گفتوگو با ابراهيم رها «طنز دههي 80 گيج و سرگردان است»
ابراهيم رها در ارزيابي خود از طنز دههي 80، طنز اين دهه را سرگردان و داراي گيجي و حيراني خواند.
اين طنزپرداز در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد: به نظر من، طنز مطبوعاتي بعد از انقلاب را ميتوان به چند دوره تقسيم كرد؛ يكي طنز در سالهاي 58، 59 و تا پيش از خرداد 60 است كه دورهاي است كه بيش از آنكه طنازي در آن باشد، با تندروي و هتاكي همراه است. اما فضاي عمومي باز است و فرصت براي طنز مهياست. بعد از آن، دورهاي است كه يك دهه رخوت در دههي 60 وجود دارد كه فضاي عمومي جامعه، فضاي مطبوعات و فضاي طنز جاي رشد و حركت ندارد. در انتهاي اين دهه با طنز «گلآقايي» كه به نوعي دنبالهرو «توفيق» در دههي 50 شمسي است، فضا شكسته ميشود.
او افزود: اين شيوه تا ميانهي دههي 70 ادامه پيدا ميكند. بعد از آن، از سال 76 به بعد كه فضاي عمومي تغيير ميكند، طنز هم سبك و سياق جديدي پيدا ميكند و به صورت ستوننويسي خودنمايي ميكند. طنز سياسي و اجتماعي پررنگ ميشود. رويكرد ادبيات طنز از اينكه يك رويهي ظاهري از موضوعات اجتماعي را نقد كند، تغيير ميكند و به لايههاي زيرين ميرود، در واقع به سراغ نقد حاكميت و بحث «نصيحت الملوك» كه از كاركردهاي طنز است، ميرود.
رها تأكيد كرد: در دههي 80 هم طنز نوعي گيجي و حيراني دارد. نه شتاب، جسارت و زبان تيز نيمهي دوم دههي 70 را دارد و نه به طنز گلآقايي نيمهي اول دههي 70 و 60 قابل بازگشت است؛ بنابراين ادبيات طنز نوعي سرگرداني دارد كه هم در عرصهي مطبوعات و هم در عرصهي كتاب است و طنز پيشرو پرجاني نيست؛ اما كماكان طنز زندهاي است و طنزنويسان همچنان تلاش ميكنند كه اين بيرق را حتا نه برافراشته، اما نگه دارند.
او سپس در بخشي از اين گفتوگو در تعريف طنز گفت: من طنز را فراتر از طنزهاي ادبي و با خاستگاههاي اجتماعي تعريف ميكنم. كشور ما اساسا چون پيشينهي بسته بودن فضا را در سههزار سال پيش دارد، چه به عبيد نگاه كنيم و چه به حافظ يا ابوالقاسم حالت، طنز به اين سمت ميرود كه نقد را با زبان ديگري جز زبان صراحت بيان كند كه يكي از راهكارهايش، زبان طنز است.
او افزود: من به تعريف طنز، كاركردي نگاه ميكنم و كاركردي كه طنز در كشور ما داشته، زبان نسبتا لطيفي بوده است براي گفتن انتقادهايي كه ميتوانسته گزنده باشد. اين شيوهي كاربردي در قرون متمادي در ايران رايج بوده است.
اين طنزپرداز سپس در مقايسهي طنز منظوم و منثور عنوان كرد: در دههي 60 اتفاقي كه افتاد، اين بود كه طنز منظوم به محاق رفت؛ در صورتيكه پيش از آن، طنزي كه شعر بود، خواهان داشت. در دورهي مشروطه و پيش از آن، طنز منظوم خواهان دارد؛ اما در سالهاي بعد با سرعتي كه طنز پيدا كرد و حجم توليد بالايي كه اتفاق افتاد، آن فراغ نشستن در گوشهاي و مقفا كردن و در لفافه گفتن را گرفت و جامعه هم صراحت بيشتري طلبيد و لُب كلام را ميخواست. اين باعث شد كه شعر طنز در نيمهي دوم دههي 70 در سايه قرار گيرد و در دههي 80 هم اين شرايط ادامه پيدا كرد؛ بنابراين شعر طنز خيلي رشد نكرد و خيلي هم داوطلب و خواهان نداشت.
رها در ادامه دربارهي نقش اينترنت در طنز دههي 80 گفت: بايد به طنز اينترنتي نگاه دقيقي داشت. طنز اينترنتي به هر حال رخ داده است و خوب هم بوده؛ البته ايراداتي هم داشته است. فضاي آزادي بوده و فضاي مناسبي را براي توليد در اختيار قرار داده است؛ اما ايرادي داشته و طنز را دچار بيپردگيهايي كرده كه اتفاقا به طنز ضربه ميزند. وقتي يكسري لايهي دوم و سوم در ذهن مخاطب گشوده ميشود، طنزتان، طنز كارآمدي است. اگر همه چيز را عريان بگوييد، طنز نازل است و افت پيدا ميكند. در طنز اينترنتي اتفاقي كه افتاد، اين است كه هيچگونه خط قرمزي وجود نداشته و همه چيز عريان و به صورت عيان گفته شده است. در اين ميان آنچه ضربه ميخورد، طنز است. خيلي وقتها، حرفهاي صريح، ناسزا و بدوبيراه شد و به طنز كمك نكرد.
