• چهارشنبه / ۱۳ مرداد ۱۳۸۹ / ۰۸:۴۵
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 8905-18044.164404
  • منبع : مطبوعات

*8 سال حماسه، 30 سال پايداري* محمد كوكب عضو هيأت تحريريه پخش راديو از دوران دفاع مقدس مي‌گويد

*8 سال حماسه، 30 سال پايداري*
محمد كوكب عضو هيأت تحريريه پخش راديو از دوران دفاع مقدس مي‌گويد
در دوران جنگ تحميلي تحريريه پخش راديو وظيفه‌اي دوچندان داشت. با نواخته شدن مارش معروف جنگ، اعضاي تحريريه مي‌بايست هر آنچه را كه در ذهن خود داشتند في‌البداهه به روي كاغذ مي‌آوردند، چرا كه برنامه‌ها از حالت عادي خارج مي‌شد و متون حماسي جاي تمام برنامه‌ها را پر مي‌كرد. به گزارش سرويس فرهنگ و حماسه ايسنا، محمد كوكب يكي از اعضاي هيأت تحريريه راديو جنگ بود كه به نوشتن مقاله‌، متون مناسب براي برنامه‌هاي زنده و عملياتي اهتمام داشت. وي در اين باره مي‌گويد: سخن گفتن از آن سال‌هاي طلايي كاري دشوار است. مگر جنگ و ويراني و آوارگي چه حسن و لطفي دارد كه از آن دوران به «سال‌هاي طلايي» تعبير كردم؟! من از رويه دوم سكه جنگ سخن مي‌گويم. جنگي كه از سال 59 شروع شد و هشت سال طول كشيد، دو رويه داشت. رويه اول آن تجاوز و وحشي‌گري متجاوزان بعثي است كه ذكر لحظه لحظه آن مو را بر تن آدم راست مي‌كند. اما اتفاقا براي درك درست رويه دوم جنگ – حماسه و ايثار سترگ اسطوره‌هاي شرف – يادآوري رويه اول آن يعني جنايات وحشيانه دشمنان اين ملت، ضرورتي تام و تمام دارد. مقصود من از «سال‌هاي طلايي» همان رويه دوم جنگ است. يعني رقص جنون جان بركفان با دف خون؛ همان جواناني كه ميادين مين را حجله رنگين خود مي‌دانستند و به عشق ديدار جمال دلاراي محبوب ازلي، شاهد شهادت را در آغوش مي‌كشيدند. وي ادامه داد: در پشت جبهه‌ها نيز بارقه‌اي از آن آتش قدسي، دل‌ها را گرم و روشن مي‌كرد. در عرصه تبليغات جنگ و به طور خاص در رسانه راديو هم اين حرارت خلوص و حلاوت صفاي رزمندگان اسلام به خوبي احساس مي‌شد. در راديو بچه‌ها از نويسنده و تهيه‌كننده و گوينده تا گزارشگر و اديتور و... همه و همه خالصانه و بي‌ريا تلاش مي‌كردند تا گوشه‌هايي از آن حماسه شگرف را در منظر و مرآي مردم قرار دهند و از اين راه رسالت سنگين تبليغ و پيام‌رساني را به انجام رسانند. محمد كوكب اظهار كرد: دست تقدير، مرا در اواسط سال 60 و يك سال پس از آغاز جنگ به جمع گرم و باصفاي بروبچه‌هاي پخش راديو كشاند و وسيله و واسطه اين پيوند هم تدبير يكي از دوستان عزيزم به نام سيدحسين امامي ميبدي بود. وظيفه تحريريه پخش راديو تهيه مقالات و متون مناسب براي پخش در اوقات زنده و درواقع پركردن فضاهاي خالي ميان برنامه‌هاي توليدي بود كه گاه به چندين ساعت در طول شبانه‌روز مي‌رسيد. البته برنامه راه شب هم به طور زنده پخش مي‌شد كه مسووليت نوشتن مطالب آن را آقاي فتح‌الله جوادي برعهده داشتند. متون تحريريه، هم شامل مطالب روز سياسي تحت عنوان تفسير سياسي مي‌شد كه زحمت نويسندگي آن را عمدتا آقايان حسن فتحي و سيدحميد جاويد موسوي مي‌كشيدند، و هم مطالب عقيدتي و اجتماعي و غيره را دربر مي‌گرفت كه اعضاي هيأت تحريريه و از جمله بنده وظيفه تهيه اين مطالب را برعهده داشتيم. وي يادآور شد: مسووليت تحريريه به عهده آقاي محمدباقر راستگو بود كه يك يك مطالب از نظر ايشان مي‌گذشت و با دقت و تيزبيني از يك‌سو و تلاش و سعه‌صدر از سوي ديگر، به خوبي از عهده اين وظيفه برمي‌آمدند. مديريت پخش راديو به عهده آقاي محمدجواد ياسيني بود، كه هيچ‌گاه تب و تاب و دغدغه خاطر ايشان را در انجام وظايف محوله به ويژه در مقاطع خاص قطع برنامه‌ها و اعلام خبر عمليات رزمندگان اسلام، فراموش نمي‌كنم. در اينجا لازم است نامي هم از آقاي حميد خزايي ببرم كه با تلاشي خستگي‌ناپذير كار سنگين هماهنگي را به انجام مي‌رساندند و نيز بايد نامي هم از زنده‌ياد علي بخارايي ببرم كه جايش در ميان دوستان قديمي بسي خالي است. وي در بخش ديگري از اين گفت‌وگو يادآور شد: آنچه تحريريه را با مقوله جنگ پيوند مي‌داد، مطالب رزمي – حماسي بود كه بچه‌ها در ساعات حضور در اداره با فراغت بال و خاطر آسوده مي‌نوشتند و پوشه مطالب هم هيچگاه از اين نوع نوشته‌ها خالي نبود. اما زماني كه برنامه‌هاي عادي راديو قطع و مارش معروف جنگ نواخته مي‌شد، قضيه به كلي تفاوت مي‌كرد. اينجا ديگر جاي درنگ و تأمل نبود و بايد در لحظه قلم زد و متن حماسي نوشت. با نواخته شدن مارش جنگ، همه‌چيز در راديو از حالت عادي خود خارج مي‌شد. بچه‌هاي هماهنگي يك پايشان در اتاق 404 (اتاق هماهنگي پخش) و يك پايشان در اتاق فرمان و استوديو بود. بروبچه‌هاي تحريريه هم با شنيدن آن مارش معروف، انگار خون تازه‌اي در رگهايشان جاري مي‌شد. قلم كه برروي كاغذ مي‌رفت، ديگر عنان از كف مي‌داد و به فرمان شور و عشق و احساس واژه‌ها را در كنار هم مي‌نشاند. بچه‌ها خود را در متن جبهه احساس مي‌كردند و دوست داشتند با زبان قلم، پيوند و دلبستگي‌شان را با رزمندگان نشان دهند و از جان و دل به آن‌ها دست مريزاد بگويند. هر متني كه نوشته مي‌شد بلافاصله به دست گوينده داده مي‌شد. زمان نقش تعيين‌كننده‌اي داشت. بايد پيام‌هاي حماسي فورا به روي آنتن مي‌رفت و لحظه‌اي درنگ و تعلل جايزه نبود. وي همچنين در مورد فتح خرمشهر مي‌گويد: هيچگاه لحظه‌اي را فراموش نمي‌كنم كه در سوم خرداد سال 61 يكباره برنامه‌هاي عادي راديو قطع شد و همراه با مارش پيروزي، صداي آشناي محمود كريمي در فضاي شهر طنين انداخت كه: «خرمشهر، شهر خون آزاد شد» من براي انجام كاري به حوالي ميدان بهارستان رفته بودم. با اعلام خبر فتح خرمشهر به چشم خود ديدم كه چه شور و ولوله‌اي در ميان پير و جوان و زن و مرد افتاد. من در آن روز پيوند اشك‌ها و لبخندها را در خيابان‌هاي شهر ديدم: اشك شوق و شور و لبخند رضايت و شكر و سپاس. خاطره‌اي از محمد كوكب: لحظه لحظه حضور در راديو براي من خاطره بود. اگر بخواهم كل آن سال‌ها را در يك واژه خلاصه كنم، واژه‌اي رساتر از صفا پيدا نمي‌كنم. همه بچه‌ها دل باصفايي داشتند. همين روحيه‌هاي سرشار از صفا و يك‌رنگي بود كه خستگي را براي ما بي‌معنا ساخته بود. همين شور و احساسات پاك و بي‌شائبه بود كه شب و روز را براي ما يكي كرده بود. به هر تقدير آن سال‌هاي رويايي سپري شد و فقط خاطرات آن باقي ماند. اميد كه ثبت اين لحظات در تاريخ حماسي اين ملت، جلوه‌اي از سيماي پرفروغ دفاع مقدس را در برابر نسل‌هايي كه آن دوران را درك نكرده‌اند به نمايش بگذارد. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha