میخواستیم مهمانهایمان را با حلوا شکری و نان و پنیر پذیرایی کنیم. اما میهمانها با آتش تهیه بعثیها پذیرایی شدند. عده بسیاری از برادران سپاهی و بسیجی در همانجا شهید و مجروح شدند.
به گزارش سرویس «فرهنگحماسه» ایسنا، غلامرضا با مروت سوم تیر 1344 سالروز تولد امام رضا (ع) بود که متولد شد.او کودکی را در شهر رشت سپری کرد و تا مقطع اول دبیرستان درس خواند. قضایای انقلاب که پیش آمد او هم وارد صف مبارزه علیه رژیم شاه شد. پس از پیروزی انقلاب مدتی در کمیته فعالیت کرد و با تأسیس سپاه پاسداران، مدتی به دلیل سن کم به عنوان عضو فعال مدتی در این نهاد مشغول همکاری با پاسداران شد. طولی نکشید که مسئولان سپاه به شایستگیهای وی پی بردند و پس از آن به عضویت رسمی سپاه درآمد تا بلکه به این طریق بتواند در نهادی منسجم و سازمانیافته از دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی حراست و پاسداری کند. او ضمن این که مسئول پشتیبانی جنگ شهرستان رودبار بود، نقش موثری در سرکوبی منافقین و ضد انقلاب در استان گیلان داشت که در گوشه و کنار استان، دست به تحرکات مذبوحانه و ترور شخصیتهای متدین و مذهبی میزدند. دومین مسئولیت غلامرضا بامروت، سر جمعداری واحد تدارکات سپاه بود. او در حقیقت در دو جبهه فرهنگی و نظامی فعالیت داشت.
او از همان شروع جنگ، بارها برای دفاع از کیان امت اسلامی راهی جبههها شد. زمانی فرماندهان وقت او را به عنوان جانشین ستاد جذب کمکهای مردمی گیلان انتخاب کردند.غلامرضا نقش بسیار مهمی در این سمت داشت.علاوه بر این، مأموریت تشکیل گردان سلمان به او واگذار شد و غلامرضا خودش فرماندهی آن را بر عهده گرفت.بامروت در مأموریتهای محوله،اطاعتپذیری از فرماندهان داشت و نیز در مأموریتهای سخت، همواره داوطلب بود. او بیش از 14 بار افتخار حضور در جبهههای نبرد را داشت.غلامرضا در عملیاتهای فتحالمبین،بیتالمقدس، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر 6، کربلای 2، کربلای 4 و کربلای 5 در نبرد با دشمنان متجاوز حاضر بود. غلامرضا در میانه جنگ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند دختر شد،اما از آنجا که دشمنان همواره حلاوت زندگی را به کام مردم ایران تلخ کردهاند، مجددا به جبهه رفت و پس از رشادتها و دلاوریهای فراوان، در حالی که فرمانده گردان سلمان از لشکر 16 قدس گیلان بود، در روز 26 دی 1365 طی عملیات کربلای 5 در جزیره بوارین به شهادت رسید.
سبک زندگی
غلامرضا جوانی پاک، شاداب، متدین، رئوف و دارای روابط عمومی بالا بود و عشق و علاقهای وافر به تلاوت روح بخش آیات قرآن مجید داشت. چون صدای خوبی داشت، در مراسم مختلف قرآن تلاوت میکرد. در حفظ و نگهداری بیتالمال فوقالعاده مقید و پایبند بود و دیگران را نیز به نگهداری و نگهبانی از آن سفارش میکرد و مسئولیت و اجرا این ثواب را یادآوری میکرد.
هیچگاه با افراد تحت فرماندهیاش بدرفتاری نمیکرد و حالت ریاست نداشت. رفتارش به گونهای بود که افراد را جذب خود میکرد.