اين طنزپرداز دربارهي علت استقبال طنزپردازان از نگارش طنز اينترنتي و كوچ طنز به فضاي اينترنت، گفت: قبل از رفتن طنز به اينترنت، كوچ ديگري اتفاق افتاده بود كه شايد ديده نشده بود و آن كوچ طنز به اس ام اس بود. در نيمهي اول دههي 80، از ميان اس ام اسهايي كه مردم به هم ميزدند، 80 درصد جوك بود و در نيمهي دوم دهه، اين به اينترنت منتقل شد. اين نشان ميدهد چون فضاي بيروني بسته بود، طنز به دنبال فضاهاي ديگر ميگشت.
ابراهيم رها با اشاره به زمينههاي طنزپردازي، خاطرنشان كرد: ما در چند حيطه در جهان ميتوانيم طنز بنويسيم و شوخي كنيم؛ طنز يا مايههاي اروتيك دارد كه در ايران به هيچ وجه قابليت كار كردن آن را در رسانهي رسمي نداريم، يا شوخي قوميتي است كه براي مثال، شما با خساست اسكاتلندي و لهجهي لندني شوخي ميكنيد؛ در حاليكه در ايران اين امكان وجود ندارد و ما نميتوانيم با قوميتها شوخي كنيم. از سوي ديگر، در عرصهي سياسي هم نميشود شوخي كرد؛ در حاليكه در آن سوي دنيا، اين كار كاملا رويهي رايجي است كه حتا با خط قرمزهاي مذهبي - كه البته كار پسنديدهاي نيست - شوخي ميكنند.
او افزود: در ايران، خطوط قرمز در همهي حوزهها هست. هيچ حوزهاي نيست كه شما بتوانيد به آن ورود كنيد و شوخي كنيد؛ به همين دليل، مردم براي شوخي كردن به جاهايي كشيده ميشوند كه خطوط قرمز رسمي وجود نداشته باشد و يا كمرنگ باشد.
اين طنزپرداز همچنين دربارهي جايگاه طنز مكتوب، اظهار كرد: طنز مكتوب پايه است؛ يعني ميشود آن را به كار نمايشي تئاتر و سينما و فيلم تبديل كنيم و اساس همهي اينها، طنز مكتوب است. طنز شفاهي ما هم در بخشهاي فراواني با طنز مكتوبمان امتزاج دارد؛ هرچند به دليل خطوط قرمز، طنز مكتوب ما يك جاهايي وامدار طنز شفاهي ميشود و ما بيش از آنكه آدمهاي كتابت باشيم، آدمهاي شفاهي هستيم كه اين دلايل خاص خود را دارد و همين است كه شايعه با سرعت نور منعكس ميشود؛ اما كسي حال ندارد خبر رسمي مكتوب را بخواند. ولي به هر حال، طنز مكتوب، اساس و منشأ اثر است؛ به همين دليل با آن برخوردهاي سنگين ميشود و به آن خيلي مجال نفس كشيدن داده نميشود.
رها در ادامه دربارهي اينكه گفته ميشود ايرانيها روحيهي شوخطبعي دارند و طنزپردازي براي آنها سخت است، اظهار كرد: به نظر من، يك جاهايي از اين حرف درست است و يك جاهايي هم حرف بيربطي است. ايرانيها اساسا آدمهاي شادي نيستند. من بعيد ميدانم در تاريخ هم آدمهاي شادي بوده باشند. ما اساسا توهمي داريم كه انگار همه چيز در قديم خوب بوده است؛ اما فكر نميكنم جامعهشناسي ما هم جامعهشناسي شادي بوده باشد. به دليل نوع رابطهي حاكميت با مردم در طول قرون متمادي، مردم شاد نبودهاند و به همين دليل به سراغ نيش و كنايه رفتهاند. اين گزندگي هم هميشه بخشي از طنز است؛ اما اين اصلا به اين معني كه ما راحت ميخنديم و شاد هستيم، نيست. اساسا خنداندن مردم ايران كار بسيار دشواري است؛ چون ذهنشان ناخواسته به دليل فشارهايي كه هست، به سوي ساختن لايهي دو و سه و حرفهاي پنهان و چندلايه ميرود؛ اصطلاحا تيكه انداختن و متلك گفتن. ما در ضربالمثلهاي خود «به در بگو ديوار بشنود» را داريم؛ ما به در ميگوييم كه ديوار بشنود. چون ذهن ما خودش پيچيدگي خاص پيدا ميكند، قلقلك دادن آن دشوار ميشود و به همين دليل خنداندن مردم ايران سخت است.
رها سپس دربارهي كمتعداد بودن طنزپردازان در سالهاي اخير گفت: ما در سالهاي اخير، يكي دو دوره داريم كه ظرف و مظروف با هم نميخوانند. يكي در نيمهي دوم دههي 70 بود كه يكهو همهي مطبوعات به طرز حيرتانگيزي به سمت طنز روي آوردند و كتابهاي طنز هم زياد شد. البته ما به اين اندازه طنزنويس هم نداشتيم؛ بنابراين عدهاي به طنز وارد شدند كه نه اين كار را بلد بودند و نه اين كار را دوست داشتند؛ براي همين است كه ما كسان مختلفي را داريم كه به اين عرصه ورود ميكنند و بعد از مدتي آن را رها ميكنند و هيچ وقت سراغش نميآيند. در نيمه دوم دههي 80 كه يك دهه كار شده بود و يكسري طنزنويس پا به عرصه گذاشته بودند، فضاي كار بسيار محدود بود و كساني ميتوانستند صرفا نفس بكشند كه اصطلاحا در اين وادي گردنكلفت شده بودند. ادامه دادن، حركت كردن و در فضاي بسته طنز نوشتن، مخاطب پيدا كردن و مخاطب را ارضا كردن، سختجاني و پوست كرگدني ميخواست؛
به همين دليل پتانسيلي كه الآن وجود دارد، بسيار بيشتر است از آن چيزي كه عرضه ميشود و در عرصه هست؛ يعني طنزپردازاني اكنون ميتوانند كار كنند كه بندبازي را بلد باشند و در همين گيرودار آبديده شده باشند؛ در صورتي كه طنزپرداز اگر دشواريها زياد شود، ترجيح ميدهد سكوت كند، به گوشهاي برود يا اينكه وارد فضاهاي غيررسمي شود كه البته او را از كانون توجه دور ميكند. اكنون عرضه و تقاضا با هم همخواني ندارد و اين توان است كه هدر ميرود.
اين طنزپرداز همچنين دربارهي كمرنگ شدن طنز ژورناليستي ما در سالهاي اخير گفت: طنز ژورئاليستي ما كمرنگ نشده است؛ بلكه آن را كمرنگ كردهاند. من يكي از فعالترين طنزپردازان مطبوعاتي دههي 80 بودم كه در اين دهه شايد در 10 روزنامه و چند مجله، طنز مينوشتم و شايد ماهي 100 طنز چاپشده داشتم؛ اما ميخواهم بگويم به همين دليل من اين را با گوش و پوست خودم احساس ميكردم كه وقتي شما در مطبوعهاي كار ميكنيد و دوستان شما به شما به عنوان تهديد نگاه ميكنند و شما را به عنوان از بينبرندهي امنيت شغلي خود ميدانند، وقتي مطبوعهاي بسته ميشود، نوك تيز پيكان انتقاد در قلب آنها به سوي شماست كه تو باعث شدي و طنز تو باعث شد ما را توقيف كنند؛ بنابراين اين فضا، فضايي نيست كه طنزنويس با آرامش خيال كار كند و دچار عذاب وجدان دائمي است. انگار ديگران با بسته شدن مطبوعات قرباني خودخواهيهاي او ميشوند.
او افزود: اين فضا باعث ميشود طنزنويسان مطبوعاتي نتوانند به عرصه برسند و سانسور شوند. نكتهي ديگر هم اين است كه گردانندگان مطبوعات به سوي چهرههاي امتحانشده و كاملا شناختهشده ميروند و براي همين است كه من در دورههايي در چهار روزنامه طنز مينوشتم و باز هم به سراغ من ميآمدند؛ در حالي كه دوستان مستعد ديگري هم هستند كه اگر فضاي عمومي آماده باشد و جسارت در مطبوعات باشد، استعداد فراواني براي اين كار دارند.
اين طنزپرداز سپس دربارهي بزرگترين مشكل بر سر راه طنزپردازي، گفت: بزرگترين مانع طنزپردازي، يك محدوديت، دو محدوديت و سه محدوديت است. محدوديتها خيلي زياد هستند و فقط هم حاكميتي نيستند. بخشهاي عمدهاي از آن در رسانههاي مكتوب و رسمي حاكميتي است؛ اما پذيرش طنز در بين مردم هم خيلي كم است. ما دوست داريم با همه شوخي كنيم؛ اما هيچكس با ما شوخي نكند. در هر عرصهاي كه به طنز و نوشتن ورود كنيد، آن كاراكتري كه شما هدف قرار ميدهيد، بايد هيچ شغلي نداشته باشد؛ چون آن صنف اعتراض ميكند، هيچ لهجهاي نداشته باشد؛ چون صاحبان آن لهجه اعتراض ميكنند، هيچ تفكر خاصي نداشته باشد؛ چون طرفداران آن تفكر خاص معترض ميشوند، به هيچ گروه و حزب سياسي نزديك نباشد؛ چون آن حزب سياسي و اكنش نشان ميدهد؛ بنابراين يك چيز ابتر بيريشهي دري وري بيربط ميشود كه آدم به آن كاراكتري كه خلق شده، نميخندد. بخشي از اين محدوديتها هم در ذهن ماست كه دشواريها را بيشتر ميكند.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات