این داستاننویس که با کتاب «آن پریزاد سبزپوش» بهعنوان برگزیده جایزه ادبی «جلال آلاحمد» شناخته شد و سالها پیش هم در بخش داستان کوتاه این جایزه شایسته تقدیر شده بود، در گفتوگو با ایسنا درباره جایزه جلال به عنوان «گرانترین جایزه ادبی ایران» و اینکه چه تأثیری بر زندگی حرفهای یک نویسنده و سرنوشت کتاب میگذارد، گفت: این جایزه و اصولاً جایزهها برای نویسندگان جوان مفید هستند و باعث تشویقشان میشوند؛ بنابراین باید تمرکز جشنوارهها بر نویسندگان جوان باشد. نویسندگانی که مانند من کار خود را کردهاند، نیازی به تشویق و اینجور کارها ندارند و جایزه نمیتواند تأثیری بر زندگی حرفهای آنها داشته باشد؛ بلکه جوانها هستند که جایزهها بر زندگی و نوشتنشان تأثیر دارد و تشویق میشوند؛ زیرا کتابشان دیده و خوانده میشود.
او با بیان اینکه بهنظر تأثیر جایزه بیشتر بر روی کتاب است، گفت: البته تأثیر در میان مردم کتابخوان است، وگرنه مردم عادی کاری به این چیزها ندارند و گرفتار زندگی و معاش خود هستند. تأثیر جایزهها معرفی کتاب در میان قشر کتابخوان است که کتاب دیده و خوانده میشود و به چاپهای مجدد میرسد. ازاینجهت جایزه مؤثر است.
طاهری در ادامه درباره تأثیر گرایشهای سیاسی در جوایز ادبی نیز توضیح داد: طبعاً هر گرایش سیاسی که بیاید سعی میکند کتابهایی را از منظر خود انتخاب کند، البته این موضوع به داورها نیز بستگی دارد که چقدر به ادبیات اهمیت دهند و چقدر به سیاستهای روز.
او تأکید کرد: آنچه اهمیت بیشتری دارد، این است که بایستی ادبیات معاصر به آموزش و پرورش و دانشگاهها راه پیدا کند؛ بچهای که در دوران تحصیل خود چیزی از ادبیات معاصر کشور خود نمیخواند و آن را نمیشناسد، طبیعی است زمانی که بزرگ شود، رغبتی به خواندن کتاب نخواهد داشت، مگر اینکه در خانواده کسانی باشند که اهل مطالعه باشند یا معلمانی باشند که آنها را به کتاب خواندن تشویق کنند و برایشان داستان و شعر بخوانند و به این شکل اهل کتابخواندن شوند وگرنه تا زمانی که ادبیات معاصر به آموزشوپرورش راه پیدا نکند، همه این جوایز و جشنوارهها عملاً بیفایده خواهد بود.
نویسنده «زخم شیر»، «برگ هیچ درختی» و «شکار شبانه» خاطرنشان کرد: از طرف دیگر بهنظرم بایستی خود وزارت ارشاد به جوایز خصوصی کمک کند تا آنها هم بتوانند فعال باشند و فقط یک دیدگاه نباشد. بایستی دیدگاههای متکثر وجود داشته باشد تا از دید اشخاص مختلف و دیدگاههای گوناگون کتابی انتخاب شود. اگر ۱۰ جایزه با نگاههای متفاوت وجود داشته باشد کتابهای بیشتری دیده میشود و کتابهای بیشتری به جامعه کتابخوان معرفی میشود. اگر قرار باشد جوایز خصوصی تعطیل شوند و فقط یک جایزه باقی بماند، این صورت جالبی ندارد و یک دیدگاه محدود و بسته برای معرفی کتابها باقی میماند.
