلم شود.
این شاید به من خیلی ربطی نداشته باشد چون کلا در زندگی مردم جنوب رگهای از طنز هست. طبیعت زندگی مردم جنوب سخت است.
ببینید! شما هر کار که کنید دریا خیلی دراماتیک است. دریا به شما روزی میدهد و از سویی جان شما را میگیرد. همین باعث میشود که هر کس که کنار دریا میایستد و یا هر بار که از کنار آن میگذرد ناخودآگاه هوایی شود اما وقتی همه رویاهایتان برآورده نمیشود، سرخورده خواهید شد. وقتی سرخورده شوید چه کار میکنید؟ الان طبق مطالعاتی ثابت شده است که نرخ مهاجرت به خارج از کشور در بوشهر و خوزستان نسبت به جمعیت خیلی بیشتر از مناطق دیگر است. یک بنده خدایی میگفت که در استرالیا و ملبورن محلهی «اهواز» درست کردهاند.
حرفم این است که آنقدر طبیعت آنجا سخت است، گرمای طاقتفرسایی دارد و مسائل اینچنینی که اصلا نمیشود بدون طنز زندگی کرد. شما همین الان کتاب «احمد محمود» را بخوانید و میبینید که در ذاتش چه طنز خوبی دارد.
یعنی اگر یک کارگردان غیر بومی میخواست «تنهای تنهای تنها» را بسازند، نمیتوانست سوژه را اینطور دربیاورد؟
فکر نمیکنم. یادم میآید چند سال پیش فیلمنامه یک فیلمی را نوشته بودم که تصویب شد و تهیهکننده من را کنار گذاشت. آن زمان خیلی تازهکار بودم و به تهیهکننده گفتم این فیلمنامه را بجز من و ناصر تقوایی هیچکس نمیتواند بسازد. او هم پاسخ داد همین الان فهمیدم که تو هیچی نیستی که خودت را در کنار تقوایی میگذاری!
قطعا اینکه بین من و ناصر تقوایی دوهزار کارگردان دیگر هست را کاملا قبول دارم اما بحث من اصلا تکنیکال نبود. میگفتم یک چیزی در فیلمسازی وجود دارد که در دانشکده به کسی یاد نمیدهند بلکه باید در قهوهخانه بوشهر نیمرو خورده باشید و با این و آن حرف زده باشید تا بفهمیدش. اگر شما این کار را نکرده باشید در هیچ دانشکدهای نمیتوانید تفاوت بین حسادت و طعنههای یک گیلک و یک بوشهری را درک کنید و خیلی چیزهای دیگر.
«رنجرو» ذات بازیگری دارد/ برای بازیگر کودک روس شانس آوردم
برویم سراغ بازیگرهایتان. «رنجرو» و پسر روس خیلی خوب بودند؛ مخصوصا رنجرو. او قبل از این سابقه بازیگری داشته؟
من در یک فیلم ویدئویی به نام «افسانه 98» که در جشنواره فجر هم جایزه گرفته بود، سابقه کار کردن با «رنجرو» را داشتم. در آن فیلم هفت، هشت تا کودک داشتیم که «رنجرو» هم یکی از آنها بود.
البته او پس از «تنهای تنها تنها» در یک فیلم اصفهانی هم بازی کرد و توانست جایزه بگیرد، یعنی میخواهم بگویم که بازیگری در وجودش است و به قول اساتید «آنِ بازیگری» در وجودش هست.
برایم اتفاق افتاده که وقتی سر صحنه هستیم پدر و مادری دسته بچهشان را میگیرند و میآورند و میگویند این پسر ما ادای اکبر عبدی و امین حیایی و بقیه را آنقدر خوب درمیآورد که خودشان هم نمیتوانند آنطور ادای خودشان را دربیاورند! اما به نظرم آنها هیچی نیستند. اتفاقا همین رنجرو که هم شما و هم خیلیهای دیگر میگویند خوب بازی کرده، نمیتواند ادای کسی را دربیاورد، چون یک «آنِ بازیگری» در وجودش دارد.
