این مترجم، منتقد ادبی و مدیرمسئول مجله نقد و بررسی کتاب تهران در گفتوگو با ایسنا از کتابهایی که خوانده و خواندنشان را توصیه میکند و کتابهایی که او را احساساتی کرده، میگوید. متن این گفتوگو در پی میآید:
آخرین کتابی که مطالعه کردهاید، چه بوده است؟
خب آخرین را نمیتوانم بگویم زیرا مجلهای که ما داریم، مجله نقد و بررسی کتاب است بنابراین دائم در حال خواندن کتاب هستیم. اجازه میخواهم دو سه کتاب برجسته را نام ببرم، کتابهایی که نامشان را میبرم آخرین کتابها نیستند اما در شمار آخرینها هستند؛ یکی «در کشاکش دین و دولت» برای دکتر محمدعلی موحد است، دومی «همگام با زمانه» مجموعه مقالات ۷۰ ساله آقای دکتر سیروس پرهام و سومی هم «میعاد در دوزخ» نوشته آقای حمید شوکت درباره خلیل ملکی است. این سه کتاب اخیرا بیش از همه توجه من را جلب کرده است و چیزهای بسیاری از آنها یاد گرفتهام.
کتاب آقای دکتر موحد درباره تاریخ صدر اسلام بسیار روشنگر است و نکات بسیاری را برای خواننده روشن میکند. او در این کتاب درباره اهمیت خلفای راشدین از جمله حضرت علی (ع) و میراث اسلام که چطور به تدریج دستخوش قدرتطلبی شد و به قول دکتر موحد به مسیر دیگری افتاد، صحبت میکند.
آقای دکتر سیروس پرهام هم از پیشکسوتان ترجمه، نقد ادبی و نقد کتاب در ایران است و در طول ۷۰ سال گذشته بهطور مرتب در این زمینهها مطلب نوشته است ازجمله در مجله «سخن» و «راهنمای کتاب» که مجلات معتبر قبل از انقلاب بودند و بعد از انقلاب هم در «نشر دانش»، «بخارا» و «نقد و بررسی کتاب تهران» به صورت پیوسته به کار خود ادامه دادند. او همچنین از متخصصان فرششناس ایران هم هست و چند کتاب در این زمینه دارد. از جمله شاخصههای آقای پرهام این است که او سازمان اسناد را در سال ۱۳۴۳ پایه گذاشت که الان بخشی از کتابخانه ملی است و ما قبل آن چنین سازمانی نداشتیم. اسناد در واقع سرنوشت یک ملت و مملکت است و تا قبل از این تاریخ کسی به فکر اسناد نبود و خوشبختانه با پایهریزی این سازمان اسناد جمع شده و اسنادی را که رو به نابودی بود مرمت کردند. اولین خدمات سیروس پرهام به سالهای ۱۳۳۳-۱۳۳۴ و در موسسه فرانکلین برمیگردد و بعد هم گاهی با انتشارات علمی و فرهنگی که جانشین فرانکلین سابق است همکاری دارد. یکی از کارهایی که انتشارات علمی و فرهنگی کرده این است که مجموعه مقالات پرهام را به تفکیک زمینههای مختلف یعنی ترجمه و نقد و بررسی آثار هنری منتشر کرده است. خوشبختانه کتاب ایشان مورد استقبال واقع شده که نشان میدهد مردم قدر خادمان فرهنگی را میدانند.
کتاب سومی که به نظر من برجسته آمد کتاب حمید شوکت با عنوان «میعاد در دوزخ» است که سونوشت و حکایت زندگی خلیل ملکی است. خب آقای مولف بسیار زحمت کشیده است و از دورهای که ملکی در حزب توده بوده و فعالیتهای او بعد از شهریور ۱۳۲۰، انشعاب از حوزه توده و پیوستن به حزب زحمتکشان دکتر بقایی و جدا شدن از آن، و تشکیل حزب نیروی سوم که یکی از پرطرفدارانترین و موثرترین احزاب ملی قبل از کودتای ۲۸ مرداد بود، صحبت کرده است و خصوصیات مرحوم ملکی را با استفاده از مقالات ایشان نقل میکند. نکات برجستهای که به نظرم درباره ملکی بیان شده واقعبینی ملکی است که در مقالات او در روزنامه شاهد بارز است. ایشان در کار سیاست موافق مذاکره بوده است. در آن سالها عدهای با مذاکره مخالف بودند و آن را نشانه ضعف میدانستند و ملکی میگفت مذاکره نکردن نشانه ضعف است زیرا کسی که استدلال و منطق دارد مذاکره میکند و مذاکره هم به معنای تسلیم نیست. نکته دیگری که برایم جالب بود، اعتقاد ملکی به توازن قوا بود، او میگفت در کار سیاسی قبل از هرچیز باید توازن قوا را در نظر داشت و این را هم به دولت مرحوم مصدق میگفت و مینوشت. ضمن اینکه حامی شدید دولت مصدق بود از جهاتی هم انتقاد میکرد. آن زمان که آمریکا و انگلیس علیه دولت ملی دست به یکی کرده بودند، ملکی میگفت ما در این عرصه ضعیفتر هستیم و چون ضعیفتر هستیم باید در سیاستهایمان توازن قوا را در نظر داشته باشیم که به نظرم این درس بزرگی برای ادوار تاریخ ایران و دوران معاصر است. این سه کتاب آثار برجسته چند ماه اخیر بودند که من خواندم. البته کتابهای خوب دیگر زیاد است.