این داستاننویس درباره مجموعه «آن پریزاد سبزپوش» نیز توضیح داد: این داستانها در طی دو سال نوشته شدهاند و هر کدام موضوع متفاوتی دارند؛ اما بهطورکلی، داستانها به مسائل اجتماعی و عواطف انسانی میپردازند؛ مثلاً داستانی درباره مادرانی است که فرزندان خود را گم کرده و یا از دست دادهاند یا در داستان دیگری پدر و مادری فرزند خود را در روز اول جنگ ازدست دادهاند اما آنها در خیال خود فرزندشان را به آلمان فرستادهاند و او در آلمان زندگی موفقی دارد و صاحب زن و فرزند است. داستان «زندگی شخصی آقای حجتزاده» شخصیتی واقعی در شهر شیراز است؛ اما داستانش تخیل بوده و واقعی نیست؛ منوچهر آتشی، شاعر هر سال تابستان یکهفتهای در خانه سیداحمد حجتزاده مهمان میشد و اهل قلم شیراز به دیدار او میرفتند. این جنبه از داستان واقعی و باقی قضایا تخیل است. داستان «کلاه برفی» داستان چند سرباز است که در جبهه غرب و در لب مرز هستند و سرباز جدیدی که خجالتی و کمروست به آنها میپیوندد.
او سپس درباره داستان «آن پریزاد سبزپوش» که عنوان کتاب نیز از این داستان گرفته شده است گفت: ماجرای داستان به قحطی و خشکسالی بعد از شهریور ۱۳۲۰ که کل کشور را در برمیگیرد مربوط است. در جنوب هم اشغال کشور توسط قوای متفقین به قحطی دامن زده است و مردمان گرسنه با پای پیاده به سمت دریا حرکت میکنند تا بتوانند در شرکت نفت که تازه تأسیس شده بود، کاری پیدا کنند. پدر من هم یکی از افرادی بوده که در جوانی، حدود ۱۹ سالگی در دوران قحطی و خشکسالی از روستای بریز در منطقه لارستان فارس با پای پیاده به سمت جنوب راه میافتد تا خود را به بوشهر رسانده و بعد سوار لنج شود و بعد هم به آبادان برود تا در شرکت نفت استخدام شود.
این داستاننویس ادامه داد: پدرم آدم کمحرفی بود، گاه بهصورت پراکنده، چیزهایی از آن مهاجرت اجباری به سمت جنوب تعریف میکرد. شاید پنج درصد از داستان حرفهای ایشان باشد، بقیهاش را با تخیلم ساختم. البته از اشخاص دیگری هم راجعبه آن زمان که اصطلاحاً به آن «سال سیاه» میگفتند، پراکنده چیزهایی شنیده بودم و چیزهای در نشریات خوانده بودم. تصور کنید زمانهای که مردم از شدت گرسنگی علف میخوردند و باد میکردند و در کنار راه میمردند، از آن میان عدهای جان به در بردند و توانستند به دریا برسند و بعد به سمت آبادان بروند و در شرکت نفت استخدام شوند. «آن پریزاد سبزپوش» داستان مهاجرت است و اینکه کار چقدر موفق است باید مخاطبان نظر دهند.
صمد طاهری یادآور شد: دو نمایشنامه تکپردهای که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال ۱۳۶۳ است. آن زمان در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول تحصیل بودم؛ اما بهخاطر فشار مالی و زندگی ناچار شدم تحصیل را نیمهکاره رها کنم و عطایش را به لقایش ببخشم. آن زمان برای کار کلاسی، هفت هشت نمایش تکپردهای نوشته بودم که سالها در کمد مانده بودند و خاک میخوردند، من هم دیگر اهل نمایشنامه نوشتن نبودم و به داستان و رمان رغبت داشتم؛ اما تصمیم گرفتم تکلیف این نمایشنامهها را مشخص کنم، همه را خواندم و دیدم این دوتا ارزش انتشار دارند و بقیه کارهای بهدردبخوری نیستند، پس این دو را در پایان کتاب گنجاندم.
انتهای پیام
نظرات