محمدعلی بهمنی میگوید ما صدای شعر قویمان را که در روستاها و مناطق دورافتاده سروده میشود، نمیشنویم و فکر میکنیم شعرمان ضعیف شده است.
این شاعر در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره امکان امرار معاش از راه ادبیات در ایران، گفت: جواب این سؤال را همه میدانیم. متأسفانه شاعران باید شغل چندم داشته باشند که بتوانند زندگیشان را اداره کنند و بعدا به شعر هم بپردازند. این مسأله به دلیل ضعف مدیریت فرهنگی است. مدیریت فرهنگی هر کشوری باید شرایطی را فراهم کند که هنرمند بتواند از طریق فروش هنرش امرار معاش کند.
بهمنی درباره تأثیر این موضوع بر کیفیت آثار ادبی اظهار کرد: این موضوع نمیتواند روی کیفیت شعر تأثیر بگذارد. منظورم این است که بر ذات شعر اثری ندارد، اما موقعی که ظرفیت هنر در انسان وجود دارد باید تمام وقتش را برای هنرش مصرف کند و وقتی این فرصت در کشور ما فراهم نیست، نه اینکه خود هنر مشکل پیدا کند، بلکه تکثیر آن دچار مشکل میشود. اگر شاعری در یک سال یک شعر خوب هم داشته باشد، از منظر خدمت به هنر، کارش را انجام داده است چون همان یک شعر میتواند خلأ را جبران کند، اما مسأله این است که وقتی انسان میتواند از یک کشتزار برداشت بیشتری داشته باشد، چرا برداشت اندک؟ یک شاعر در عین اینکه به شعر میاندیشد و به ذات شعر میپردازد، باید برای حواشی شعر، مثل نقد، مطالعه و... هم فرصت داشته باشد که با شرایط کنونی همه اینها از دست میرود.
او درباره برقراری توازن بین امرار معاش و ادبیات گفت: طبیعی است انسان زمان خودش را تقسیم میکند. گاهی این تقسیمها ضرورت است. شاعر باید هم کار روزمرهاش را که انتخاب کرده و زندگیاش را از آن میگذراند، انجام بدهد و هم به شعرش بپردازد، هم اینکه تجربهاش را در اختیار دیگران بگذارد. اینها هر کدام زمان خاص خودش را میخواهد و موقعی ممکن میشود که شاعر از طریق مدیریت فرهنگی کشورش تأمین باشد تا بتواند فرصتهایی را که برای مخارج زندگی صرف میشود، در اختیار دوستداران شعرش قرار دهد و یا صرف آموزش کند.
بهمنی ادامه داد: من تجربه این کارها را دارم، اما واقعیت این است که به هیچ کدام نرسیدهام، حتا نتوانستهام خواسته خودم را از خودم برآورده کنم چه برسد به آنچه شعر از یک شاعر میخواهد. فرصت این را که به قدر کافی در خدمت دوستانم باشم، ندارم. مشکلات خودم را دارم که میخواهم آنها را نادیده بگیرم. این مشکلات مربوط به این است که هر کسی یک بخش شخصی دارد. آن بخش شخصی رازگونگی یا شاید بخش خاص خودش باشد که نیاز آدم است. استراحت، مسافرت یا نشستن بیشتر با خانواده قسمتهایی از این بخش خاص است، اما هیچکدام برای ما باقی نمیماند. پس پرداختن به شعر به نوبت دوم و سوم زندگی میرود.
او همچنین درباره راهکار حل این مشکلات اظهار کرد: در وهله اول، باورمند بودن به هنرمند مهم است. باید باور داشته باشیم که هنرمند وجود دارد و میتواند کارستانی انجام دهد. وقتی هنرمند را باور نداشته باشند از نظر مدیریت فرهنگی به او توجه هم نمیکنند. چقدر پیرامون خودمان هنرمندانی میبینیم که برای ما الگو هستند اما برای مداوای خود بودجه لازم را ندارند یا سقفی بالای سرشان برای زندگی ندارند. باور کنید عزیز شاعری را میشناسم که حتا توانایی خرید کتاب را که برای هر انسانی لازم است ندارد و مجبور است در کتابخانههای عمومی دنبال کتاب بگردد که کتابهایی را که او به آنها نیاز دارد، ندارند.
این شاعر اضافه کرد: علاوه بر این وقتی شاعر مجبور باشد شعرش را بفروشد، باید بخشی از آن را فرمایشی بنویسد یعنی بر مبنای پسند کسی که آن را میخرد، مثل کاری که عزیزان ما در بخش ترانه انجام میدهند. آیا کار خود را میکنند یا موضوعی به آنها میدهند تا درباره آن ترانه بگویند؟ بعضی اوقات، آهنگساز، خواننده یا سرمایهگذار هم سلیقهای دارند که ترانهسرا باید بر مبنای آن کار کند، بنابراین اثر سرودهشده به این آدم ارتباطی ندارد و هستیاش در آن نیست. این بزرگترین لطمه را به استعداد شاعر میزند که از آن به صورت فرمایشی استفاده شده است نه درونی.
