عزتالله فولادوند میگوید: اگر ترجمه نکنیم، مانند محبوسی در یک اتاق هستیم که به مرگ تدریجی میمیریم. او همچنین معتقد است، ترجمه کاری دشوار است و مصیبت ما آسانگیری آن است.
عبدالله کوثری هم اظهار میکند: نیاز به آگاهی داشتن از آنچه در بیرون رخ میدهد، ما را به ترجمه کشانده است. مترجم واسطی منفعل نیست و دانش واژگانی، ذوق و تجربه ادبیاش بر ترجمه تأثیر میگذارد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، احتمالا افراد زیادی هستند که در یک لحظه خاص و با حسی شبیه مکاشفه، با ادبیات آشنا شدهاند. در میان صفحههای کتاب چیزی غریب و جادویی اتفاق میافتد، چیزی شبیه سوار شدن بر «قالیچه حضرت سلیمان» یا سفر با «ماشین زمان»؛ رفتن به زمانها و مکانهای ناشناخته.
احتمالا شما هم این حس را بارها تجربه کردهاید، زمانی که بزرگترین رمانهای تاریخ ادبیات را در برابرتان گرفتهاید و با هر واژهاش جای تک تک شخصیتهای داستانی نشستهاید، با آنها زندگی کردهاید و لذت بردهاید و بارها نویسنده را برای خلق دنیایی اینچنین تحسین کردهاید.
اما آیا برای خواندن کتابهایی به زبانهای خارجی، این لذت عمیق را بدون وجود شخصی به نام مترجم میتوان تجربه کرد؟
مترجمها معمولا مانند عوامل پشت صحنه در سینما هستند. کمتر آنها را میشناسند و زمان صحبت کردن از کتابها، کمتر نامی از آنها به میان میآید. اما مترجمها رسولان انتقال جهان تخیلی نویسندگان دنیا به ما هستند و گاه روانی بیان آنها سبب میشود که ما حتی متوجه نشویم کتابی که میخوانیم به زبانی دیگر نوشته شده است.
عزتالله فولادوند - مترجم پیشکسوت آثار فلسفی – به مناسبت روز جهانی ترجمه، درباره ترجمه به ایسنا میگوید: ترجمه به طور خلاصه بهرهگیری از زحمات و اندیشههای دیگران برای کسانی است که در زبان خودشان از آن بیبهره هستند.
او اظهار میکند: شک دارم جامعهای باشد که درهایش را به سوی دیگران ببندد، اما این کار شبیه محبوس کردن خود در اتاقی است که ما را از هوای تازه محروم می کند که به مرگ تدریجی بمیریم. مثلا در تفکر مسیحی، یکی از نقطههای آغاز رشد فرهنگی و فکری ترجمه آثار یونانی از سوی متفکران بود که نه تنها موجب رشد و شکوفایی اندیشه به دست این مترجمان شد، بلکه با حفظ این اندیشه بعد از قرون تاریک در اروپا، در قرون 12 و 13، به اندیشمندان و فلاسفه اروپایی رسید و زمینه برای رنسانس فراهم شد.
فولادوند درباره اهمیت ترجمه متون علوم انسانی هم میگوید: اگر رشد این علوم در ایران صدبرابر بهتر از وضع کنونی شود، برای اینکه بتوانیم از دیگران اقتباس کنیم و رشد خود را بیشتر کنیم، از آثار و تلاشهای آنها بینیاز نخواهیم شد. برای رسیدن به علوم انسانی بومی هم از ترجمه بینیاز نیستیم، چون باید بدانیم کجا هستیم و خوب و بد را از هم جدا کنیم.
این مترجم درباره وظیفه مترجم هم میگوید: وظیفه مترجم این است که در نهایت دقت و امانت پیام را به خواننده منتقل کند و اگر این کار درست انجام شود، هیچ بخشی از متن از بین نمیرود. اما مترجمی که بخواهد به سلیقه خود ترجمه کند خیانت کرده است. هیچکس نمیگوید ترجمه آسان است؛ مصیبت ما هم آسانگیری این حوزه است. مترجم باید به زبان مبدأ و مقصد و موضوعی که ترجمه میکند، دانش داشته باشد و مترجمی که در هر کدام از این سه بخش کمیتش لنگ باشد، به مشکل برمیخورد.
