• شنبه / ۱۵ دی ۱۳۸۶ / ۱۰:۵۹
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8610-01690

گفت‌و گو با ناصر غياثي ادا درنياوريم؛ نشان دهيم خودمان چه داريم

گفت‌و گو با ناصر غياثي
ادا درنياوريم؛ نشان دهيم خودمان چه داريم

ناصر غياثي با تأكيد بر اين‌كه بايد بيش‌تر آثارمان را معرفي كنيم، گفت: نبايد اداي نويسنده‌هاي ديگر را درآوريم و بايد نشان دهيم خودمان چه داريم.

اين داستان‌نويس و مترجم با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره‌ي معرفي ادبيات ايران، جايزه‌هاي ادبي، داستان‌نويسي امروز، دغدغه‌ي نسل‌هاي داستان‌نويس، وضعيت بازار كتاب و برخي موضوعات ديگر سخن گفت.

تصوير سياه و تصور نادرست 

ناصر غياثي كه در آلمان سكونت دارد، درباره‌ي معرفي ادبيات ايران در خارج از کشور تأكيد كرد: خواننده‌ي آلماني از جامعه‌ي امروز ايران خبر ندارد و تصورش از ايران، ايران ‌صد سال پيش است. اين برمي‌گردد به تصوير سياهي كه اغلب رسانه‌هاي غربي از جامعه‌ و مردم ايران نشان مي‌دهند. با اين‌حال تشنگي جامعه‌ي آلمان براي دانستن از ايران خيلي زياد است.

ادا درنياوريم

او در ادامه گفت: ما نبايد اداي نويسندگان غربي مثلا ويليام فاكنر يا هاينريش بل را دربياوريم، چون نمي‌توانيم كپي تحويل آن‌ها دهيم. غربي ِ کتاب‌خوان همه‌ي اين نويسندگان را خوانده‌ است. پس ما اگر قرار باشد چيزي عرضه کنيم، بايد نشان دهيم كه خودمان چه در چنته داريم. امروز ديگر هيچ نويسنده‌اي حرف تازه‌اي ندارد. مضمون‌ها كهنه‌اند؛ اما داستاني که با زباني ساده، بدون پيچيدگي‌هاي روايي ِ تحميل‌شده بر اثر و به دور از تصنع نوشته شده باشد، خواننده‌اش را در سراسر دنيا پيدا مي‌كند.

هيچ تلاشي براي معرفي خود نمي‌كنيم

اين داستان‌نويس درباره‌ي تلاش‌هاي داخل و خارج از كشور براي معرفي هرچه بيش‌تر آثار ايراني، اظهار كرد: تقريباً هيچ‌گونه تبليغاتي در جهت معرفي خودمان نمي‌كنيم؛ چون واقعاً مقابله با غول است و به‌جز حمايت‌ مالي ممكن نيست. بايد يكي پيدا شود به مترجمي پول بدهد، تا او بتواند اثري را مثلاً به يک ناشر آلماني معرفي كند. اگر هم در اين ميان‌ كاري صورت مي‌گيرد، همه‌اش از روي عشق و خدمت به فرهنگ است؛ چون در غير اين‌صورت، از نظر مالي هيچ بهره‌اي ندارد. پس نتوانسته‌ايم خيلي موفق باشيم، ضمن اين‌كه همواره بيش‌تر تلاش‌ها با مقاصد سياسي همراه و كم‌تر از يك موضع بي‌طرفانه برخودار بوده است. در آلمان تنها از هوشنگ گلشير‌ي، محمود دولت‌آبادي، سيمين دانشور، احمد محمود و عباس معروفي كتاب‌هايي ترجمه شده‌اند.

پيوستن به كپي‌رايت

اين مترجم همچنين درباره‌ي پيوستن ايران به قانون كپي‌رايت خاطرنشان كرد: چون در جامعه‌ي جهاني زندگي مي‌كنيم، بايد عضو كپي‌رايت باشيم. ممكن است به لحاظ مالي ضرر داشته باشد؛ ولي چاره‌اي جز اين نداريم. بايد شرايطش را فراهم كنيم.

جايزه‌هاي ادبي

غياثي درباره‌ي برگزاري جايزه‌هاي ادبي در ايران گفت: برگزاري اين جايزه‌ها في‌نفسه امري مثبت است. دست‌ كم اين‌كه كتاب و نويسنده مطرح مي‌شوند. هرچند همه‌ي جايزه‌ها حاشيه‌هايي هم دارند كه اجتناب‌ناپذيرند؛ دوستي‌ها، دشمني‌ها، حب و بغض‌ها.

اين نويسنده‌ كه به‌تازگي‌ براي كتاب «تاكسي‌نوشت‌ها» جايزه‌ي كتاب سال طنز حوزه‌ي هنري را در بخش داستان دريافت كرده است، افزود: از جايزه‌ي حوزه‌ي هنري به‌شدت غافلگير و البته خوشحال شدم. به‌هر حال همين كه با اين جايزه‌هاي ادبي دريچه‌اي براي ادبيات باز مي‌شود، اميدبخش است. البته من ساير آثاري را كه در اين جشنواره برگزيده شده‌اند، نخوانده‌ام و قضاوتي هم نمي‌توانم بکنم. «تاكسي‌نوشت‌ها» سال گذشته در ليست اوليه‌ي جايزه‌ي گلشيري قرار گرفته بود. طنز اين اثر در سطح نيست؛ بلكه در لايه‌هاي زيرين كتاب جاري و طنز تلخي است. در داستان‌هاي اين کتاب سعي كردم تصويري از جامعه‌ي آلمان و مردم آن‌جا به ايرانيان ارائه كنم، ضمن اين‌كه زندگي يك راننده‌ي تاكسي ِ ايراني را در آن‌جا مطرح مي‌كنم و به تصوير مي‌كشم. دو داستان آخر، «مسافرنوشت»ها، آن‌طور كه شنيده‌ام، خيلي‌ها را خندانده و همين برايم راضي‌كننده است.

او همچنين گفت: سعي كردم اين كتاب را به زبان خيلي ساده بنويسم و شگردهاي داستان‌نويسي و بعضاً تصنعي به‌كار نبرم.

طنزپردازان و ادبيات طنز در ايران

غياثي طنزهاي عبيد زاكاني، پرويز شاپور، عمران صلاحي و بهرام صادقي را از طنزهاي ماندگار در ايران دانست و يادآور شد: دو نوع طنز داريم؛ طنز روزمره يا روزنامه‌يي كه ماندگار نيست و طنز ماندگار كه هروقت بخوانيم، تأثير مي‌گيريم و جذبش مي‌شويم و حتا ما را به تأمل وامي‌دارد. عبيد، شاپور، صلاحي و صادقي از طنزپردازان ماندگارند كه طنزشان روزنامه‌يي نيست.

خنداندن؛ رسالت اصلي طنزنويس

اين مترجم درباره‌ي تفاوت‌هاي طنز ادبي در ايران و آلمان نيز گفت: تفاوت چندان محسوس نيست. آن‌جا هم طنز دارند. توخولسكي - معروف‌ترين طنز‌نويس آلماني - را وقتي مي‌خواهيد بخوانيد، بايد حتما کمي از تاريخ آلمان اطلاع داشته باشيد يا لهجه‌ي برليني را بشناسيد. اما داستان‌هاي كوتاه طنزش اين‌گونه نيستند و تاريخ مصرف دارند. رسالت اصلي طنز‌نويس، خنداندن است؛ و نه فقط آگاهي دادن. معتقدم بهترين نوع طنز، طنز گروتسك است، يعني در عين اين‌كه مي‌خنداند، تو را به گريستن هم مي‌كشاند.

ادبيات مهاجرت ايران در دوران شكوفايي

ناصر غياثي معتقد است: ادبيات مهاجرت ايران دوران كودكي‌اش را پشت سر گذاشته و در مرحله‌ي شكوفايي به‌سر مي‌برد.

او در توضيح بيش‌تر گفت: زنجه‌موره‌ها و حس‌هاي نوستالژيك و پرداختن مستقيم به مسائلي چون سياست از ادبيات مهاجرت رخت بربسته‌اند. امروز توجه اصلي اين ادبيات معطوف است به اين‌كه زندگي ايرانيان خارج از كشور را در مواجهه با کشور ميزبان و فرهنگ‌شان نشان دهد، بويژه اين‌كه تعدادي هستند كه تلاش مي‌كنند به زبان کشور ميزبان بنويسند و اتفاقاً موفق هم شده‌اند، بخصوص در كشورهايي مثل هلند يا آلمان كه به آلماني و هلندي شعر و داستان و رمان مي‌نويسند.

اين داستان‌نويس يادآور شد: علاقه‌ به شنيدن و خواندن داستان در همه‌ي مردم جهان مشترك است. داستان اگر گيرايي داشته باشد، به بازي‌هاي زباني آلوده نشود و براي معرفي‌اش تبليغاتي صورت بگيرد، خوانده خواهد شد. مثلاً آن‌قدر كه كتاب‌هاي زويا پيرزاد و فتانه حاج سيدجوادي در آلمان خواننده دارند، كتاب بزرگان ادبيات معاصر و كلاسيك‌ها ندارد؛ چون خواننده‌هاي حاج سيدجوادي، خواننده‌هاي ادبيات عامه‌پسند و بازاري و روشن هستند و همين خواننده‌ها در آلمان نيز وجود دارند. كتاب‌هايي مثل «بامداد خمار» و «چراغ‌ها را من خاموش مي‌كنم» جزو پرفروش‌ها از ايران بوده‌اند.

نسل‌هاي داستاني قبل و بعد از انقلاب

غياثي سپس درباره‌ي دغدغه‌ي نسل‌هاي داستان‌نويس در ايران توضيح داد: من تقريباً همه‌ي كتاب‌هايي را كه بايد در اين حيطه خوانده شوند، مي‌خوانم. به نظرم، دغدغه‌ها متفاوت‌اند. قبل از انقلاب، بزرگان ما به ادبيات به‌شكل يك وسيله براي آگاهي‌ دادن به توده‌ها نگاه مي‌كردند؛ اما نويسندگان بعد از انقلاب و متأخرترها از اين پنجره به ادبيات نگاه نمي‌کنند. ادبيات داستاني تنها مي‌خواهد داستان بگويد كه داستان گفته باشد. امروزه زبان بيش‌تر مورد بحث است و فن روايت اهميت يافته و در اين ميان، تأثير ادبيات ترجمه را هم نمي‌شود ناديده گرفت. به وجود اين تفاوت‌ها بين دو دوره‌ي قبل و بعد از انقلاب معتقدم.

او در ادامه افزود: امروز آن وظايف آگاهي‌دهنده را رسانه‌ها دارند و مثلا گفتن اين‌كه فقر وجود دارد، ديگر كار داستان‌نويس نيست.

داستان بايد سرگرم كند

غياثي معتقد است: هر نويسنده‌اي خواننده‌ي خودش را دارد؛ چنان‌که مثلا هوشنگ گلشيري يا فتانه حاج سيدجوادي. داستان بايد سرگرم كند و اشتياق به خواندن را در خواننده برانگيزاند. اعتقادي به پيام در داستان ندارم و معتقدم مشكل بزرگ ادبيات ما سانسور است.

او افزود: دوستي که «رقص بر بام اضطراب» را خوانده بود، به من گفت آن را نپسنديده؛ اما همين دوست «تاكسي‌نوشت‌ها» را خواند و گفت لذت برده است. خواننده يك مفهوم عام است. هر خواننده‌ ويژگي و دانشي دارد و با توجه به آن، از داستان لذت مي‌برد. كسي كه بهرام صادقي مي‌خواند، ديگر فهيمه رحيمي نمي‌خواند. هرچند معتقدم خدمتي كه فهيمه رحيمي، مؤدب‌پور و شركا به ادبيات ايران مي‌کنند، اين است كه کتاب خواندن را ياد مي‌دهند و خواننده‌ي كتاب درست مي‌كنند. اين خواننده‌ها كم‌كم به‌سمت ادبيات با كيفيت بالاتر و جدي‌تر مي‌روند. در جامعه‌ي آلمان هم، هم ادبيات بازاري هست و هم فرهيخته. ممكن است در يك خانواده‌ي معمولي آثار كافكا را نبينيد، ولي آثار بازاري حتما هست. ترجمه در آن‌جا با سرعت بيش‌تري انجام مي‌گيرد و قابل اعتمادتر هم است.

اين نويسنده همچنين متذكر شد: در آلمان بسياري از نويسنده‌ها از طريق قلم زندگي نمي‌كنند، اما چندشغله هم نيستند. مثل نويسنده‌ي ايراني دغدغه‌ي‌ مالي چنداني ندارند و كافي است يك كتاب‌شان جايزه ببرد.

گلشير‌ي جزو نويسندگان مورد علاقه‌ي من است

ناصر غياثي در ادامه گفت: بارها و بارها آثار گلشيري را خوانده‌ام و خوشحالم از اين‌كه چنين نويسنده‌اي در ادبيات‌مان داشته‌ايم. منش او و نيز اين‌كه هم ‌و غم او داستان بوده و همه‌ي زندگي‌اش را سر داستان گذاشته است، براي من گيرايي دارد. كارهاي او مدرن و نو بودند و هنوز هم شاهد تأثيراتش در ادبيات ايران هستيم.

شعري كه كسي از آن سر در نياورد، شعر نيست

او سپس درباره‌ي شعر گفت: شعر هم مي‌خوانم. شعر پسامدرن و فراپسامدرن و امثال اين‌ها را نمي‌پسندم. شعر را بايد بفهمم و تكاني به من بدهد. شعري كه كسي از آن سر در نياورد، ديگر شعر نيست. در هر دو حيطه‌ي داستان و شعر، چون از ايران دورم، صبر مي‌كنم تا بدانم آن‌هايي كه اهل كتاب‌اند، كدام كتاب را توصيه مي‌كنند و بعد آن‌ها را مي‌خوانم. در اين ميان، آخرين کتاب‌هايي که ر شعر خواندم، «قارچ با سس مكزيكي» و «ترمز كن پياده شوم» عليرضا حسني‌ آبيز بود که به دلم نشست.

ناصر غياثي متولد سال 1336 در رشت است. از او تا كنون دو مجموعه‌ي داستان «رقص بر بام اضطراب» و «تاکسي‌نوشت‌ها» توسط انتشارات کاروان و يک ترجمه از برتولت برشت در طنز به‌نام «سقراط زخمي» توسط حوض نقره منتشر شده‌اند.

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha