رييس صداوسيما براي 17 مرداد ماه «روز خبرنگار» پيام داد و امسال در بخشي از پيامش، خبرنگاران را «حقجو و حق پو» خطاب كرد و آنان را شايسته تكريم و تحسين دانست.
عزتالله ضرغامي كه كار در رسانه را به قول خودش با خبرنگاري آغاز كرده، همچنين سال گذشته در همين ايام بر «نگاه حرفهيي و متعهدانه به عرصه اطلاعرساني و رعايت اصول اخلاقي كه ضامن ماندگاري خبرنگاران و جلب اعتماد عمومي است»، تاكيد كرده بود.
وي «خبرنگاران را ديدهبان و بيمهكننده جامعه» دانسته بود كه «در حقيقت به منزله آژير خطري هستند كه مانع وقوع بسياري از مشكلات و رخدادهاي تلخ ميشوند.»
سرويس تلويزيون و راديوي ايسنا به مناسبت اين ايام در گزارشي صميمانه به بيان آن چه خبرنگار يك رسانه در حوزهي صداوسيما درگير است پرداخته است تا رييس سازمان و مسوولان فرهنگي اين حوزه براي بهتر كار كردن خبرنگاران حوزه راديو و تلويزيون مسير هموارتري را فراهم كنند و خبرنگاران اين عرصه بتوانند در تعاملاتي كه طي اين سالها بيش از گذشته شكل گرفته، «نگاه حرفهيي و متعهدانه به عرصه اطلاعرساني» را بيش از پيش شكوفا سازند.
****
«- خبرنگاري؟
- بله...
- آفيش نيستي! (اجازه ورود نداري)
كارتم را تحويل ميگيرم و روي مبلهايي كه در لابي جام جم چيده شدهاست، مينشينم؛ چند دقيقه ديگر برنامهاي كه چند روز پيش دعوت شدهام و از روز قبل بارها براي آفيش شدنم تماس گرفتهام، شروع ميشود؛ اما اسم نيست!!! براي قرار گرفتن ليست جديد در آفيش صدا و سيما حداقل بيست دقيقه ديگر وقت لازم است.
نشستن روي مبلهاي لابي و گرفتن تلفنهايي كه اغلب با شروع برنامه ديگر جواب نميدهند، تازه آغاز ماجرا است؛ اما براي خبرنگاراني كه با پيچيدن ماشين در خيابان جامجم، استرسها و نگرانيهايشان براي گذشتن از سد حراست تازه شروع ميشود، اين لحظه، چندان هم آغاز نيست.
هنوز شبي را كه اشكهايم زير رگبار جامجم گم شده بود و صداي گريهام در ميان غارغار كلاغها شنيده نميشد، از ياد نميبرم. آن شب با ياد فيلمهاي ترسناك «سينما ماوراء» در محوطهي تاريك جام جم كه از ساعت 6 و نيم بعدازظهر فقط كلاغها پر ميزنند، دو بار مسافت يكي از دورترين ساختمانهاي جام جم تا درب بلال را طي كردم اما هر بار يك امضاء براي خارج شدن كم بود؛ آخر كار هم اگر دل يكي از نگهبانهاي جامجم به حالم نميسوخت و به تلفني كه از دفتر رييس صداوسيما شده بود، پاسخ مثبت نميداد، بعيد نبود شبي را هم تا صبح ميرساندم.
همكارانم در خبرگزاري اغلب به من خرده ميگيرند كه خيلي زود گريهام ميگيرد؛ اما واقعيت اين است كه من آن شب براي تمام لحظاتي كه به ما خبرنگاران بيمهري ميشود، گريه كردم؛ براي آن شب چهارشنبه سوري گريه كردم كه ساعتها با صداي همان كلاغهايي كه ديگر براي شما هم آشنا هستند، سركرديم اما وسيلهي نقليهاي كه چندين بار تقاضا كرده بوديم نيامد و نهايتا از حوزه رياست برايمان اتومبيلي فرستادند، تازه بازهم مجبور شديم بخاطر رانندهاي كه حاضر نبود تا پايان مسير همراهيمان كند، تمام كوچه را در ميان صداي انفجار ترقهها بدويم. »
***
تازه اين اول ماجرا است...
وارد ساختمان جام جم ميشويم؛ با يكي از مديران صدا و سيما قرار مصاحبه داريم؛ چشممان به نوشته روي تابلو ميافتد؛ «برنامه سازان اين حوزه موظفند براي هر گونه مصاحبه با خبرنگاران، با روابط عمومي هماهنگ باشند.»
دست و پايمان شل ميشود؛ يعني مصاحبه به خير و خوشي تمام خواهد شد؟!
توجه به وجود روابط عمومي در هر شبكهي صدا و سيما و تاكيد مديران به اطلاعرساني، اتفاق خجسته اين سالهاست؛ اما روابط عموميها سازمان بعضا چهار گروه هستند؛ برخي نه تنها به اصطلاح سنگ جلوي پاي خبرنگاران نمياندازند، بلكه حاضرند براي روشن شدن قضيه و البته به گفته خودشان توجيه خبرنگاران(!) ساعتها با آنان گفتوگو كنند.
گروه ديگري هم وجود دارند كه اعتقاد چنداني به گفتمان ندارند و تنها مواقعي خود را به خبرنگاران نشان ميدهند كه اوضاع بر وفق مرادشان نباشد و خبرنگاري به اصطلاح خودشان «دنبال شر» باشد. در اين مواقع آنان ترجيح ميدهند خود وارد عمل شوند و افراد را به محافظهكاري رهنمون و حتي مصاحبههاي ديگران را چك كنند. البته اين چك كردن هم خود قضايايي دارد.
هيچ گاه يادم نميرود كه پس از انجام مصاحبه با يكي از پيشكسوتان سيما، يكي از همين روابط عموميها كه به دسته دوم هم تعلق داشت، سعي در القاي اين مطلب به ما داشت كه بايد مصاحبه را با آنها چك كنيم!
و جالب اين جا است كه شخص مصاحبه شونده هم به هيچ وجه از اين جريان اطلاعي نداشت.
اما گروه سوم كه اين روزها بر تعداشان اضافه شده است، فقط «مدير» روابط عمومي هستند و هيچ رابطهاي با حوزهها ندارند، تعدادي كارمند زحمتكش دارند كه به جاي آنها تماس ميگيرد و به جاي آنها تماسها را قطع ميكند!!!
گروه چهارمي هم هستند كه هميشه و در هر شرايط آماده خدمتاند براي دستيابي به جريان آزاد اطلاعات؛ اين گروه معمولا نه «مدير»اند و نه «روابط عمومي» تنها معتقدند به همكاري و همراهي با خبرنگاران؛ چه زماني كه پشت درهاي بسته ماندهاند و چه زماني كه تشنه دريافت اطلاعات به حقي هستند كه از آنها دريغ شده است.
***
ماجرا همچنان ادامه دارد ...
با يكي از مديران بيرون از سازمان صداوسيما كه اتفاقا بعد از هزار پرس و جو او را پيدا كردهايم، قرار مصاحبه داريم. از روز قبل، استرس درست برگزار شدن مصاحبه و اين كه پرسشهايمان به گونهاي باشد كه همه چيز خوب پيش برود، رهايمان نميكند. اما همه اينها به راحتي هر چه تمامتر بهم ميريزد؛
«خواستم حضوري بياييد تا از شما عذرخواهي كنم، امروز اصلا حس و حال مصاحبه ندارم»!!!
و حال اين ما هستيم كه بايد يكي از شيبدارترين خيابانهاي دربند را بدون اين كه حتي آب سرد روي ميز را در گرماي تابستان به ما تعارف كنند، طي كنيم.
***
ماجرا جديتر از اينها است...
- آقاي ضرغامي، ... هستم از خبرگزاري دانشجويان ايران، لطفا جواب پرسش مرا هم بدهيد.
فردي كه داغتر از محافظان محجوب ضرغامي است: خانم برو كنار دستت داخل كادر است!
- آقاي ضرغامي، اين بار نوبت ايسناست جواب پرسش ما را بدهيد
همان آقايان: مگر نميشنوي ...كنار برو
تيزي خودكار او را بر پشتم احساس ميكنم و تنها زماني كه خود رييس سازمان صداوسيما به درخواستم پاسخ مثبت ميدهد، درد پايان ميگيرد.
***
درخواستهاي جديتر...
پاسخهاي كوتاه عزتالله ضرغامي از زماني كه به سمت رييس سازمان صدا و سيما منصوب شد تا به امروز، همواره خبرنگاران و بعضا خود وي را با مشكل مواجه ساخته است. مسائلي چون استرس مصاحبه آن هم مصاحبههايي كه اغلب در حال راه رفتن انجام ميشود، زمان اندكي كه خود عزتالله ضرغامي در اختيار دارد و حضور چندين خبرنگار كه اغلب مرد هستند و دوربين هم به دست دارند، مانعي جدي براي طرح كامل پرسشها و دريافت پاسخهاي كاملتر است.
مسائلي از اين دست ما را به ارئهي درخواستهاي مكتوب، تلفني و شفاهي براي انجام مصاحبهاي تفصيلي با رييس سازمان صدا و سيما سوق داده است. با اين حال برغم پاسخ مساعد عزتالله ضرغامي به اين درخواستها، همچنان مصاحبه تفصيلي با وي به زمان نامشخصي موكول ميشود؛ زماني كه شايد پرسشهاي ما جديتر شده باشد.
انتهاي پيام
نظرات