او افزود: بچههایی را میشناسم که دارند از درآمد حاصل از همین کار درس میخوانند و زندگی خانوادهشان را هم تأمین میکنند. اینها کار فرمایشی میکنند و از جانمایه شعری خود بهره نمیبرند که خودشان را راضی کند. هنرمند وقتی اثری خلق میکند که خودش در آن وجود دارد و روح و انرژی میگیرد برای کارهای دیگر. اما وقتی کارش فرمایشی باشد به جای روح گرفتن، از کار خودش بدش میآید، مثل شعرهای مناسبتی که برای آنها فراخوان میدهند، میگویند با این موضوعات شعر بنویسید و جوایز 100 یا 200 هزار تومانی میدهند. چند وقت پیش باز شاعران دلشان خوش بود که سکهای میگیرند، الآن آن هم نیست. این شعرها چه ارتباطی با روح شاعر دارد که آن را نیافریده بلکه ساخته است؛ در صورتی که هر اثری که یک هنرمند خلق میکند مثل فرزندی است که پدر و مادر از تولدش روح میگیرند. در کارهای فرمایشی این روح وجود ندارد.
بهمنی تأکید کرد: ذات هنر هر موقع فرصت پیش بیاید میتواند پر از آفریدن باشد اما وقتی از آن بهره میکشیم دیگر هنر نیست. نمیتوان اسم اثری را که ساخته شده شعر گذاشت. هنر همیشه توان حفاظت از خود را در برابر آسیبها دارد. شاید تاریخ میخواسته به خیلی از هنرها آسیب بزند، اما هنر آسیبپذیر نیست. با وجود این مسائل ما از شعر واقعی محروم میشویم.
او در ادامه تأکید کرد: شعر ما ضعیف نشده؛ ما شعر قویمان را نمیشنویم. من در سفرهایم وقتی به روستاها میروم آثار بکری را میبینم که فرزندانی در روستاها و شهرستانهای دوردست سرودهاند که وقتی آنها را میشنویم، متوجه میشویم شعر ما خلق شده است. اینکه به ضعف مدیریت فرهنگی اشاره کردم به این معناست که مدیریت فرهنگی هنوز فکر نکرده که در دورافتادهترین جاهای کشور استعدادهای جوانی هستند که شعرشان بکر است. ما چون این صداها را نمیشنویم فکر میکنیم شعر روزگار ما آسیب دیده در حالیکه شعر آسیبپذیر نیست. وقتی جامعهای برای هنر و هنرمند ارزش قائل نباشد و به هنرمند باور نداشته باشد، آثار هنری را نمیبیند. باید شرایط را برای شنیدن ناشنیدهها فراهم کرد. این شرایط را هیچگاه یک شخص نمیتواند برای خود فراهم کند. مدیریت فرهنگی کشور باید این کارها را انجام دهد.
بهمنی همچنین درباره تجربه شخصی خودش از امرار معاش به ادبیات گفت: من اگر موفقیتی کسب کرده باشم شانس آوردهام. اولین شعرم در 9 سالگی چاپ شده است، به این دلیل که من در 9 سالگی شرایطی داشتم که باید سر کار میرفتم. بزرگی مثل استاد مشیری هم در همان مقطع و همان چاپخانه به من گفت که میتوانی شعر بگویی. این بزرگوار مثل یک مدیریت فرهنگی که میدانسته چگونه باید کسی را با خودش آشنا کند به نظرم اعجاز میکرد. در آن زمان یک فرصت استثنایی برایم پیش آمد. استاد مشیری تا سالها برایم کتاب میآورد. بعد هم چون از کودکی کار کردم، کار بخشی از زندگی من شده بود و شاید این موضوع که وقتی یک شاعر بخواهد مخارجش را تأمین کند، استعدادش آسیب میبیند در مورد من اتفاق نیفتاده باشد. البته از کجا معلوم که به یکی از این دو بخش آسیب نخورده باشد؟ شاید اگر من شرایط بهتری داشتم، حجم بیشتری شعر میسرودم یا اینکه حجم شعرهایم کمتر میشد ولی تفکر بیشتر و ذات بیشتری در آن به وجود میآمد. در هر صورت من وقتی خودم را گول میزنم میبینم الحمدالله هم توانستهام این را به دست آوردم هم آن را.
او درباره تفاوتهای شاعران دورههای گذشته با شاعران امروز گفت: شاعران بزرگ آن روزگار همه اینطور بودند. اما الآن به نظر میرسد برعکس است و اگر ببینند کسی استعدادی دارد سعی میکنند او را نادیده بگیرند به گونهای که انگار او نیست. خود من هم بهتزده میشوم از اینکه گاهی کسی درباره شاعر دیگر طوری حرف میزند که انگار فقط میخواهد او را تخریب کند تا خودش مطرح شود ولی در هر صورت الآن اینطور است.
بهمنی افزود: در روستاها و شهرهای دوردست شاعرانی پیدا میشوند که انسان حس میکند با روح شاعرانه آنها طرف است و هنوز روحشان تخریب نشده و واقعا مثل یک شاعر برخورد میکنند. انگار زندگی شهری باعث شده هرچه افراد فکر کنند از فردی جلوتر هستند، مخربتر است. این موضوع را در مراکز استانها بیشتر میبینیم و در جاهای دورتر وضعیت کاملا متفاوت است. در مرکز خودمان این زلالی پیدا نمیشود. بسیاری نسل دیروز را نمیشناسند. اگر فرصت زندگی کردن در آن دوره را داشتند، متوجه میشدند که چقدر تفاوت هست، اما الآن چون این وضعیت به وجود آمده شاید حق داشته باشند که اینگونه ناباور باشند و پرخاشگری کنند. این ناهنجاریها حتما علتی دارد.
انتهای پیام
نظرات