به گزارش بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، چند شعر كوتاه از سارا محمدي اردهالي در پي ميآيد.
«عصر سنگين»
دستم
به سمت تلفن ميرود و
بازميگردد
چون کودکي که به او گفتهاند
شيريني روي ميز
مال مهمانهاست
***
«شعر منتشرنشده»
دستم را
نميتوانند بخوانند
دستهاي من
شعر منتشرنشدهي توست
***
«فارغ از اين ماجرا»
صداي ساييده شدن به کليدهاي ديگر
ديوانهام ميکند
در اين جيب تنگ و تاريک
کليد خانهي مادربزرگ شدهام
خانه را کوبيدهاند
مادربزرگ مرده
چرا مرا از اين حلقه درنميآوري؟
***
«گرگ و ميش»
تلفن
ايستگاه متروکي شده
گاهي قدم ميزنم
کنارش ميايستم
صداي زنگي اگر بيايد
يک قطار باري است
کمي ميايستد
ميرود
***
«اذان نيمهشب»
نه به دنيا ميآيم
نه از دنيا ميروم
سوت ميکشد در سرم يک الله
به اکبر نميرسد
ميخواستم چهارنعل از روي شب بپرم
اسبي پهلوگرفتهام به افق تهران
ميبيني که
پايم شکسته
به پيشاني سفيدم
شليک کن
***
«عصر جمعه»
دلم ميخواهد
يک ميسکالم باشم برايت
شمارهاي که سيوش نکردهاي
زير لب تکرارم ميکني
به يادم نميآوري
بياجازهي تو
پادشاهي ميکنم
در ناخودآگاهت
انتهاي پيام
نظرات