عبدالله کوثری - مترجم شناختهشده آثار ادبی - هم درباره سابقه ترجمه به ایسنا میگوید: ترجمه چیزی نیست که در صد سال اخیر در ایران و جهان پا گرفته باشد؛ ترجمه یکی از قدیمیترین هنرها برای برقراری رابطه بین دو فرهنگ بوده؛ زمانی که دو فرهنگ در کنار هم قرار میگرفتند و وارد تجارت، جنگ و مراوده میشدند، به ترجمه نیاز داشتند. در زمان باستان متونی که نیاز به ترجمه داشتند، محدود بودند. گیلگمش در چهار فرهنگ حضور دارد؛ این احتمال خیلی بعید است که در هر فرهنگی این داستان نوشته شده باشد و بنابراین برخی از نمونهها ترجمه است. با توجه به قدمت این افسانه قدمت ترجمه به چهارهزار سال پیش بازمیگردد. در 1400 سال بعد از اسلام هم ترجمه قرآن و متون فلسفی وجود داشته و در صد سال اخیر هم وقتی ما با تمدن شتابنده و مهاجم (نه به معنای نظامی) غرب آشنا شدیم، ترجمه یکی از راههای آشنایی ما با این فرهنگ بود.
کوثری میافزاید: با ترجمه کسانی چون آخوندزاده ما ترجمه را آغاز کردیم و به درستی پی بردیم جهان دارد متحول میشود و تأثیرش به ما میرسد. واقعیت این است که ما مزایای ژانرهای اروپایی چون نمایشنامه و رمان را درک کردیم. در آن زمان خود مترجمان میگویند که نمیتوان با حکایتنویسی سعدی و منشآت قائممقام مسائل روز (مشروطه) را بیان کرد؛ بنابراین شکل نیاز عوض میشود، اما ریشه ترجمه که باخبر شدن از آنچه دیگری دارد است، یکسان باقی میماند.
این مترجم درباره اینکه گفته میشود در ترجمه بخشی از متن از بین میرود اظهار میکند: درونمایه با ترجمه منتقل میشود، اما قالب طبعا منتقل نمیشود. وقتی ترجمه میکنیم فقط بردن مفاهیم از زبانی به زبان دیگر مطرح نیست؛ بردن مفاهیم از فرهنگی به فرهنگ دیگر است. برخی مفاهیم وقتی به فرهنگ دیگر میآیند سرکشی میکنند و به آسانی منتقل نمیشوند، برخی هم به خوبی درک نمیشوند و این هنر مترجم است که آن را رفع و رجوع کند. باید توجه داشت که ترجمه عین خود متن نیست؛ عین متن اصلی، متن اصلی است. کسی که میخواهد عین متن را بخواند باید آن را به زبان اصلی بخواند.
او درباره وظیفه مترجم هم میگوید: مترجم واسط منفعل نیست؛ برداشت من از یک متن، نتیجه دانش، مجموعه واژگان و تجربه ادبی و انسانی من است که در هنگام ترجمه بر کار من اثر میگذارد. من «آئورا»ی فوئنتس را با زبانی شاعرانه ترجمه میکنم چون دریافت من از این متن به این صورت است، اما شاید مترجم دیگری آن را جور دیگری ترجمه کند؛ برای همین ترجمه دو مترجم از یک متن واحد با یکدیگر متفاوت است. البته در ترجمه فرانسه و انگلیسی و آلمانی اینگونه نیست، چون واژگان و فرهنگ مشترک دارند، اما در ترجمه به فارسی مقوله ورود مفهوم از فرهنگی به فرهنگ دیگر است. کار مترجم ایرانی بیشتر بازآفرینی است و به همین دلیل ترجمه فردی است و نقش مترجم آنقدر مهم است که اسمش روی کتاب میآید. اینکه من چقدر مترجم را میشناسم اهمیت دارد؛ برای همین من مخالفم که مترجم از هر نویسنده یک کتاب را ترجمه کند، چون با یک کتاب از نویسنده شناخت پیدا نمیشود.
**
روز 30 سپتامبر (هشتم مهر) روز جهانی ترجمه است. این روز همزمان با درگذشت سنت جروم، مترجم انجیل، است و از سوی فدراسیون بینالمللی ترجمه (FIT) در سال 1991 پیشنهاد شده و مورد پذیرش قرار گرفته است.
این فدراسیون هدف خود را از نامگذاری روزی به نام «روز جهانی ترجمه» ارج نهادن به مترجمان و تأکید بر اهمیت حرفه ترجمه اعلام کرده است.
انتهای پیام
نظرات