خاطرهای از همسر غلامرضا
غلامرضا نسبت به حجاب خیلی حساس بود. در ایام جنگ، او برای مرخصی آمده بود و عروسی یکی از بستگان بود که ما هم دعوت داشتیم. در مجلس، چند نفر از خانمها حجاب کامل نداشتند که شهید نتوانست تحمل کند و با ناراحتی عروسی را ترک کرد.
هم رزمان شهید هم روایت میکنند:موقع عملیات، ناراحت بچههای گردان بود. اگر هم عملیات شروع میشد، خودش را برای مطالعه نقشه جنگ در محور عملیات و اتاق طراحی عملیات میرساند. خودش را دوست بچههای سپاهی و بسیجی میدانست. زمان آغاز عملیات میگفت:برادران! قدر همدیگر را بدانید و در هنگام شروع عملیات مواظب باشید تا خدای ناکرده آسیب به هم نرسانید.
ما در گردان یک پیش نماز روحانی داشتیم که اهل انزلی بود او واقعا عشق به روحانیت داشت. همیشه در صف اول نماز جماعت بود و در خط مقدم هم پشت سر ایشان نماز میخواند عشق و علاقهاش به آن روحانی بسیار زیاد بود متأسفانه روحانی گردان در یک عملیات شهید شد.
شهید بامروت خودش را مهیا میکرد برای رفتن به عملیات و همیشه در خط مقدم یا اتاق جنگ بود. میرفت و درباره جایگزینی نیروهای عمل کننده با قائم مقام گروهان که بسیار با هم صمیمی بودند هماهنگی میکردند و درباره نحوه به کارگیری نیروهای خط شکن در عملیات حرف میزدند. هیچ وقت نیروها را تنها نمیگذاشت و پیش از عملیات، تمام گردان را به خط میکرد و نحوه کار را بازگو میکرد. معطل نمیکرد با عجله به این طرف و آن طرف میرفت تا تدارکات جنگی مهیا شود. برای تغذیه نیروهای گردان خیلی فعالیت میکرد و دلسوز رزمندگان بود.
شهید بامروت زمانی که هنوز عملیات «کربلای 2» شروع نشده بود در گردان سلمان لشکر 16 قدس خط نگهدار بود. یک روز شهید قلیپور مهمان ناهاری ما بود. از پیش از ظهر آتش تهیه به شدت روی سرمان میریخت. ما میخواستیم مهمانهایمان را با حلوا شکری و نان و پنیر پذیرایی کنیم اما میهمانها با آتش تهیه بعثیها پذیرایی شدند. عده بسیاری از برادران سپاهی و بسیجی در همان جا شهید و مجروح شدند. بهداری پایین قله بود و غلامرضا زیر باران آتش، برای انتقال مجروحان خیلی زحمت کشید.
سخنان غلامرضا با رزمندگان
او در جمع نیروهای بسیجی گردان سلمان که مدت مأموریت سه ماههشان تمام شده بود و با به تأخیر افتادن عملیات میخواستند به شهرهایشان برگردند، صحبتهایی را درباره صبر و استقامت و اهداف شهدا کرد و خبر عملیات را هم داد و گفت:ما باید خودمان را آماده نگه داریم تا بتوانیم در هر زمانی که لازم باشد با دشمن بعثی بجنگیم. در جنگ با دشمن در وهله اول، انجام تکلیف تا مرز پیروزی است و در نهایت اگر شهادت سراغ ما آمد، آن را با آغوش باز میپذیریم و هیچ ترس و واهمهای از مرگ و شهادت نداریم که در هر دو صورت پیروزیم. غلامرضا گفت: بنده دوست دارم زنده باشم و در جنگ با اسرائیل شرکت کنم و با دستهای خودم صهیونیستهای غاصب را به درک واصل کنم.
