• شنبه / ۷ شهریور ۱۳۸۸ / ۱۱:۱۲
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8806-01157.112447

محمد آزرم و «شعر متفاوط»: آنان كه نه شعري دارند و نه نظري، از نظريه‌هاي شعر واهمه دارند

محمد آزرم و «شعر متفاوط»:
آنان كه نه شعري دارند و نه نظري، از نظريه‌هاي شعر واهمه دارند
محمد آزرم گفت: ساعت، ساعت شعر نيست؛ اما همين حالا هم آنان که نه شعري دارند، نه نظري، از نظريه‌هاي شعر واهمه دارند. اين شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ادامه افزود: همه‌ي اين‌ها کساني هستند که خودشان فقط طبق يک قانون قبلي مي‌توانند شعر بخوانند و وقتي با شعري مواجه مي‌شوند که قراردادهاي خودش را دارد، فرياد مي‌زنند: اين شعر را از روي نظريه نوشته‌اند. او سپس درباره‌ي شعري كه از آن با عنوان «شعر متفاوط» ياد مي‌كند، عنوان كرد: ساعت، ساعت شعر نيست؛ اما من ياد گرفته‌ام شعر خودم را توضيح دهم، ياد گرفته‌ام از توضيحات خودم با شعر فراتر بروم و ياد گرفته‌ام از اين بازي بي‌پايان لذت ببرم. اما چرا شعر «متفاوط» را نام‌گذاري كردم. او معتقد است: شعر «متفاوط»، نامي پارادوكسيكال براي توضيح پاردوكس شكل گرفتن اين شعر و بازي در شرايط ثبات‌ناپذير و متغير آن است. «متفاوط» نامي فاقد معناي متعين، مشخص و قطعي است. نامي جعلي است كه بيرون از رده‌بندي‌ها و صورت‌بندي‌ها قرار دارد؛ اما در تناقضي آشكار به مكاني زباني براي رده‌بندي و صورت‌بندي تبديل مي‌شود. جالب‌تر اين‌كه شعري را رده‌بندي مي‌كند كه از هرگونه صورت‌بندي و رده‌بندي بيرون است و بيرون مي‌ماند. درك اين موقعيت پارادوكسيكال به خودي خود به مبدأ لذت‌بخشي براي ادامه‌ي اين بازي بي‌پايان زباني تبديل مي‌شود. آزرم افزود: «متفاوط» نامي است كه از كلمه‌ي جعلي «تفاوط» كه در يك حركت زباني اجرايي جالب و استثنايي معناي تفاوت را همواره به تأخير مي‌اندازد، از زبان فارسي اخذ كرده‌ام. خود «تفاوط» معادلي براي كلمه جعلي «differance» است. من يك «م» به ابتداي اين كلمه جعلي كه بيرون از معناهاي دستور زباني قرار دارد، اضافه كردم و در زبان فارسي موقعيتي مكاني به آن بخشيدم. اين توضيح كه چنين امكاني و چنين خوانشي از آن در زبان فرانسه وجود ندارد، پارادوكسيته‌ي اين موقعيت زباني را به حادترين شكل ممكن مي‌رساند و براي بازي پيشنهادي من در شعر مناسب مي‌شود. با نوشته شدن هر شعر «متفاوط» خوانش آن شعر يا چالش با نظريه‌اي كه هرگونه الگو‌برداري براي شعر را رد مي كند، اين حادموقعيت پارادوكسيكال بيش از پيش جلوه‌گر مي‌شود. او ‌خاطرنشان كرد: در شعر «متفاوط» فقط معناي شعر به تأخير نمي‌افتد. واقعا اگر مسأله در همين حد باشد، كه به هيچ‌ وجه حد كوچكي هم نيست، نه مسأله‌ اين همه مهم است، نه بازي اين همه لذت‌بخش. وقتي اين نام وارد بازي شعر شد، بايد بتواند بنيان‌هاي نوشتن شعر و موقعيت شعر بودن و مفهوم ژانر را هم به وضعيت خود دچار كند. شعر «متفاوط» كه پيوسته هستي خود را به چالش مي‌كشد و به تأخير مي‌اندازد، بايد بنيادي‌تر از تعويق معناهاي دستورزباني عمل كند؛ در واقع بايد توانايي به تأخير انداختن همه‌ي مفاهيم، موقعيت‌هاي زبان‌شناختي و تعريف‌هاي زيباشناختي را هم داشته باشد. در اين بازي اگر نام ژانر ثابت است؛ اما مرزهاي آن سيال‌اند، مفهوم آن مدام در حال تغيير است و همه‌ي مفاهيم و تعريف‌ها پيوسته به بازي گرفته مي‌شوند و مدام از آن‌چه هستند يا تصور مي‌شده باشند، تهي و از آن‌چه نيستند و تصور مي‌شده نباشند، سرشار مي‌شوند. آزرم افزود: همان‌طور كه بارها نوشته و تأكيد كرده‌ام، در بازي زباني «شعر متفاوط»، چشم‌انداز خوانش ما «زبان» است. در اين چشم‌انداز، «زبان» امري محدود و داراي مرز نيست و به زبان نوشتاري هم تقليل داده نمي‌شود. همه چيز زبان است. دائماً در حال گسترش، بي‌مرز، متغير، نامتعين. او در ادامه افزود: در «شعر متفاوط»، بين فضاهاي زباني مختلف، همواره فاصله‌هاي برنداشتني وجود دارد كه با ورود از يك فضاي زباني به فضاي زباني ديگر، بدون اين‌كه دچار بي‌ارتباطي شده باشيم، در اين فاصله‌ها قرار مي‌گيريم. پس در شعر متفاوط، هيچ «بازنمايي» زباني اتفاق نمي‌افتد؛ بلكه يك نماي زباني جديد در يك فضاي زباني جديد شكل مي‌گيرد. نسبت بين اين امور زباني، «غيريت»، «اين نه آني» و «ديگربودگي» است. هر «شعر متفاوط» حركت به سمتي است كه جريان پيوسته و خودبه‌خودي تفاوت در زبان را به مسأله و كنشي زيباشناختي تبديل كند، حضور چنين جرياني را در خودش پيگير شود و بدون كوشش براي ساختن روش از يك كنش خاص و تبديل يك ارگانيسم زباني پويا به يك مكانيسم زباني تكرارشونده، شكل‌ جديدي از شعر پديد آورد كه نه تنها با شعرهاي ديگر تفاوت داشته باشد؛ بلكه تفاوت پيوسته و دروني شكل شعر در خودش، مسأله‌ساز آن باشد. او ادامه داد: در «شعر متفاوط»، جهت ارتباط همواره از شعر به سمت ديگر فضاهاي زباني است؛ چه در نوشتن شعر و چه هنگام خوانش شعر. «آگاهي» و نيز هرچه و آن‌چه در آگاهي ظاهر مي‌شود، «زبان» است. جدايي و تفكيك «آگاهي» از «زبان» يا تقدم قائل شدن براي «آگاهي» نسبت به زبان، نه پذيرفتني است و نه امكان‌پذير. «جهان» به اين دليل در حوزه‌ي آگاهي ما قرار مي‌گيرد كه زباني است و قابل خوانش و خوانده شدن. جهان پديده‌اي زباني در آگاهي است. آزرم معتقد است: هر شعر«متفاوط» بايد به گونه‌اي، خودتوجيه‌گر و خودمشروعيت‌بخش باشد و به اثبات خود و موقعيت جديد شعر بودن بپردازد. بايد توانايي پس زدن همه تعريف‌هاي محدودكننده‌اي را كه همواره در تقابل با ديگر مفاهيم نگهش مي‌داشتند، داشته باشد. التقاط، وام گرفتن از ديگر ژانرهاي زباني و ديگر نظام‌هاي ارجاعي، نفوذ، اختلاط و امتزاج با هر زمينه‌ي غيرشعري كه در گذشته شعر نبوده و بخشي از سابقه‌ي‌ زباني شعر تلقي نمي‌شده، گسترش بي‌وقفه‌ي ژانر شعر و سيال‌ كردن مرزهاي آن، تعريف‌هايي هستند كه در شعر «متفاوط» نفي‌كننده‌ي «امر نو» محسوب نمي‌شوند. وي متذكر شد: اين بازي زباني به الزامات دستور زباني و معناهاي دستوري به بيانگري‌ها و روايات منطقي، و حتا به نابيانگري صرف و حركت به سمت يك نظام ارجاعي موسيقايي در زبان، يا بسنده كردن به ابعاد ديداري خاص كه به يك نشانه‌ي شمايلي محدود شوند، متعهد و پاي‌بند نيست. نه آن‌ها را مي‌پذيرد و نه رد مي‌كند. فرآيند خلاقيت و نوآوري ايجاب مي‌كند كه در هر شعر «متفاوط» شاهد شكل گرفتن ارتباطات قبلاً تعريف‌نشده و خارج از انتظارهاي قبلي باشيم. شعر «متفاوط» بازي در متني است كه مدام قراردادهاي خودش را تغيير مي‌دهد، نقض مي‌كند و به هدفي در خود تبديل مي‌شود كه متكثر است و لذتي تعريف‌شده ندارد. همه چيز را تعريف و نام‌گذاري مي‌كند؛ در حالي كه تنها خودش را ناميده و تعريف كرده و به اين خودشناسي و خودشناسايي در حالي ادامه مي‌دهد كه مرز بين «خود» و «ديگري» تعيين‌ناپذير مي‌ماند؛ نه شكل مي‌گيرد و نه محو مي‌شود. خود «ديگري» است و ديگري يك «خود» ديگر است. او يادآور شد: وقتى وارد بازى‌اى شده باشيم كه خود را مى‌سازد و اداره مى‌كند، چه هنگام نوشته شدن آن در جايگاه شاعر و چه هنگام خوانش آن در جايگاه خواننده، بخشى جدانشدنى از خود بازى و همه‌ي قواعد و قراردادهاى در حال تغيير آن و شكل متكثرى كه در حال اجرا شدن است، هستيم؛ پس پيروى از يك خط سير مشخص يا رعايت هرگونه نظم و قاعده‌ي ثابت، يك استراتژى كاملاً منتفى‌شده است. حتا كوشش براى ساختن و سپس جايگزينى يك نظام ثابت و پاياى زبانى به جاى نظام‌هاى موجود در شعر، خلاقيت و «امر نو» را با شكست مواجه مى‌كند. خلاقيت و نوآورى در شعر «متفاوط» منجر به شكل گرفتن و انجام شدن مفاهيم با تعريف‌هايى كه از زمينه‌هاى قبلى ناشى شده‌اند، نمى‌شود. اين كنش به ساخته شدن مفاهيم خودساخته‌ي هر شعر در خود آن شعر منجر مى‌شود؛ به جريانى از مفاهيم در حال اجرا كه آغاز و پايانى ندارند و بخش جدانشدنى تغييرات پيوسته‌ي شعر محسوب مى‌شوند. محمد آزرم در پايان متذكر شد: پس در شعر «متفاوط»، كلمات، عبارت‌ها، اصوات، حركت‌ها و رفتارهاى زبانى‌اى شكل مى‌گيرند و پديدار مى‌شوند كه با هيچ تعريف ثابتى منطبق نيستند و نمى‌شوند. اين امكان، يكى از تفاوت‌هاى امر خلاق و نو در شعر «متفاوط» با تلقى از آن در شعرهاى روايى و حتا فلسفى است كه صرفاً از يك فكر يا امر فلسفى حرف مى‌زنند و اغلب، تعريف آن‌ها بيرون از خود شعر باقى مى‌ماند و چون چنين شعرهايى توانايى ساختن و نام گذاشتن بر يك مفهوم خودساخته را ندارند، بيش‌تر به روايت «فقدان»، غياب و نبود روى مى‌آورند و خود را در تقابل با حضور امر نو در يك دستگاه فكرى خاص با تعريف ثابت قرار مى‌دهند. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha