به گزارش ایسنا، اگر به دنبال حسّ کردن گوشهای از رشادت و مظلومیّت رزمندههای غواص در عملیّات «کربلای۴» هستید، کتاب «ساحل خونین اروند» را بخوانید. این کتاب روایتی است جذاب از زندگی پسرخالههای غواص، شهید محسن باقریان ۱۹ساله، پیک گردان ۴۱۰ غواص بود که همراه فرماندهاش حاج احمد امینی در عملیّات «والفجر۸» به شهادت رسید و محمدرضا و مهدی صالحی دو برادر ۱۸ و ۱۹ سالهای که مظلومانه با لباس غواصی در عملیات کربلای4 به شهادت رسیدند.
محمدرضا بعد از پسرخالهاش محسن، پیک گردان ۴۱۰ لقب گرفت و مهدی فرمانده دسته ویژه شد. در همان شب عملیّات کربلای چهار، ترکشی، گلوی مهدی را میشکافد و او را آسمانی میکند. پیکر مطهرش به خانه برمیگردد اما محمدرضا مفقود میشود. ۹ سال بعد همانطور که به مادرش قول داده بود به همراه داییاش معلم شهید سیدجلال سجادی برمیگردد و استخوانهایش کنار برادر به خاک سپرده میشود.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره گردان ۴۱۰ میگوید: « گردان ۴۱۰ یک ستاره درخشان در لشکر ۴۱ثارالله بود. ستاره زهرهای بود که همه نور آن را میدیدند... دلیل برجستگی این گردان یکی فرماندهان آن بودند و دیگری بچههایی که آنجا تجمع کرده بودند که عصاره به تمام معنای فضلیتهای مختلف بودند. ... وقتی وارد گردان میشدیم نمیتوانستیم تصور کنیم که اینجا حوزه علمیه است یا نشانههای کوچکی از صدر اسلام است یا فضای کعبه است که تعدادی مشغول ذکر و دعا هستند. »
دربخشی از این کتاب میخوانیم: خاله هنوز در داغ پسرش محسن گرفته و ناراحت بود. سفره ناهار جمع شد. محمدرضا سینی به دست آمد توی آشپزخانه. سینی سنگین را گذاشت روی زمین. آمد کنار خواهرش سعیده و گفت: « ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است. » هنوز حرف محمدرضا تمام نشده بود که خاله زد زیر گریه. بلند بلند گریه میکرد. محمدرضا دست خاله را گرفت و گفت: «چی شد خالبیبی؟ حالتون خوبه؟»
خاله با گریه گفت: « محسن هم آخرین بار که میخواست بره جبهه، به من همین حرفها رو زد.»
انتهای پیام
نظرات