بازیگر کودک روس چطور؟
واقعا برای آن بازیگر شانس آوردم که او را از یک کلاس اوقات فراغت پیدا کردم. این بچه نه زبان بلد بود و نه میتوانست با بچهها ارتباط برقرار کند بلکه آنقدر باهوش بود که با ابرو و اشاره مفهومش را میرساند.
آن بچه از همان خانوادههای روسی است که در بوشهر زندگی میکنند؟
اصلا. من او را از ارمنستان آوردم و یک ماه اینجا فیلم بازی کرد و بعد رفت. حتی بازیگران اصلی دیگرمان را هم از روسیه و ارمنستان آوردیم و کارشان را کردند و رفتند. مثلا آن خانم مهندس نیروگاه که به نوعی مترجم و رابط بین بچهها در فیلم است را هم از ارمنستان آوردم. او یکی از بازیگران تلویزیون ارمنستان است.
یعنی بازیگر معروفشان است؟
ارمنستان خیلی صنعت سینما ندارد و بیشتر فیلمهایشان برای تلویزیون است. او را آنجا به واسطه فیلمهای تلویزیونیاش میشناختند و حتی وقتی من به ارمنستان رفتم تا با او صحبت کنم، تبلیغ یکی از فیلمهایش روی اتوبوسها بود.
آن پدر روس داخل فیلم هم یک مستندساز است. ما داشتیم در ارمنستان با هم در پیادهرو راه میرفتیم و قرار بود او به من یک بازیگر معرفی کند. به او گفتم میخواهی خودت بازی کنی؟ گفت تا حالا این کار را نکردم و چون خیلی دوست داشت ایران را ببیند، آمد و بازی کرد، همین.
«رنجرو» قهرمانی است که هیچ امکاناتی به بچهها جسارت میدهد
برویم سراغ بحث اکران. فکر میکنید زمان مناسبی برای اکران «تنهای تنهای تنها» است؟
فکر میکنم همینکه این همه فیلم خوب در صف بودند و «تنهای تنهای تنها» توانست فرصت اکران بگیرد نوعی حمایت است. واقعا فکر میکنم هیچ جایی برای نق زدن ندارم و فکر میکنم همه چیز دارد خوب پیش میرود و نباید نق زد.
زمان خوبی برای اکران است؟
دندان اسب پیشکشی را نمیشمرند. من دعا میکنم برای فیلم اتفاق خوبی در اکران بیافتد. این را هم از این جنبه میگویم که اگر میلیارد میلیارد بفروشد ریالی به جیب من نمیرود اما میگویم اگر اتفاق خوبی برای «تنهای تنهای تنها» بیافتد خبر خوبی برای گونهای از سینمای ماست.
من میگویم خدا کند فیلمم خوب بفروشد چون شاید قهرمان خوب کودک برای فرزندان ما 10 سال یکبار هم ایجاد نشود. رنجرو در «تنهای تنهای تنها» یک قهرمان به نسبت موجهی است که وقتی خانواده با فرزندانشان از سینما بیرون میآیند، شاید بتواند اپسیلونی جرأت به کودک تزریق کند.
بچه فیلم ما نسبت به بقیه هیچ چیز اضافهای ندارد و تنها تفاوتش این است که نسبت به جهان پیرامونش بیتفاوت نیست و طبیعتا هر فرزندی و با هر سطح امکاناتی میتواند نسبت به جهان پیرامونش بیتفاوت نباشد. فرق «رنجرو» با بقیه این است که او سازوکار جهان را نمیداند و تنها میخواهد برود با رئیسجمهورها صحبت کند تا مشکل دوستیاش با یک پسر بچه دیگر را حل کند.
از همزمانی اکران «تنهای تنهای تنها» با بحث پیشرفت مذاکرات هستهای ایران با 5+1 استفاده تبلیغاتی نکردید؟
خیلی دلم نمیخواهد چنین استفادهای کنم. فیلم من از کوچه جریان انرژی هستهای گذشته اما ورای آن موضوع است.این فیلم، فیلمی است که میخواهد سیاستزدگی را در زندگیمان بررسی کند.
فکر کنید الان آقای ظریف برود ژنو. معلوم نیست شاید کسی که صبح آمده روبروی ایشان نشسته که مذاکره کند، کفشپایش را میزند یا مثلا با دوستش دعوایش شده و همین باعث شده عصر همان روز بند شماره 6 بیانیه پایانی مذاکره را یکم تندتر بنویسد! همین یک کلمه کم و زیاد فردا صبح روی زندگی ما تاثیر میگذارد.
من میخواهم بگویم، شما که در دور دست جغرافیا نشستهای حواست باشد یک دهات کورهای در ته بوشهر متاثر از اتفاقاتی است که شما رقم میزنید. اینجور نیست که یک چیزی نوشتید و کراواتت را سفت کردی و آمدی بیرون و تمام شد. باید بهغیر از کمپین انتخاباتی آیندهتان حواستان به حلقه آخر زنجیر هم باشد و ببینیداین تصمیمات اینطرف دنیا چه تاثیری روی زندگی دوتا بچهای که قدشان هم به صندوق رای نمیرسد میگذارد، حالا آدمهای دیگر بماند. من میخواستم اینها را بگویم.
لطفا با کت و شلوار سیاسی از «تنهای تنهای تنها» دفاع نکنید!
شما مثل اینکه کلا از تعریف سیاسیون از فیلمتان حذر میکنید.
بله. من قبلا هم گفتهام لطفا با کت و شلوار سیاسی از «تنهای تنهای تنها» دفاع نکنید. یعنی با شخصیت حقوقی سیاسیتان اصلا از فیلمم دفاع نکنید، اگر میخواهید فحش بدهید، بدهید اما دفاع نکنید.
چرا؟
چون سیاست دو بعد دارد. اگر چپ باشی و از فیلم تعریف کنی، جناح راستی چون با تو مشکل دارد میگوید پس این فیلم خوبی نیست، یا برعکس. پس خروجی چنین حمایتهایی فقط ضرر است؛ آنهم برای چه فیلمی؟ فیلمی که به آدمهای سیاسی میگوید ساکت بنشین ببین من چه میگویم. اگر حالا آنها از تو دفاع کند، یعنی کار فیلمت خراب است. واقعا دوست دارم هیچ آدم سیاسی از فیلم دفاع نکند، چون اگر این اتفاق بیفتد یعنی حرفم را خوب نزدم.
تنها کسی که علنی درباره فیلم صحبت کرد، سعید جلیلی بود؟
بله. البته از گوشه و کنار و غیرعلنی چیزهایی شنیدم و در بخش تجلی اراده ملی جشنواره فجر که مربوط به نهادهای دولتی و... است، از هر دو طیف جایزه گرفتم.
به نظرم همین که توانستید از دو طیف مورد استقبال قرار بگیرید، کار بزرگی است.
سعیام این بود. فیلمی هم که الان درگیرش هستم همینطور است.
ببینید! یک چیزی هست که هیچ کس سرش بحث ندارد. ما با هر زبانی میخواهیم بگوییم همهمان یک کاری کنیم که قد این پرچم بلندتر شود. ما سر هر چیزی توی این مملکت با هم دعوا داشته باشیم، سر این پرچم که دعوا نداریم. آنجاست که همه میآیند دور منبر تو و سینه میزنند.
فیلم جدیدم هم حرفش این است که هرچیزی میخواهیم به هم بگوییم اما بیایید کاری کنیم قد این پرچم بلندتر شود. این پرچم نقطه اشتراک همه آدمهایی است که در ایران زندگی میکنند.
خیلیها که فیلم را دیده بودند، فکر میکردند که از بخش اصلی جشنواره فجر هم جایزه میگیرید؛ مخصوصا وقتی چندین جایزه بخش تجلی اراده ملی را گرفتید. ناراحت نشدید که این اتفاق نیفتاد؟
انصافا نه. کتاب قوانین ژیمیناستیک را دیدهاید؟ برای سانت به سانت حرکاتش قانون دارد ولی باز هم سر حرکاتش دعواست. حالا ما درباره مسالهای صحبت میکنیم که جذابیتش این است که نسبت به نظر هرکس، تفسیر متفاوتی دارد. حالا در جشنواره فجر، هفت داور هستند که سلیقههای هرکدامشان با هم متفاوت است و به هر دلیلی ممکن است اجماعشان روی فیلم من نباشد و روی فیلم دیگر باشد. اصلا بحث و دعوایی نیست. خدا میداند که با کلمات بازی نمیکنم.
اما در تجلی اراده ملی خیلی جایزه گرفتید!
در بخش تجلی اراده ملی که جوایز زیادی بردم، پنج داورِ فلان سازمان گفتند «تنهای تنهای تنها» فیلمی خوبیه و پنج نفر دیگر گفتند، فیلم بدی است. کما اینکه «پرویز» را به جشنواره راه ندادند اما هزار نفر دیدند و گفتند فیلم خوبی است.
سعادتی لرزانی داشتم! / کسی یک پوست تخمه هم برای فیلم جدیدم کمک نکرد
با توجه به دیده شدن «تنهای تنهای تنها»، برای فیلم جدیدتان توانستید کمکی بگیرید؟
بر خلاف تصور خودم و تصور بقیه، واقعا برای فیلم فعلیام کسی یک پوست تخمه هم به من نداد! خودم فکر میکردم الان به هر سازمانی که میروم، دم در میگویند آقا عبدیپور آمد و وقتی داخل میروم یکی پشت میز نشسته و دستههای پول را تعارف میکند و میگوید برو فیلمت را بساز اما هیچ کس کمک نکرد و ما این فیلم جدیدم را داریم با بسیج عمومی میسازیم! کلا سعادت لرزانی در حد سه، چهار ماه داشتیم.
فارابی فیلم را نخواست. یه جای دیگه هم گفت برو حالا راف کاتت را بیاور! فعلا برای فیلمم دنبال یک وام 50 میلیون تومانی هستم اما حالا میبینید که تلویزیون برای «تنهای تنها تنها» تیزر دو دقیقهای میرود و همه فکر میکنند که میخواهند عبدیپور را بلندش کنند. به خدا خودم هم راضی نیستم اما این چیزها دست پخش است وگرنه طبیعی است که مخاطب سینمارو بگوید: «حالا ببین برای این عبدیپور این همه تیزر میرن، یه تیزرم برا "گذشته" نرفتن»
با ارسال «گذشته» به اسکار، هتتریک کردیم
«تنهای تنهای تنها» به عنوان یکی از نامزدهای نمایندگی این در اسکار بود. فکر نمیکردید میتوانست برای آنجا هم معرفی شود؟
واقعا نه! من فیلم آقای فرهادی را در جشنواره «کن» دیدم. آن فیلم خیلی برای من آموزنده بود. «گذشته» فیلمی کاملا شریف است که به عنوان نماینده سینمای ایران، آنجا سرت کاملا بالاست که به اسکار رفته و کلا فکر میکنم با فرستادنش هتتریک کردیم.
به عنوان پرسش پایانی، چگونه به آن نامه آخر که در تیتراژ با نریشن خوانده میشود رسیدید؟ چند مرتبهای که فیلم را دیدم آن قسمت خیلی نظر مخاطب را جلب میکند.
من خودم دوستش ندارم چون اتفاق دراماتیکی نیست و اصلا به عنوان خالق اثر امتیازی برایم محسوب نمیشود. از لحاظ محتوایی شاید کارکردهایی داشته باشد و اتفاقا برای استفاده از آن خیلی فیدبکهای خوبی از مردم گرفتهام اما واقعا باید به خاطر آن قسمت، از تمام اهالی ریزبین فن سینما معذرت میخواهم. فکر میکنم حرفی که میخواستم بزنم را باید در طول داستان میگفتم.
گفتوگو از سیدمحمد صادق لواسانی خبرنگار ایسنا
انتهای پیام
نظرات