کتاب «هویت ملی» نوشته فخرالدین عظیمی از انتشارات آگاه را هنوز تمام نکردهام. این کتاب تحقیق مفصل و کاملی در این حوزه است و در واقع مکمل کتابی است که چند سال پیش از احمد اشرف درآمد و آن هم درباره هویت ایرانی و تاریخ ایران بود. این کتاب هم به نظرم کتاب برجستهای است که با علاقه در حال خواندن آن هستم.
کتاب کلاسیک یا معروفی هست که نخوانده باشید؟
چیزی به نظرم نمیآید. بیش از ۴۰ سال است که در حوزه نقد و بررسی کتاب هستم و بیشتر کتابها را خواندهام. البته ممکن است کتابی باشد که نخوانده باشم اما باید شما نام ببرید و من بگویم خواندهام یا نخواندهام.
کتابی هست که از خواندنش پشیمان شده باشید یا آن را نصفه رها کرده باشید؟
(با خنده) چرا هست اما برای هر کتاب نویسنده، ناشر و مترجم زحمت کشیدهاند و جامعه هم جوابشان را میدهد. اجازه بدهید در این مورد ایرادگیری نکنم و اسم خاصی را نبرم.
چه کتابی را دوست داشتید که شما آن را مینوشتید و نام شما پای کتاب بود؟
من چند کتاب نوشتهام و چند کتاب هم ترجمه کردهام؛ کتابهای خارجیای بوده که من دوست داشتم و به ناشران پیشنهاد دادم و آنها هم ندید پیشنهاد من را پذیرفتند. درباره کتابهای داخلی هم کتابهای بسیاری هستند که دوست داشتم من مینوشتم مثلا کتابهایی که اسم بردم دلم میخواست من مینوشتم.
بهترین کتابیکه هدیه داده و یا هدیه گرفتهاید، کدام کتابها بودهاند؟
۵۰ سال است که در این حوزه مشغول به کار هستم. یادم نیست. خیلی از کتابها هدیه شده و من هم کتابهای خودم را، چه آنهایی که نوشتهام و چه آنهایی که ترجمه کردهام، به دیگران تقدیم کردهام. پاسخ این سوال را دقیقتر از این یادم نیست.
همه ما گاه کتابهایی داریم که در کتابخانههایمان در نوبت خوانده شدن هستند، کدام از یک از کتابها در کتابخانه شما چنین وضعیتی دارند؟
برای ما (فصلنامه «نقد و بررسی کتاب تهران») ناشران و دوستان کتابهایشان را میفرستند و کار ما این است که این کتابها را مرتب بخوانیم و نقد کنیم. به تازگی مجموعه داستان امین فقیری با عنوان «ظلمت شب یلدا» رسیده که انتشارات آفتابکاران آن را چاپ کرده و در نوبت خواندن است، بخصوص اینکه داستان است و آدم مشغول میشود بخصوص در تعطیلات نوروز که کرونا هست و داستان هم جاذبه دارد، بعد اینکه داستان ایرانی است و نویسندهاش هم همشهری بنده است و این است که در نوبت خواندن من است.
دوست دارید کتابهایی را بخوانید که شما را به لحاظ احساسی درگیر کند یا به لحاظ فکری؟
هر دو برای من میمون و خوب است؛ هم کتابهایی که جنبههای اجتماعی و سیاسی دارند البته منهای سیاست روز که علاقهای ندارم و هم داستانهایی که احساسی است. ترجیح میدهم در ایام تعطیل نوروز کتابهایی را بخوانم که جنبههای عاطفی و احساسی آنها قویتر است.
کتابی که احساسات شما را بیشتر از بقیه برانگیخته، کدام کتاب بوده است؟
خیلی از کتابها بودهاند اما چیزی که اخیرا برای بار دوم در کتابخانهام دیدم و شروع به خواندنش کردم کتاب «حافظ ناشنیده پند» ایرج پزشکزاد بود. البته چاپ کتاب برای ۱۰-۱۱ سال پیش است که در کتابخانه دیدم و خواندم. پزشکزاد طنزنویس بسیار قابلی است. ایشان در مجله فردوسی طنز مینوشت و قلم طناز و ظریفی دارد و «حافظ ناشیده پند» را از قول گلاندام نوشته است. گلاندام قوم و خویش و یا دوست نزدیک و یار وفادار حافظ بوده است. آقای پزشکزاد سرگذشت حافظ در دوره امیر مبارزالدین را که بعد از شاه شجاع میآید و فردی اهل سالوس و ریا بوده، در قالب داستان از زبان گلاندام با قلم شیرین خود شرح داده است، جاهایی از این کتاب هست که آدم از خنده غش میکند و جاهایی هم از شدت تأسف آدم اشکش درمیآید؛ زمانی که شاه شجاع فرار میکند، خانوادهاش در شیراز میماند از جمله پسر ۱۲ سالهاش که مدتی پنهان است. گزمههای امیر مبارزالدین پسر ۱۲ ساله شاه شجاع را که در خانه یکی از شخصیتهای برجسته شیراز پنهان بوده پیدا میکنند و پیش امیر مبارزالدین میبرند. او میگوید اینکه بچه ۱۲ ساله را حمایت کردی جای ستایش دارد اما چون از فرمان من تخطی کردی باید مجازات شوی. با دست خود سر شخص را میبرد و صحنه منزجرکنندهای است که در واقع آقای پزشکزاد با مهارت و ظرافت تصور کرده و نشان میدهد آدم ظالم و دیکتاتور چه کارهای غیرانسانیای میکند.
انتهای پیام
نظرات