• چهارشنبه / ۱۶ آذر ۱۳۹۰ / ۰۸:۴۵
  • دسته‌بندی: رسانه
  • کد خبر: 9009-09220
  • خبرنگار : 71025

*مرثيه وبلاگها براي بروسان، همسر و دخترش* تو نيستي و هنوز مورچه‌ها شيار گندم را دوست دارند...

*مرثيه وبلاگها براي بروسان، همسر و دخترش*
تو نيستي و هنوز مورچه‌ها شيار گندم را دوست دارند...

خبر مرگ غلامرضا بروسان، همسر و دختر خردسالش كوتاه اما جانكاه بود. حالا نوبت اين است كه براي او مرثيه بخوانم که به پهلو افتاده است.

به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي ايسنا، مرگ بروسان، همسر و فرزندش در سانحه رانندگي در وبلاگها بازتاب‌ گسترده‌اي داشته و علاقه‌مندان شعر را در اندوه فرو برده است. در وبلاگي به نشاني /http://www.tadaneh.com با عنوان مرثيه براي درختي که به پهلو افتاده است، آمده است:

غروب تاسوعاست و پهلويم درد مي‌کند؛ يعني شکسته است؟

غروب تاسوعاست و فيلم «مهمان‌کشي» داود ميرباقري را دارم مي‌بينم از تلويزيون که تلفن زنگ‌ مي‌زند. محسن فرجي است. شماره بچه‌هاي مشهد را مي‌خواهد. تلفن «حسين لعل‌بذري» را مي‌دهم و بعد مي‌گويم بهش که البته مي‌دانم «جواد کليدري» و همسر مهربانش «نرگس برهمند» با او رفاقت نزديک‌تري داشتند. به آن‌ها زنگ بزن.

غروب تاسوعاست و به فرجي مي‌گويم: «دروغ است! دروغ است!»

مي‌گويد: «نه. عليرضا بهرامي مي‌گويد. خودش و زنش و دخترش.»

مي‌روم باز در تاريکي غروب تاسوعا، «مهمان‌کشي»‌ را مي‌بينم و زار مي‌زنم بر اين همه عهد شکني. بر کُشتنِ غريبانه مسلم بن عقيل. بر جفاهاي اين همه مهمان‌کش.

ياد غروب ديگري مي‌افتم که به دوستي مي‌گفتم: «پنج سالي است سر خاک ِ پدربزرگم نرفته‌ام. از خودم خجالت مي‌کشم که براي خاطر خودم، و به ظاهر براي او، برايش زار بزنم. ما مردگان‌مان زنده‌ مي‌شوند با رفتن‌شان و اين ماييم؛ خودخواهان روزگار که بر فراق رفتن‌شان براي خود زار مي‌زنيم. يا ظلمي روا داشته‌ايم آن‌ها را و يا مهرباني‌ ديده‌ايم از صورت‌شان و حالا که رفته‌اند، راهي ديگر نداريم براي حلاليت طلبيدن و يا ديدن مهرباني دوباره‌شان.»

غروب تاسوعاست. خورشيد قرمز قرمز دارد مي‌افتد روي پشت بام بلند سر خيابان پاس- فرهنگيان. دوباره محسن فرجي زنگ مي‌زند: «لعل‌بذري خبر نداشت. برهمند بي‌خبر بود. گفته زنگ مي‌زند به جواد. بعد جواد زنگ مي‌زند به فرجي. بعد فرجي مي‌شنود: «بله. من الان بالاي جنازه‌ام.»

شماره کليدري را پيدا مي‌کنم.

- جواد راسته؟

- بله عزيز.

- کجا؟ کي؟

- از شمال برمي‌گشتند. بعد از قوچان. با همسرش (الهام اسلامي) و دخترش.

- چطوري؟

- چپ کردند.

غروب تاسوعاست و من دارم به کتاب آخرش فکر مي‌کنم؛ به «مرثيه براي درختي که به پهلو افتاده است.»

غروب تاسوعاست و همين ديروز بود که عکس‌ «ساعد فارسي‌رحيم‌آبادي» و «سعيد موحدي» و «عباث جعفري» را در تادانه نگاه مي‌کردم و دلم لرزيد باز از رفتن دوستي.

و حالا براي «غلامرضا بروسان» مرثيه مي‌خوانم که به پهلو افتاده است.

خدايش بيامرزاد.

وبلاگي ديگري به آدرس http://storism.blogfa.com آورده است:

اين متن، خلاصه شده‌ي نوشته‌ي درازدامني است که در ويژه‌نامه‌ي نوروزي يكي از روزنامه‌ها چاپ شد. به تاريخ فروردين 1387 و به اسم «و غالباً غمگين». آن روزها هنوز «مرثيه براي درختي که به پهلو افتاده است» منتشر نشده بود. آن روزها هنوز بروسان زنده بود و الهام اسلامي زنده بود و ليلا زنده بود و ما غالباً اين قدر غمگين نبوديم...

مراسم اهداي جوايز اولين جايزه شعر خبرنگاران است و شاعر "يك بسته سيگار در تبعيد" از مشهد آمده است، با همسر و دو فرزندش. همسرش همان كسي است كه "يك بسته سيگار در تبعيد" به او پيشكش شده است؛ كتاب به تاريخ نوراني ماه به همسرم الهام اسلا‌مي تقديم مي‌شود. و فرزندانش ليلي و مجتبي هستند كه در همين كتاب در شعري به اسم "خواب" برايشان سروده است: آرام به خواب مي‌رويد/ چون پري كه جاذبه زمين را/ احساس كرده است.

داوران جايزه، دفتر شعر رضا بروسان را به عنوان كتاب اول برگزيده‌اند و او آمده تا حقش را، جايزه‌اش را در حضور محمود دولت‌آبادي، احمد پوري، شمس‌لنگرودي، حافظ موسوي، رسول يونان و... دريافت كند. بروسان آن روز در نشر ثالث - كه از افسوس ديگر جايي براي برنامه‌هاي اينچنيني ندارد- دوبار گريه مي کند؛ يك بار از شوق گرفتن جايزه و بار ديگر وقتي شعري خوانده بوده است؛ شعري به اسم (شاعر) كه در كتاب "يك بسته سيگار در تبعيد" چاپ شده و بروسان به دوست فقيدش رضا ضيايي ‌تقديم كرده است: حرف كه مي‌زني انگار/ سوسني در صدايت راه مي‌رود/ حرف بزن/ مي‌خواهم صدايت را بشنوم/ تو باغبان صدايت بودي/ و خنده‌ات/ دسته كبوتران سفيدي/ كه به يكباره پرواز مي‌كنند/ تو را دوست دارم/ چون صداي اذان در سپيده دم/ چون راهي كه به خواب منتهي مي‌شود/ تو را دوست دارم/ چون آخرين بسته سيگاري در تبعيد/ تو نيستي/ و هنوز مورچه‌ها / شيار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپيما/ در شب ديده مي‌شود/ عزيزم/ هيچ قطاري وقتي گنجشكي را زير مي‌گيرد/ از ريل خارج نمي‌شود/ و من/ گوزني كه مي‌خواست/ با شاخ‌هايش قطاري را نگه دارد

دلم مي‌خواهد دنبالش بگردم و پيدايش كنم دنبالش مي‌گردم و پيدايش مي‌كنم. با صداي بروسان دوست مي‌شوم؛ از پايتخت با مشهد در تماسم. مثل شعرهايش زلا‌ل و نجيب و ساده است. آرام آرام به جهانش پاي مي‌گذارم. حالا‌ همه جا خودم را با افتخار "دوست بروسان" معرفي مي‌كنم و او هم سخاوتمندانه، معرفتش را رو مي‌كند؛ ماه‌ها بعد، وقتي در روزنامه‌اي، درگير بحث پيش پاافتاده و غم‌انگيزي براي گرفتن حق و حقوقمان هستيم، ناگهان سوغاتي معطر بروسان از مشهد مي‌رسد؛ برايم يك مشك آهو فرستاده است به قاعده قلبي كوچك، با شيشه عطري غريب و چند شعر تازه‌اش....

اما اينها همه يك سوي ماجراست و در سوي ديگر، شاعري ششدانگ و تمام‌عيار با مجموعه شعري درخشان ايستاده است؛ مجموعه‌اي كه ناشر هم ندارد و ناشرش مولف است .. با اين همه، شعر خوب، حتي در اين بلبشوي ادبي عجيب و غريب، پا درمي‌آورد و راهش را پيدا مي‌كند نشان به آن نشان كه مجموعه شعر بعدي بروسان را انتشارات مرواريد منتشر خواهد كرد. اسم كتاب هم هست "مرثيه براي درختي كه به پهلو افتاده است" اين يعني بايد منتظر يك مجموعه شعر ناب ديگر باشيم كه اين بار مي‌توان به سادگي پيدايش كرد. يعني ديگر قرار نيست مثل كتاب "يك بسته سيگار در تبعيد" شود كه من و دوستانم براي آنها كه كتاب را پيدا نكرده‌اند، بارها و بارها از پشت تلفن شعرهايش را بخوانيم.

دلم مي‌خواهد بيشتر از بروسان بنويسم، اما به يک شعر بسنده مي کنم. اسم اين شعر، "غريبي" است:

بي‌تو/ خودم را بيابان غريبي احساس مي‌كنم/ كه باد را به وحشت مي‌اندازد/ جويبار نازكي/ كه تنها يك‌پنجم ماه را ديده است/ زيباترين درختان كاج را حتي/ زنان غمگيني احساس مي‌كنم/ كه بر گوري گمنام مويه مي‌كنند/ آه/ غربت با من همان كار را مي‌كند/ كه موريانه با سقف/ كه ماه با كتان/ كه سكته قلبي با ناظم حكمت/ گاهي به آخرين پيراهنم فكر مي‌كنم/ كه مرگ در آن رخ مي‌دهد/ پيراهنم بي‌تو آه/ سرم بي‌تو آه/ دستم بي‌تو آه/ دستم در انديشه دست تو از هوش مي‌رود/ ساعت ده است/ و عقربه‌ها با دو انگشت هفتي را نشان مي‌دهند/ كه به سمت چپ قلب فرو مي‌افتد.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha