• شنبه / ۲۱ مهر ۱۳۸۶ / ۱۰:۰۴
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8607-10878
  • خبرنگار : 71133

«ما با معرفت كار را ياد گرفتيم» با "منوچهر اسماعيلي" شخصيتهاي ماندگار سينما را مرور مي‌كنيم / 2/

«ما با معرفت كار را ياد گرفتيم» 
با "منوچهر اسماعيلي" شخصيتهاي ماندگار سينما را مرور مي‌كنيم / 2/

منوچهر اسماعيلي از كارهاي موفق‌اش در طول اين سالها نام برد و گفت: شايد اولين كاري كه از من مورد توجه قرار گرفت، نقش "پيتر فالك" در فيلم "معجزه سيب"، يا "تري توماس" در"دنياي ديوانه ديوانه" بود كه بسيار مورد استقبال قرار گرفت. بعضي فيلمهاي فارسي هم مثل فيلم "قيصر" بود كه ديالوگهايش حفظ مي‌شد. اين كارها معمولا در تداوم مشخص مي‌شد كه مورد اقبال قرار گرفته است.

مردم براي صدا به سينما مي‌رفتند

اين پيشكسوت دوبله در ادامه‌ي گفت‌وگو با خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: گاهي اتفاق افتاده بود كه كاري را انجام مي‌داديم بعد از آن فرد ديگري آن را انجام مي‌داد يا ادامه مي‌داد و مورد اقبال قرار گرفته و تست مي‌خورد؛ همچون كار زنده‌ياد "زرندي" روي "نورمنويزدوم" فقط او بود كه مي‌توانست اين كار را جذاب كند و هر كسي غير از او دست به اين كار مي‌زد، فقط آن كار را با سر زمين مي‌زد و كسي از آن استقبال نمي‌كرد. حتي فيلم‌هايي كه در ايتاليا كار مي‌شد اگر جاي "آلبرتو سورلي" مرحوم سرشار حرف نمي‌زد، ما هم كه گوينده اين كار بوديم زودتر از همه متوجه مي‌شديم و مي‌ديديم، در حاليكه‌ي فيلمهاي ايتاليايي مملو از جمعيت مي‌شد اما از اين فيلم‌ها استقبال نمي‌شد و مردم انگار به هم خبر مي‌دادند كه آن صدا، صداي هميشگي نيست. در واقع مردم براي صدا مي‌رفتند و درست هم بود. نخوردن صدا و در نياوردن نقش مساله‌اي است كه هنوز هم مردم به آن اعتراض مي‌كنند و آن را به زبان مي‌آورند.

به‌دنبال نقش در "ري"، "شاه‌عبدالعظيم" و ....

من براي چند نقش "بكر" كه نمي‌شناختم مي‌رفتم و در خيابان مي‌گشتم از بقالي و نانوايي و فروشگاه "بنگاه" و اتوبوس دنبال چهره‌هايي بودم كه قرار بود جايشان حرف بزنم. يكي را در "خيابان ري" و ديگري را در "شاه عبدالعظيم" گير آوردم و يكي ديگر را در قبرستان پيدا كردم، يكي را در نانوايي، يكي را در دالانهايي كه اتوبوسها مي‌رفتند، مسافر سوار مي‌كردند. به هر حال بخش اعظم اين آدمها و كاراكترها را به طور عيني از خود جامعه پيدا كردم و اگر راضي نمي‌شدم، نمي‌رفتم. مثلا "چي‌چو" يكي از آنهاست، اين نقش را من همينط‌ور "هلو برو تو گلو" ننشستم و بگويم. قرار بود در اين فيلم مرحوم مقبلي حرف بزند كه نشد، وقتي كه مرا براي اين كار دعوت كردند و فيلم را نگاه كردم، گفتم: كار را تعطيل كنيد. رفتم گشتم در يك نانوايي سنگكي شاطري را پيدا كردم، درست قد و قواره‌اش همين بود، چند كلمه با او حرف زدم، صدايش را ضبط كردم ديدم اين صدا مال اوست گذاشتم، رويش و موفق هم شد. در مورد "پيتر فالك" و بقيه هم همينطوري پيش رفت.

صحبت كردن جاي چند شخصيت در يك فيلم

صحبت كردن جاي چند شخصيت در يك فيلم براي اولين‌بار در سال 41 در دوبله فيلم "فاني" به مديريت دوبلاژ محمد علي زرندي اتفاق افتاد و ايشان تشخيص داده بود كه اين فيلم پرسوناژش زياد است و از من خواست جاي دو شخصيت صحبت كنم، كه هر دو را هم رو در روي هم گفتم. ديگران هم خودشان را تست زدند كه بعضي‌ها موفق و بعضي‌ هم ناموفق بودند. اصلا اينكه در يك فيلم جاي چند نفر صحبت كني، هيچ وقت تعداد شخصيتها مشخص نيست و تابلوي ايستي وجود ندارد.

چند روز پيش يكي از دوستان كه من خيلي به ايشان علاقمند هستم گفت: «من چه كار كنم؟» گفتم: «بايد بروي پشت نقش، براي اين نقش بايد به كالبدش به‌روي و تمام احساسش را بايد بگيري آن موقع تو را به جلو مي‌برد، يعني آن آدم را بايد بشناسي، اگر شناختي، صدا به مدد تو مي‌آيد و ارتعاشهاي تو را كمك مي‌كند. ولي اگر نشناسي همان مي‌شود كه در آن فيلمها شد.» ما در وهله‌ي اول از خود هنرپيشه كمك مي‌گيريم، از او دور نمي‌شويم، يك لحظه نبايد از او دور شد. اگر فرض كنيد در يك فيلم من چند تا نقش گفتم، هر جا آزار ديديد بدانيد من گوينده موفقي نبودم. كسي كه جاي نقش حرف زده، بايد آن نقشها شما را راحت تا انتهاي داستان با خودش ببرد، نه مزاحمتي توليد كند كه حواستان را پرت كند و نه‌ اينكه ببنيد او بازي ديگري دارد و چيز ديگري مي‌گويد و كلام با او هماهنگ نيست. من تمام تاكيدم روي حس كاراكتر است فقط حس، جز حس چيزي ديگري حاكم نيست و همه‌اش حس است.

حجم صداي خوب، موثر است و بارها شده نقشي كه به من پيشنهاد مي‌شود را قبول نكردم، چون ديدم آزار مي‌بينم. اول خودم، بايد خودم را بتراشم تا قاعده كار در بيايد. بعدش كه آن در بيايد، مي‌بينيم خودم فرسوده مي‌شوم به خاطر همين، اين كار را انجام نمي‌دهم.

اهميت تمرين

دوره‌ي ما هيچ كس به اجبار، كسي را وادار به انجام كاري نمي‌كرد، يعني بايد اول با خودت صادق مي‌بودي و باشي. مثلا نقشي جلوي رويت گذاشته‌اند بايد تمرين كني. فرض كنيد، پيش من "مهين معاون‌زاده"، آن طرف هم "علي تابش" آن طرف هم مرحوم محتشم در حال نقش گفتن هستند، من هم يك صفحه دارم، من از ترس اينكه از چشم اينها نيفتم وقتي آنها مي‌گفتند، براي ضبط آماده‌اند و من هم بدون اينكه آماده باشم، بگويم: آماده‌ام. درست نبود و من هيچ‌وقت اين كار را نمي‌كردم. مي‌گفتم: من به 3 دور تمرين نياز دارم و همه كساني كه فيلم را دوبله مي‌كردند، درك اين موضوع را داشتند و اين فرصت را مي‌دادند.

علي كسمايي به جاي ايجاد سرعت در كار ، زمينه درك را فراهم مي‌كرد، يعني به گوينده مي‌گفت: «تا نفهميدي، بي‌خودي نگو، هيچ امتيازي براي تو ندارد كه بگويي من 3 بار فيلم را ديده‌ام، آماه‌ام ضبط مي‌كنيم، اين كار به دليل اينكه مكانيكي است، ارزشي ندارد. هر كسي از بيرون هم بيايد 4 بار فيلم را ببيند، مي‌فهمد ولي سرمايه‌ي لازم را ندارد. ما آن چيزي را مي‌خواهيم خرج كنيم ، همچون شتر دو كوهانه‌اي كه جايي افتاده است و بايد از ذخيره‌اش مصرف كند.»

 ما اين كار را با معرفت ياد گرفتيم

ما اين كار را با معرفت ياد گرفتيم. امروز سيستم كار عوض شده، همه جواناني كه در اين كار هستند مي‌شناسيم، بعضي‌ها خيلي خوب هستند، بعضي‌ها خوبند ولي بي‌استعدادند، بعضي‌ها وقيح هستند، يعني ما نگران هستيم كه اينها مسائل بد اين كار را بگيرند، بالاخره هر كاري نقاط ضعفي هم دارد؛ همه چيز كه نقاط مثبت نيست. كسي كه وارد اين كار مي‌شود بايد از هر جهت منصف باشد. اولش نگاه كند كه در چه شرايطي زندگي مي‌كنند و با چه شرايطي به اينجا رسيده است. از اين به بعد هم با همان احتياط بايد جلو بيايد، مثلا فرض بفرماييد من 50 سال است كه در اين كار هستم، اينها پچ‌پچ مي‌كنند و مي‌گويند: «اينها فسيل شدند» امروز براي درآوردن يك تكه فسيل كسي سالها عمرش را مي‌گذارد، تحصيل مي‌كند آخر هم چيزي گيرش نمي‌آيد. تو به همين راحتي مي‌گوي اينها فسيل هستند؟ اينها خطراتي هستند كه هم براي خودشان و هم صنفي كه وارد آن مي‌شوند وجود دارد، حالا چه اين صنف و چه صنف ديگري به خصوص اين صنفي كه همه‌اش معرفت است.

اين كار را ما با معرفت ياد گرفتيم. معرفت بايد باشد و با معرفت هم بايد به ديگران آن را تحويل بدهيم.

متاسفانه بعضي‌ها اينطور نيستند و آدم را دلسرد مي‌كنند، يه مقداري هم شرايط باعث آن شده است، بعضي دستگاه‌ها اينها را صدا مي‌كنند مي‌گويد ما به شما ميدان مي‌دهيم كار كنيد ولي در عوض خبر بياوريد به ما بگوييد: «مثلا فلاني امروز با چايي‌اش چند تا قند خورد» و اينها هم متوجه نيستند كه آمدند كدام كار را ياد بگيرند و آن كاري كه سفارش شده معنا و درس ديگري دارد و تا بيايد به خودش بجنبد از دو طرف بدهكار شده و نمي‌تواند موفق عمل كند. هم بن كارگري را گرفته، هم مرغ و پلو را خورده‌ است.

متاسفانه همانطور كه بعضي از آنها آدمهاي بسيار شريفي هستند، بعضي هم حيثيت اين كار را به خطر مي‌اندازند. البته در اين كار صداهاي خوب زياد داريم، ولي كسي كه پشتش سرمايه‌گذاري باشد كم است، درحاليكه اين موضوع بسيار مهم است.

سرعت باطل به دوبله داده‌اند

امروز يك مقدار به دوبله سرعت باطل داده‌اند. يكي از دلايل افت دوبله مي‌تواند سرعت اضافه شده به كار باشد، به هر حال هر كاري متولي خوب و دلسوز مي‌خواهد، آن متولي كه خودش احساس مي‌كند به درد اين كار نمي‌خورد و براي اين كار كارساز نيست، بايد به همان اندازه هم شجاعت داشته باشد و كنار برود و شخص ديگري را جايگزين بكند. آن زمان راه نجات براي هركاري هست.

مقداري هم دروغ و دغل به اين كار اضافه كرده‌اند، بنابراين كار متولي با انصاف و درستي ندارد. در ديالوگ دست مي‌برند، علنا تحريف مي‌كنند و اگر بگويي امانت‌داري ريشخندت مي‌كنند. نمي‌دانم اينها عاقبت فرهنگ اين مملكت را كجا مي‌خواهند ببرند؟! من نمي‌دانم بخصوص در تلويزيون كه اصلا يك نفر آدم مسوول براي اين كار نيست.

فيلم خريداري مي‌شود مي‌آيد اينجا و به راحتي در كار دست برده مي‌شود، خود شما دوست داريد در ديوان "حافظ " دست ببرند، ما از دنيا توقع امانت‌داري داريم، ولي خودمان امانت‌دار نيستم. خيلي هم كه حرف بزني مي‌گويند: به تلويزيون راهش ندهيد. اگر يادتون باشد صحبت كرديم و سند آورديم كه به داد اين كار برسيد، نگذاريد اشخاص زير اين مسائل خودشان را پنهان كنند ما مسوول هستيم. اينها اول اهانت مستقيم به ماست.

فيلم "بينوايان" چارلز ديكنز كه در همه خانه‌ها موجود است و همه مي‌دانند از يك طفل نامشروع شروع مي‌شود، حالا شما اين سريال را خواهيد ديد كه اين بچه پدر مشروع دارد من به همين دليل كار نكردم. با اين وضعيت پس تكليف ظرافتهاي اين كار چه مي‌شود؟ يا فيلم خارجي نخريد يا اگر مي‌خريد، بگذاريد آدم خودش كار را درست ‌كند. مثل اينكه جايگاه مدير دوبلاژ براي آنها مشخص نيست. مدير دوبلاژ كسي است كه بر اساس آنچه در جامعه مطرح است، فيلم را مطابقت مي‌دهد. اما الان به جاي كلمات، سوژه تطبيق داده مي‌شود.

جايگزين كردن پيشكسوت‌ها

اين حرفها كه راجع به جايگزين كردن جوانها به جاي پيشكسوت‌ها مطرح مي‌شود، كارشناسانه نيست. مثل اينكه ما بگوييم وقت آن است كه 4 تا كورش كبير و 5 تا بزرگمهر انتخاب بكنيم، نه اين موضوع "سرنا را از سر گشاد زدن" است.

بارها گفته‌ام، ما كسي را كه استعدادش را داشته باشد بايد از هر جا كه هست او را به اين حرفه بياوريم، حتي اگر "هنرپيشه" بود. اينها هم كه جوان هستند بايد آموزش ببينند و امكانش نيست به سرعت جايگزين ‌شوند. اينكه جاي مرحوم مقبلي يا جاي مرحوم ژاله كاظمي پيدا كنيم اين طور اظهار نظر كردن يك‌مقدار كم لطفي است، ولي اساس اين كار و آن چه به اين كار حيثيت و آبرو و تامين مي‌دهد آنها را بايد زمينه‌هايش را آنقدر قوي و فاخر بكنيد كه اين گله و شكايت و بي‌احترامي‌هايي كه بهشان مي‌شود كم بشود، آدمهاي جديد هم اين چيزها را ببينند در حرفه‌اي كه آخرش اين طوري بشود، يا نمي‌آيند يا به يك راه ديگر مي‌روند.

روزگاري مي‌خواستم بازيگر شوم اما ...

روزي مي‌خواستم در عرصه سينما بازيگر بشوم يا زمانه به من اين فرصت را نداد يا مناسب اين كار نبودم. بنابراين حالا كه اينجا هستم بايد كار خودم را انجام بدهم. البته سابقه بازي در فيلم "شبهاي زاينده‌رود" آقاي مخملباف و"ميرزا كوچك خان" را براي آقاي قويدل دارم. نقش احسان‌الله‌خان را درآن فيلم در سال 61 بازي كردم، ولي اين فيلم آنقدر طولاني و پر از آدم ومطلب است كه فرصت براي كار براي هيچكس ندارد، جز چند تا آدم شاخص از جمله ميرزا، يا رضاشاه يا دكتر حشمت بقيه را نفس كار اجازه نمي‌دهد كه روي آنها تامل شود. اين علاقه هيچ وقت از بين نمي‌رود و به پيشنهاد و زمينه كار بستكي دارد.

يك بار زمان فيلم "رييس" بود، نقشي كه آقاي ارجمند بازي كردند را به من پيشنهاد كردند و من هم براي ورود به اين كار اين نقش را نپسنديدم. البته بيشتر همسرم اجازه اين كار را نمي‌داد. حتي در مكالمه‌اي كه بين آقاي كيميايي و همسرم شد سعي كرد قانعش بكند، نمي‌گفت من اجازه نمي‌دهم، مي‌گفت: «ايشان گناه دارد 50 سال براي خودش آبرو خريده حالا در اين فيلم گوشت بندازد، دهن سگ بعد با تير بزنند بيفتد زمين معناي بدي دارد.»

من توجه نكرده بودم، فهميدم زن باهوشي دارم. به آقاي كيميايي هم گفتم هيچ كاري نمي‌توان كرد، درست است از آن سنيني كه من بايد مي‌آمدم نقش يك جوان اول را بازي مي‌كردم گذشته است ولي هميشه فيلم روي جوان اول نگذشته است الان هم نمي‌گذرد بعدها همينطوري خواهد بود.

بالاخره كساني كه علاقمند هستند تصوراتي از من دارند، بنابراين من اجازه ندارم آن را بشكنم، قطعا نگران اين موضوع هستم. آن زمان علي حاتمي هم پيشنهاداتي براي بازيگري به من مي‌داد.

شما بهروز وثوقي نيستيد؟

در مراسم زنده‌ياد نوذري در بهشت زهرا (س) با همسر، دختر و دامادم ايستاده بودم كه بسيار هم شلوغ بود، يكي از خانمهايي كه تازه مشهور و چهره شده بود، آمد جلو سلام و احوالپرسي كرد و گفت: «خوشا به حالتان كه كسي شما را نمي‌شناسد.» شهرت دنياي خودش و مزاحمت خودش را دارد، نه مي‌شود مدارا و نه مي‌توان مهار كرد.

يك بار ماشينم در آمل خراب شد، جلوي يك تاكسي را گرفتم كاپوت را زده بودم بالا داشتم برايش توضيح مي‌دادم، ديدم سر از موتور برنمي‌دارد. گفت: شما بهروز وثوقي نيستيد. گفتم: بهروز وثوقي كه نه. گفت: «من نفهميدم چي گفتيد دوباره بگوييد چي شده» خلاصه نگذاشت دست به هيچ‌چيزي بزنم، كارش را رها كرد و رفت گاراژ دو تا مكانيك آورد8 تا وايرنو و شمع و چراغ قوه خريد و چند ساعت براي من كار كرد. واقعا اين از هرچيزي براي من بالاتر بود و هر كاري كردم پول نگرفت وبا اصرار مي‌خواست شام به منزلش بروم.

حضور در تبليغات بيشتر جنبه‌ي اقتصادي دارد

حضور در تبليغات به عنوان گوينده از روي تمايل است، چيزي نيست كه ما بگوييم برويد يا نرويد، بيشتر جنبه اقتصادي دارد تا ابتكاري. آن جاهايي كه كار نمايشي است و مي‌بينيم بعضي كارها را به طور انحصاري يك نفر انجام مي‌دهد. الان مي‌بينيم در فاصله آگهي تبليغاتي كه براي يك فيلم پخش مي‌شود همه را يك نفر مي‌گويد. آن آدمها اگر بعضي‌ها در كار دوبله هستند خودشان بايد از كارشان محافظت كنند آنها را كسي نمي‌تواند بگوييد، من اختيار كار خودم را دارم بارها هم به من پيشنهاد شده ولي نكردم، بعضي‌ها هم اگر چنين كاري مي‌كنند به دليل اين است در جاهايي ديگر به آنها كم محلي مي‌شود و دستمزد و كار درستي در دوبله دريافت نمي‌كنند، آگهي مي‌گويند كه به اندازه 5،6 تا فيلم از لحاظ اقتصادي پول مي‌گيرند.

نگاه به پشت سر

وقتي به پشت سر نگاه مي‌كنم از لحاظ كار اصلا نمي‌توانم ناراضي باشم. راضي بودم كه هنوز ادامه مي‌دهم ولي آسفالت را برايمان خراب كردند. راه صاف را خراب كردند و در برخي مواقع اذيت‌ و آزارمان دادند.

خانواده

2 تا دختر دارم كه يكي اينجاست و ديگري سوئيس است. آن كه ايران است اين اواخر اظهار تمايل كرده بود تا وارد دوبله شود و رفت امتحان داد و قبول هم شد والان هم كار مي‌كند.

حرف پاياني

اميدوارم آنهايي كه اين مصاحبه را مي‌خوانند يا مي‌شنوند به جاي اينكه خشم‌شان بگيرد به فكر چاره باشند.اصولا هر شغلي پايه‌هايش بايد محكم ، فاخر و با احترام باشد. هر نوع بي‌احترامي، اهانت، سست كردن كل جامعه است. اين حرفها را بنيادين بگيرند كه به درد همه مي‌خورد نه كلي گويي. از بالا تا پايين اگر بخواهند در مقابلش گارد بگيرند من يك نفرم ولي جلوي احساس و فهم و شعور را نمي‌توان گرفت.

جامانده از صحبت‌هاي منوچهر اسماعيلي

* بعد از چند سال كه در اين كار بودم، مرحوم پدرم متوجه شد كه تقريبا ترسش براي ورودم به هنر افراطي بوده است.

*در دوره‌اي زمان تحصيل در دبيرستان به خاطر ماموريت پدرم در اهواز زندگي مي‌كرديم و در آنجا كار پلاكارد نويسي فيلم را مي‌كردم و ماهي 60 تومان حقوق مي‌گرفتم.

* فيلم در جاي خودش، دوبله هم در جاي خودش، من شخصا هيچ وقت ادعا نداشتم كه به درصد توفيق فيلمي اضافه كردم شايد كم كردم، ولي هيچ وقت ادعايي نكردم اين قضاوت و داوري و انصاف مال بعد از من است، مال من نيست.

*من همه كارهايم را دوست دارم، كارهاي مرحوم حاتمي را هميشه دوست داشتم كارهاي آقاي تقوايي را هم دوست داشتم، كارهايي كه براي آقاي كيميايي كردم خيلي دوست داشتم و دارم.

*بعضي از هنرپيشه‌ها برايشان مهم بود، كه من بجايشان حرف بزنم و گاها به دلايلي كه براي خودم محفوظ است، حرف نزدم.

*دوبله مثل اين مي‌ماند هنرپيشه كارش را خوب انجام داده وعرصه به من سپرده شده، من هم بايد كار خودم را انجام بدهم. مثل زمينه‌اي كه يك طراح كشيده و حالا رنگ آميزي آن با من است.

* نقشي كه برايم خاطره شده باشد زياد بوده ، هر كدام از فيلمها، احساس خودش را دارد.

*با هم دوره‌هايم به آن شكل رفت و آمد ندارم و سر كار همديگر رامي‌بينيم.

* گفتگويي به طور مفصل با فريدون جيراني داشتم كه نكات ريزي در آن مطرح شد و قرار است كتاب و DVD آن بزودي عرضه شود.

*با مهرجويي درفيلم "الماس 33 "كه شروع كارش بود همكاري داشتم و يكي دو تا فيلم هم بعدا با او كار كردم.

* ديگر هرگز به طرف تئاتر كشيده نشدم وهر چه بود دوران قبل از ورودم به اين كار و شايد مدت كوتاهي كه مشغول اين كار بودم و هنوز آموخته نشده بودم بود.

* بهروزوثوقي همكلاسي خود من بود و خود من به اين كار آوردمش. آقاي اخوان چند تا فيلم ساختند كه در همه آنها بهروز شانس اين را پيدا كرد كه هم دوبله كند و هم در فيلم بازي كند.

* من و مرحوم منوچهر نوذري تقريبا با هم با چند ماه اختلاف وارد كار دوبله شديم.

* دهه 40 و 50 دوران طلايي دوبله ما بوده است وچيزهايي كه از آن زمان به يادگار مانده اين را مي‌گويد. مثل هاليوود كه زماني عرصه و دوره پاكي را داشت ولي آلان ندارد.

* اگر در كار ما كسي استعداد داشته باشد، اول بايد خودش را پيدا كند. ولي اگر تقليد كار و يا به نوعي سارق است

بگذاريد، سارق بماند.

تهيه و تنظيم گفتگو : مسعود نجفي خبرنگار ايسنا

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha