محمدكاظم مزيناني معتقد است، بايد ياد بگيريم كه به جايزهها احترام بگذاريم و اگر يك موقع جايزهاي به ما ندادند، بهتر است اعتراض نكنيم.
اين داستاننويس برگزيدهي يازدهمين دورهي جايزهي شهيد حبيب غنيپور در گفتوگويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در توضيحي دربارهي خودش گفت: متولد سال 1342 هستم، در وادي دامغان؛ شهر پستههاي خندان و مردم گريان؛ شهر برج و باروهاي بيپناه و وامانده و بادهاي ناخوانده!
او همچنين در پاسخ به اين سؤال كه چه شد به صرافت نوشتن افتاد، اظهار كرد: نميخواهم به اين پرسش محتوم، پاسخ كليشهيي بدهم؛ بنابراين ميگويم نوشتن بود كه به صرافت نوشتن در وجود من افتاد. باور كنيد راست ميگويم. از همان بچگي، در راه خانه و مدرسه، خودم را بزرگترين نويسندهي شهرمان فرض ميكردم كه با هر كدام از دخترهاي شهر كه اراده كند، ازدواج ميكند و بعد از مردن، تمام مردم شهر، شبهاي جمعه ميآيند سر قبرش و فاتحهاي نثارش ميكنند. نميدانم چرا اينطوري فكر ميكردم. شايد به اين دليل كه مردم شهر كوچك من، نابترين و بهترين احساسات خود را نثار مردههايشان ميكردند.
اين نويسنده كه براي رمان «شاه بيشين» به عنوان برگزيدهي جايزهي شهيد حبيب غنيپور معرفي شده است، در توضيحي دربارهي فرايند نوشتن اين كتاب گفت: اين كتاب، چكيدهي نگاه مزيناني نوجوان و حاصل مطالعات سيسالهي اوست. راستش هميشه احساس ميكردم دربارهي شخصيت آخرين پادشاه اين سرزمين و كلا نظام پهلوي، خلأ و فقدان وحشتناكي وجود دارد. البته در اين مورد اسناد و مدارك و نوشتههاي بسياري وجود دارد؛ اما اين دادهها به دنياي ادبيات راه پيدا نكردند. به تعبير ديگر، ما شاه و شخصيت هاي مربوط به آن دوران را در آينهي درام و تخيل به تماشا ننشستهايم. البته اين كار راحتي نيست، اما به همين دليل، چنين كاري از جذابيت بسياري برخوردار است. شوخي كه نيست! ما سالهاي سال است كه از شاه و نظام پهلوي حرف ميزنيم، به مثبت و منفي بودن اين حرفها كاري ندارم؛ ولي به هر حال پرسشهاي بسياري در اينباره وجود دارد. آن هم در مورد شخصيتي كه همچنان و هنوز وجود دارد؛ در دنياي سياست و فرهنگ و كتابهاي درسي و از همه مهمتر، در گنجينهي خاطرات تعداد زيادي از افراد اين كشور. به همين خاطر بود كه به نوشتن چنين كتابي دست زدم. چون من خودم نيز از جمله كساني بودم كه ميخواستم شاه را بيشتر بشناسم و به تعبيري، اين شخصيت را كشف كنم و در بارهاش بيشتر بدانم. اين شد كه نوشتن اين كتاب را شروع كردم و تلاش كردم با رجوع به خاطرات كودكي و نوجواني خودم و منابع و اسناد و مدارك، شخصيت شاه را به تصوير بكشم؛ البته به دور از قضاوتها و داوريها مرسوم و رسمي و فارغ از هرگونه مرده باد و زنده باد!
مزيناني در ارزيابي وضعيت ادبيات داستاني سالهاي اخير، عنوان كرد:در سالهاي اخير در حوزهي داستان كوتاه اتفاقهاي خوبي رخ داده؛ مخصوصا نسل جوان و بويژه شهرستانيها، داستانهاي كوتاه خوبي نوشتهاند؛ اما اين حركت هنوز شكل و شمايل يك جريان ادبي را پيدا نكرده است. شايد به اين دليل كه اين جرقهها و رگهها بيشتر صبغهي غريزي دارد و مبتني بر دانش و آموزش آكادميك نيستند.
او همچنين در طرح ديدگاهش دربارهي جايزههاي ادبي توضيح داد: جوايز ادبي بسيار خوب است و نقش بسيار مهمي در زندگي ما نويسندهها دارد. ما بايد ياد بگيريم كه به جوايز احترام بگذاريم و اگر يك موقع جايزهاي به ما ندادند، بهتر است اعتراض نكنيم؛ چون خيلي چيزها وجود دارد كه روحمان هم از آنها خبر ندارد؛ چون حتما دليلي داشته است كه به ما جايزه ندادهاند. ما نويسندهها بايد فقط تلاش كنيم درسهايمان را خوب بخوانيم تا در آينده فرد موفقي براي اجتماع بار بياييم.
مزيناني در پايان دربارهي اينكه اين روزها به چه كاري مشغول است، گفت: تازه از نوشتن رمان «آه با شين» فارغ شدهام (دقيقا مطابق با مفهوم زايمان كردن) و اين روزها فكر و طرح رماني نوجوانانه را در سر ميبافم.
انتهاي پيام
نظرات