• سه‌شنبه / ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ / ۱۰:۳۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 99023021523
  • منبع : مطبوعات

جزییاتی از عملیات سیا در المپیک ۱۹۶۰

برخی از جزییات همکاری دیو با آژانس اطلاعات آمریکا هنوز فاش نشده. هنگامی که سیمه در سال ۲۰۱۶ درگذشت یک خط اصلی از داستان زندگی او توسط نیویورک‌تایمز منتشر شد. او این خط داستانی را در گفت‌وگو با نویسنده‌ای به نام دیوید مارانیس فاش کرده بود اما از آنجایی که در چند سال گذشته سیا برخی از پرونده‌های خود را از بایگانی خارج کرده است، آستین داکورت توانست یکی از عجیب‌ترین داستان‌های ورزشی کوچک قرن بیستم را کشف کند.

به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «در اواخر دهه ۱۹۵۰ بزرگ‌ترین ورزشکار در سراسر کره زمین یک بچه دبیرستانی به نام دیو سیمه بود؛ پسری از منطقه فیرلاون در نیوجرسی. پس از دبیرستان او پیشنهاد ۶۵ هزار دلاری برای پیوستن به تیم نیویورک جاینتس در لیگ ملی بیسبال را رد کرد تا بتواند به دانشگاه دوک برود؛ جایی که او در میانه میدان رهبری تیم را در لیگ به دست گرفت. هنگامی که او در دانشگاه دوک بود توانست رکوردهای جهانی ۱۰۰ و ۲۰۰ یارد را به چالش بکشد. او همچنین در فوتبال آمریکایی به عنوان دریافت‌کننده بازی و آن قدر خوب عمل کرد که دیترویت لیونز به دنبال جذب او افتاد. البته دیو آن را هم رد کرد زیرا می‌خواست به دانشکده پزشکی برود. او می‌خواست بلافاصله بعد از حضور در المپیک ۱۹۶۰ رم وارد دانشگاه شود. و ضمن این که دیو سیمه یک راز بزرگ داشت؛ او برای سیا کار می‌کرد.

برخی از جزییات همکاری دیو با آژانس اطلاعات آمریکا هنوز فاش نشده. هنگامی که سیمه در سال ۲۰۱۶ درگذشت یک خط اصلی از داستان زندگی او توسط نیویورک‌تایمز منتشر شد. او این خط داستانی را در گفت‌وگو با نویسنده‌ای به نام دیوید مارانیس فاش کرده بود اما از آنجایی که در چند سال گذشته سیا برخی از پرونده‌های خود را از بایگانی خارج کرده است، آستین داکورت توانست یکی از عجیب‌ترین داستان‌های ورزشی کوچک قرن بیستم را کشف کند. این که سیمه یکی از بازیگران جزیی در نقشه خراب کردن بازی‌های المپیک ۱۹۶۰ بوده است. در کنار یک قاتل اوکراینی، دسیسه‌هایی از طریق روحانیون واتیکان و یک دونده پرش طول اهل شوروی و جورج اورول! همه این اسناد در مدارک سیا تحت عنوان عملیات آیرودینامیک آشکار شده است.

آیرودینامیک یک برنامه خیلی بزرگ بود که هدفش توسعه گروه‌های مقاومت ضد شوروی در اوکراین بود. در این برنامه دو هدف مد نظر قرار داشت؛ اول تهییج احساسات ناسیونالیستی مردم ملی‌گرای و ضد کمونیست اوکراین که آن زمان جزو اتحاد جماهیر شوروی بود و دوم جمع کردن اطلاعات مورد نیاز سازمان اطلاعات آمریکا در مورد اتحاد جماهیر شوروی. این کار توسط گروهی از مهاجران اوکراینی اداره می‌شد. افرادی که همه آنها با نام AECASSOWARY کدگذاری شده بودند. هر کدام دارای شماره‌های مختص به خود بودند. کد AECASSOWARY / ۲ مردی به نام میکولا لبد بود.

لبد یک ناسیونالیست اوکراینی بود. او در سال ۱۹۳۴ به برنامه‌ریزی برای ترور وزیر کشور لهستان برونیسلاو پیراکی کمک کرده بود. او در آن برهه گرفتار و محاکمه شد. در دادگاه او به حبس ابد محکوم شد اما در سپامبر ۱۹۳۹ و در جریان حمله آلمان به لهستان توانست فرار کند. در طول جنگ او فرماندهی ارتش چریکی را بر عهده داشت که هم علیه نازی‌ها می‌جنگید هم علیه شوروی. او بعدها به قتل‌ عام مردم لهستان نیز متهم شد. سیا او را با عنوان سادیست مشهور توصیف کرده بود اما در عین حال به او کمک کرد راهی ایالات متحده شود. او در آنجا به عنوان رییس شرکت تحقیقاتی غیر انتفاعی Prolog که در کار چاپ و توزیع آثار ادبی ضد شوروی بود، مشغول به کار شد.

عاملان آیرودینامیکی در سال ۱۹۵۶ در بازی‌های ملبورن حضور داشتند. آنها در بین ورزشکاران و هواداران شوروی بروشورها و اعلامیه منتشر می‌کردند. اما در رم و در سال ۱۹۶۰ آنها بخشی از یک طرح بلندپروازانه‌تر بودند. سیا می‌خواست ورزشکاران اوکراینی حاضر در تیم شوروی را ترغیب کند که به غرب پناهنده شوند. برنامه‌ریزی در سال ۱۹۵۶ آغاز شده بود و لبد با کمک اسقفی به نام ایوان بوچکو که در واتیکان حضور داشت و تماس‌های مداومی بین‌شان برقرار می‌شد برای سازماندهی امور استفاده می‌کرد. بوچکو قول داد کنگره‌ای به نام بردگان ملت‌ها را برگزار کند و دو کشیش کاتولیک اوکراینی در لباس غیر نظامی را به منظور برقراری تماس با اتحاد جماهیر شوروی انتخاب کند. معاون او عضو سابق سازمان SS به نام اورست کوپرینتس برای اسکان لبد برنامه‌ریزی‌های لازم را به انجام رسانده بود.

سازمان سیا در یک نشست بین‌المللی دوومیدانی که در فیلادلفیا به سال ۱۹۵۹ برگزار شده بود تعدادی از اهداف احتمالی را انتخاب کرده بود. اتحاد جماهیر شوروی ۵۹ ورزشکار در این رشته به رم می‌فرستاد و قرار شد مردان لبد در میان آنها نفوذ کنند و بعد از جلساتی که با این ورزشکاران داشتند گزارش‌هایی را به سازمان برسانند.

در بین این ورزشکاران تامار پرس پرتابگر وزنه، ایگور پترنکو، ورزشکار رشته پرش ارتفاع و ایگور‌تر آوانسیان، ورزشکار رشته پرش طول به عنوان امیدوارکننده‌ترین اهداف شناسایی شده بودند.

سیا همچنین در کنار دیو سیمه یک ورزشکار دیگر به نام آل کانتلو را که در رشته پرتاب دیسک فعالیت می‌کرد نیز به خدمت گرفته بود تا با ورزشکاران اهل اتحاد جماهیر شوروری طرح رفاقت بریزند. در آنجا آوانسیان با کانتلو در مورد پناهندگی به غرب حرف زد. بایگانی‌ها نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها آوانسیان را برای نخستین‌ بار در یک اتومبیل با افراد سازمان سیا آشنا کردند. در آنجا ۶ مامور حضور داشتند و عملیات پوششی انجام می‌دادند تا مطمئن شوند که KGB در حال تعقیب آنها نیست.

سیمه به یاد می‌آورد که دستیار خودش در سیا از وی خواسته است رابطه‌ای با آوانسیان برقرار کند و او را برای شام بیرون ببرد. آوانسیان کنجکاو بود اما در این مورد ترجیح داد در خانه راجع به این موضوعات حرف بزند. دولت به او یک آپارتمان، ماشین و شغل داده بود و به او وعده داده شده بود که در صورت کسب مدال چیزهای بیشتری در اختیارش قرار می‌دهد. سیمه مطمئن نبود که ایالات متحده بتواند چیزهایی بیشتر از این را پیشنهاد دهد به جز رویای «آزادی» و شاید شغلی در کالیفرنیا در نزدیکی ستاره‌های سینما و زنان زیبا. سیمه گفت که یک آمریکایی دیگر هست که می‌خواست با او ملاقات کند. او یک مامور سیا بود که از نام آقای وولف برای خودش استفاده می‌کرد. سیمه به مارانیس گفت: «او مرد لاغری بود؛ من تا جایی که می‌توانستم به آن حرامزاده اعتماد نمی‌کردم.»

مارانیس موافقت کرد تا زمانی که سیمه همراهش باشد با وولف ملاقات کند. او گفت که آوانسیان ترسیده بود و احساس می‌کرد از طرف KGB تحت نظر است.