کلام غلامرضا شیوا بود، لذا با سخنرانیهای پرشور و کوبنده علیه منافقین و آمریکای جهانخوار و دشمن بعثی، بینش سیاسی و شور ایمانی در جوانان ایجاد میکرد و آنان از سرِ ایمان و عشق، به حضور مستمر در جبهههای نبد، تشویق و ترغیب میشدند. در یکی از روزها، در مقر گردان سلمان در شوشتر، پیراهن بادگیر سورمهای به تن داشت و یک فانسقه زیتونی رنگ هم به کمرش بسته بود که در یک طرفش سرنیزه و در طرف دیگر قطبنما داشت. یک کیسه ماسک و یک دوربین دو چشمی نظامی به دور گردنش انداخته بود. یک کلاهلبهدار گذاشته بود و تفنگ کلاشینکف هم گرفته بود دستش.به نیروها میگفت: این من نیستم که باید بجنگم، این شماها هستید که باید در صف جلو بجنگید و من از پشت سر شما بیایم. با این حال همه دیدند که اینها همهاش حرف بود، چون با شروع عملیات، شهید بامروت جلوتر از همه در صف اول بود او اولین شهیدی بود که در نزدیکی پل جزیره «بوارین» در منطقه عملیاتی «کربلای 5» بر روی زمین افتاد. غلامرضا جلوتر از دوستان شهیدش بود و با شهادتش نشان داد که مرد عمل است نه حرف و شعار.
وصیتنامه
انشاءالله که به زودی حکومت عدل حضرت مهدی (عج) بر روی زمین استقرار یابد که برای فراهم کردن چنین محیطی، وظیفهای سنگین و مسئولیتی بزرگ بر گردن همه کسانی است که میخواهند در زیر پرچم حضرت سلاح گیرند و جهاد کنند در این مسیر، باید فداکاریها و ایثارها و گذشتهای فراوانی از خود نشان داد و باید در راه رسیدن به معشوق ووصال به حقو تعالی خودباخته شویم و درخت نونهال اسلام و حق را با خون خود آبیاری کنیم.
حضرت رسول (ص) فرمودهاند که بد نیست اشارهای بشود. حضرت فرمود: هر کس اگر فکر جهاد را در سر نپروراند و در این باره تحقیق نکند پس از مرگ با نوعی نفاق از دنیا رفته و ما در هر جا که باشیم و هر مسئولیت و موقعیتی که داشته باشیم. اگر بخواهیم برای اسلام فداکاری کنیم همانجا برای مجاهد فی سبیلالله، سنگر است و هیچ عبادتی و جهادتی بالاتر از عمل صالح نیست.
حق مستضعفین را به زور از حلقوم مستکبرین بیرون کشید، اما در برابر افراد خاطی و کسی که به غیر عمد اشتباه یا اشتباهاتی از او سر میزند هرگز جبههگیری نکنید و موضع خصمانه به خود نگیرید بلکه با او در صلح و آشتی وارد شوید، اما اشتباهات او را به وی گوشزد کنید تا قادر باشد خود را اصلاح کند.
سعی کنید هرگز سخنی و موضوعی را که آگاهی کامل ندارید و حقیقت امری را که برایتان روشن نشده بازگو مکنید که فساد این کار به مراتب بیشتر خواهد بود و در مقابل، اصلاح آن دشوار. ولی این را بگویم، هرگز حتی به اندازه قطرهای آب عقب ننشینید و از کافران هرگز از سر سازش وارد نشوید و همیشه یادتان باشد در برابر منحرفین غیر مغرض، موضع ارشادانه و هدایت داشته باشید. زیرا مومن کسی است که صحبتش انسان را دگرگون سازد و به یاد خدا افکند. نماز را به موقع بخوانید و زیاد دعا قرائت کنید که ذکر خدا باعث میشود انسان کمتر به گناه بیفتد. دیگر بیش از این مصدع اوقاتتان نمیشوم.
به امید قطع (هر چه زودتر) دست شیاطین از اسلام و قرآن عزیز.
فرزند حقیر شما غلامرضا بامروت
6/1/65».
انتهای پیام
نظرات