تلاش‌های لبد برای نفوذ به تیم اتحاد جماهیر شوروی توسط مامورین KGB خنثی شد. در اطراف رم مجموعه‌ای از بازی‌های موش و گربه‌ای پیچیده در جریان بودند. سیا مطمئن بود افراد شوروی اهداف طعمه را برای ماموران لبد می‌فرستند و بعد از آنها فیلمبرداری می‌کنند. با تمام این تفاسیر ماموران لبد در طول دو هفته بازی‌ها ۱۵۵ تماس با ورزشکاران، روزنامه‌نگاران و گردشگران اهل شوروری به انجام رساندند.  برخی مختصر بودند مانند گفت‌وگو با لاریسا لاتینیتا، ژیمناست مشهور اهل اوکراین و از او پرسیده بودند چرا اوکراین تیم ژیمناستیک مخصوص به خود ندارد و او پاسخ داده بود: «این به من مربوط نمی‌شود.» یا ورزشکار رشته پرش ارتفاع تیم یعنی پترنکو که البته او با ناراحتی از مکالمه خودداری کرده بود زیرا می‌ترسید مورد توبیخ سازمان اطلاعات شوروی به خاطر صحبت با غریبه‌ها قرار بگیرد.  آنها در ارتباط با روزنامه‌نگاران موفقیت بیشتری داشتند. سردبیر نشریه ورزشی اوکراین به نام Radianska Ukrainia که البته به نظر یک مکالمه کسل‌کننده از آب در آمده بود که در آن همسر سردبیر نشریه که کارش ویراستاری بود گفته بود مردم اوکراین به گراز و گاو علاقه دارند! با این حال سردبیر متقاعد شد یک جزوه به نام دوستی و صلح و آزادی را با خود ببرد. او قول داده بود آن را با خود به اوکراین ببرد اما وقتی سردبیر از محتویات آن آگاه شد جزوه را کاملا ضد انقلاب نامید و از عامل لبد پرسیده بود: «آیا می‌دانید اگر کسی آن را از من گرفته بود و می‌خواند چه بلایی سر من می‌آمد؟»

در زمان دیدار آوانسیان و سیمه اوضاع تغییر کرده بود. این ورزشکار موفق شده بود مدال برنز مسابقات را به دست آورد. سیمه هم مدال داشت. او توانسته بود در فینال ۱۰۰ متر پس از ناکامی در لحظه آخر به مدال نقره برسد. شام این دو نفر به خوبی پیش رفت تا این که آقای وولف وارد شد. سیمه تعریف می‌کند: «او وارد شد. من گفتم آقای وولف ایشان دوست من... اما وولف گفت بله، بله و بعد مستقیما شروع به صحبت با ایگور کرد. او حتی به همسر من که آنجا نشسته بود سلام نکرد و مستقیما وارد گفت‌وگوی چالشی با ایگور شد. سیمه به مارانیس می‌گوید: «من می‌توانستم وحشت را در چهره ایگور ببینم. یک اضطراب واقعی.» وولف از آوانسیان پرسیده بود که آیا می‌تواند با او تنها صحبت کند و ایگور امتناع کرده بود و بعد هم آنجا را ترک کرد. او در حالی که داشته آنجا را ترک می‌کرده به سیمه گفته بود: «من می‌ترسم.» سیمه گفت: «سیا عملیات را منفجر کرد!»

لبد نیز چنین کرد. تمام چیزهایی که در نهایت دست سیا رسید چند آدرس خانه در اوکراین بود و قرار شد در طی چند روز آینده به این آدرس‌ها کتاب و مقاله و چند نسخه از رمان مزرعه حیوانات جورج اورول ارسال شود.

سیمه و آوانسیان یک بار دیگر همدیگر را ملاقات کردند. سیا یک سری مسابقات ورزشی در سال ۱۹۶۳ به نام مدیسون اسکوئر گاردن ترتیب داد و این دو ورزشکار یک بار دیگر یکدیگر را ملاقات کردند. سیمه ایگور را می‌بیند و می‌گوید: «ایگور! حال شما چطور است؟» و آوانسیان پاسخ می‌دهد: «خوشحالم شما را می‌بینم اما من دیگر نمی‌توانم با شما صحبت کنم.» و آن دو دیگر هرگز با هم حرف نزدند.

آوانسیان هرگز پناهنده نشد؛ او در کشورش مربی دوومیدانی شد و سیمه هم یک چشم‌پزشک موفق. در دهه ۱۹۸۰ آخرین چیزهایی که از آن عملیات بر جا مانده بود، احتمالا چند نسخه کمرنگ شده از رمان مزرعه حیوانات بود که در قفسه‌های گرد و غبار گرفته خانه‌هایی در اوکراین می‌شد پیدای‌شان کرد.

منبع: گاردین»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha