• شنبه / ۲۱ مهر ۱۳۸۶ / ۱۰:۰۴
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8607-10877
  • خبرنگار : 71133

از "آنتوني‌كويين" تا "ناخدا خورشيد" با "منوچهر اسماعيلي" شخصيتهاي ماندگار سينما را مرور مي‌كنيم / 1/

از "آنتوني‌كويين" تا "ناخدا خورشيد"
با "منوچهر اسماعيلي" شخصيتهاي ماندگار سينما را مرور مي‌كنيم / 1/

منوچهر اسماعيلي يكي از صداهاي ماندگار در دوبله فيلم در ايران متولد 8 فروردين 1318 در كرمانشاه است. او به جاي بسياري از بازيگران ايراني و خارجي صحبت كرده و به تدريج صدايش جزو شخصيت و ويژگي‌هاي فردي آن بازيگر شده است كه از جمله آنها مي‌توان به "آنتوني كويين"، "گريگوري پيك"، "چارلتن هستن"، "يول براينر، "ريچارد برتن"، "سيدني پوآتيه"، "پيتر فالك" و "مارچلوماستروياني" اشاره كرد.

"خاك"،"تنگنا"،"قيصر"،"بلوچ"،"داش آكل"،"حسن كچل"،"دايره مينا"،"سوته دلان"،"رضاموتوري"،"غزل"،"دايي جان ناپلئون"،"ضربت"،"خط قرمز"،"هزاردستان"،"تاراج"،"طلسم"،"مادر"،"بايكوت" ،"دستفروش"،"عروسي خوبان"،"پرستار شب"،"سرب"،"مهاجر"،"ردپايي بر شن"،"بهار"،"باي سيكل ران"،"دزد عروسك‌ها"،"حماسه مجنون"،"سرعت"،"امام علي(ع)"،"كاراگاه"،"دكل"،"ترن"،"دو خواهر"،"پهلوانان نمي‌ميرند" و"ناخدا خورشيد" ازجمله آثار ايراني هستند كه اسماعيلي در آنها نقش گفته و يا سرپرستي دوبلاژ شان را بر عهده داشته است.

اين دوبلور پيشكسوت با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از تاريخچه دوبله فيلم در ايران و خاطراتش سخن گفت.

آغاز فعاليت هنري با تئاتر

اولين علاقه من تئاتر بود، آن زمان تئاتر جايگاه محكمي داشت و كار عموم كساني كه علاقمند به سينما بودند، از تئاتر شروع شده بود. اين حرفه در مدارس، دبيرستانها و دانش‌سراها بسيار جا افتاده بود و علاقمندان را دور خودش جمع مي‌كرد. سينماي آن موقع مطلوب همه نبود و خيلي طول كشيد تا زمينه براي ورود خيلي از افراد به سينما فراهم شد. تئاتر هم چند دسته بود، تئاتر "روحوضي"، "خانوادگي" و تئاترهاي سنگين.

تجربه تئاتري من تقريبا به دوران دبيرستان برمي‌گردد كه هيچ وقت هم به طور حرفه‌اي ادامه پيدا نكرد. من به همراه بهروز وثوقي كه همكلاس بوديم و چند نفر ديگر نمايش ترجمه‌اي گير آورديم و به روي صحنه برديم و در ادامه هم اجراهايي را در دو سانس براي خانواده‌ها كه از طرف وزارت فرهنگ دعوت مي‌شدند، در دبيرستان "شهناز" و تالار "فردوسي" داشتيم. عمده كارهاي آن را هم شخصي بنام "محمد سخن سنج" انجام مي‌داد.

مخالفت پدر با فعاليت هنري

سال 1336 بود كه به‌دليل علاقه به كار هنري ترك تحصيل كردم. پدرم در آن زمان براي نصب ضريح حضرت زينب (س) عازم سوريه بود. پدرم آدم بسيار مذهبي بود و بدون هيچ قيد و شرطي با فعاليت هنري من مخالفت داشت. زماني هم كه او از سوريه برگشت ديگر از آنها جدا شده بودم و با مادربزرگم زندگي مي‌كردم.

بعد از رفتن پدرم، آقاي "محمد سخن‌سنج" با من تماس گرفت و گفت: «مكاني به نام "آژانس هنرپيشگان" روبه‌روي سفارت انگليس درست شده است» و من هم 23 توماني را كه مدرسه براي ورزش از ما گرفته بود، پس گرفتم و به آنجا رفتم و ثبت نام كردم تا به اين وسيله وارد كار تئاتر و سينما بشوم.

با حضور پدرم هرگز فرصت نداشتم كه ادعاي اين را داشته باشم كه وارد اين كار بشوم. او هم مانند هر پدري از اين موضوع هراس داشت كه من منحرف شوم، يعني تصورش اين بود كه اين راه خوبي نيست.

ما در "سلسبيل" خيابان كارون، زندگي مي‌كرديم، روبروي كوچه ما سينما بود و هرگز من را براي خريد آنجا نمي‌فرستادند و حتي از آنجا عبور هم نمي‌كرديم، مي‌گفتند: «آنجا محل عبور شياطين است» ما هم مي‌پذيرفتيم كه آدمهايي كه از آنجا عبور مي‌كنند آدمهاي خوبي نيستند.

اما در واقع اينگونه نبود، شايد آن فرد منزلش آنجا بود يا نه همينطوري از آنجا عبور مي‌كرد، مثل الان كه مردم از جلوي سينما عبور مي‌كنند، اين حال و روز آن سنوات بود، ما به زحمت توانستيم خودمان را تبرئه كنيم.

مدرسه‌ي اسلامي و قاري قرآن شدند

آن موقع‌ها كسي به كسي نمي‌گفت: «صدايت خوب است». به نظرم خود فرد مي‌فهمد كه صدايش خوب است، جايش كجاست و حالا تا پرورش پيدا كند كه بحث ديگري است.

من زماني به خاطر اينكه قاري‌ قرآن بودم تحسين شدم. در مدرسه اسلامي درس مي‌خواندم وهر روز 8 صبح پشت ميكروفن مي‌رفتم و 10 دقيقه قرآن مي‌خواندم. پدرم آن زمان از همه قاري‌هاي ايران بالاتر بود. پدرم زماني كه زنده‌ياد صبحي زنده بود، چند بار به راديو دعوت شد و در مكه در مسجد‌الحرام اذان و قرآن خوانده بود و اين تلاوتش مورد تاييد قرار گرفته بود.

لهجه، لحن، اداي صرف و نحو او و تلفظش و مفاهيمي كه در قرآن هست، در ما هم به طريق اولا محرز شد. برادرم فريدون ـ كه دو سال از من كوچكتر ـ و من، صدايمان در قرائت قرآن خوب بوده و هست.

 مسافر جامانده از ايتاليا

در سال 36 با خواندن يك آگهي در روزنامه‌ متوجه شدم، موسسه‌اي به‌ نام "داريوش فيلم" براي دوبلاژ در ايتاليا امتحان مي‌گيرد و يك مرد و پنج زن را پذيرش مي‌كند.

در آن دوره هيچ شناختي از كار دوبله نداشتم. يكي از دوستان ترغيب كرد به آنجا بروم. با دوستم به آنجا كه در خيابان نادري واقع شده بود، رفتيم. اما ساعت امتحان به بعدازظهر موكول شده بود. بعدازظهر كه من رفتم دوستم نيامد. باغ مملو از دختر و پسر بود و شايد بالاي هزار نفر به آنجا آمده بودند كه تست بدهند و من آخرين نفري بودم كه رفتم و از حادثه روزگار آخرين نفري هم بودم كه امتحان دادم.

در آنجا، "الكس آقابابيان" صاحب "داريوش فيلم" كه در ايتاليا هم فيلم‌ها را به‌همين نام دوبله مي‌كرد، به همراه يك آمريكايي از علاقه‌مندان تست مي‌گرفتند و در نهايت بنده انتخاب شدم. فردايش مادرم را بردم و او رضايت داد تا به ايتاليا بروم. قرار شد كه روزي 60 ليره كه به پول ما 7 تومان مي‌شد بگيرم. اما در نهايت به دلايلي كه مقاديري از آن بر خودم روشن بود و مقاديري روشن نبود از اين سفر جا ماندم.

فهيمه راستكار، منوچهر زماني و خانمي به اسم ناهيد كه همسر آقاي زماني بود، از اولين كساني بودند كه براي كار دوبله به ايتاليا رفتند. در سال 1338 دوباره از من براي ايتاليا با قراردادي شايد دهها برابر آنچه كه در روز اول نوشته بوديم و مادرم امضا كرده بود دعوت كردند، اما دوستانم به خاطر اينكه دوبله ديگر در ايران پا گرفته بود نگذاشتند بروم. البته در اين فاصله خيلي‌هاي ديگر رفتند و دوباره برگشتند و كم‌كم كار دوبله در ايتاليا صرف نمي‌كرد چون ماليات را بر فيلمهايي كه در خارج دوبله مي‌شد اضافه كردند و اين باعث شد دوبله در ايتاليا از رونق بي‌افتد. درهمان سال مجددا درس‌ام را هم ادامه دادم و با مشكلاتي كه پيش رو بود سال 40 ديپلم گرفتم.

در اولين كار به جاي يك عكاس صحبت كردم كه هيچ‌وقت او را نديدم

آقاي زماني يك فيلم فرانسوي را دوبله كرد و از من هم به‌عنوان كسي كه در فيلم‌ها "سياه لشكر" است و ضمنا بايد با اين كار آشنا بشود براي اولين‌بار استفاده كرد. در آن فيلم زنده‌ياد زندي، فهميه راستكار، آقاي زندي‌نژاد، حيدر صارمي، آقاي ماني، آقاي بنايي، منصور متين و‌ ايرج دوستدار به عنوان دوبلور حضور داشتند.

در اولين كارم كه هرگز اكران نشد و اگر هم شد من آن را نديدم، به جاي يك عكاس صحبت كردم كه خودم او را نمي‌ديدمش. اصلا اين كار را نمي‌شناختم و كم‌كم با آن آشنا شدم. من صحبتهاي يك عكاسي را كه دو جمله داشت مي‌گفتم و مرحوم ايرج دوستدار به پشتم مي‌زد كه ديالوگ را بگويم و در زمان نمايش آن فيلم، چون چهار تا عكاس در آن بودند، متوجه نمي‌شدم كدام‌شان من هستم.

خيابان بهار روبه‌روي بيمارستان "شهرباني" استوديويي بود كه براي ‌اولين‌بار در آن استوديو كار كردم. استوديوي ديگري هم در كوچه تئاتر فردوسي به نام "دي سي آي" بود كه يك آمريكايي به نام "مستر نايمن" در آنجا كارهاي فني را انجام مي‌داد.

بنده از سال 36 نقش‌هاي كوتاه و نقش دوم و سوم را مي‌گفتم. در سال 38 و 39 كه دبيرستان مي‌رفتم، جز اولين فيلمهايي كه حرف زدم "اوكي كرول" بوده كه با آقاي عطا‌اله كاملي كار كردم. ايشان قبل از من فعال بودند. در استوديو سانترال در ميدان 24 اسفند كنار سينماي "سانترال"، سالن بزرگي بود كه كار دوبله در آنجا انجام شد. قبل از اينكه من وارد اين كار شوم فيلمهاي "نورمن ويزدم" در آنجا دوبله مي‌شد. سيامك ياسمي، منوچهر زماني، عباس خسرواني و مرحوم زرندي كار مي‌كردند و خيلي‌هاي ديگر كه من نمي‌شناسمشان يا الان نيستند، مثل هوشنگ بهشتي، تقي ظهوري، ناصر ملك‌مطيعي، سارنگ، محتشم، ژاله علو و ..كه به عنوان پايه‌گذاران دوبله ايران مي‌توان از اين عزيزان نام برد.

با مديريت كسمايي در "دروازه‌هاي پاريس" نقش اول شدم

بعد از دوسال كه نقش‌هاي كوتاه را مي‌گفتم، در فيلم "دروازه‌هاي پاريس" به مديريت دوبلاژ علي كسمايي كه كمك زيادي به من كرد، نقش اول را گفتم. آن زمان مجددا براي تحصيل به دبيرستان مي‌رفتم. اين فيلم در واقع فتح‌باب بود و مثل بمب صدا كرد و همان زمان "پرويز دوايي" نقدي راجع به دوبله اين فيلم در مجله فردوسي نوشت و در كار من و صدايم جست و جوي عجيبي داشتند كه خودم متوجه آن نبودم. مطلب بسيار جالبي بود كه از پشت تلفن براي من خواندند. خودم آن مجله را پيدا نكردم.

بدين ترتيب يك سري دشمن پيدا كردم، ولي كار خوب راه خودش را پيدا مي‌كند و جلو مي‌رود. "دروازه‌هاي پاريس" يكي از كارهاي شاخص من بود. بعد از اين فيلم هم "قايقرانان ولگا" را كار كردم و "بن هور" در سال 41 اوج كارم بود.

 آغاز دوبله در ايران

دوبله در ايران با فيلمهاي عربي و تركي و در برخي موارد "هندي" شروع شد، بعد هندي‌ها اين كار را گسترش دادند و فيلمهاي بيشتري وارد كردند، مثل الان كه هم بنزين است و هم گاز دوگانه سوز؛ آن زمان هم فيلم دوبله و هم زبان اصلي بود، به همين دليل تبليغ فيلمها به زبان شيرين فارسي هميشه جذاب بود و هر كس به ذوق و شوق خودش آن را مي‌گفت.

اگر فيلمهاي دوبله استقبال نمي‌شد هرگز كار دوبله دوام پيدا نمي‌كرد. فيلمها موفق بود و بر روي آنها بسيار دقت مي‌شد. در ابتدا با سيستم "اپتيك" كار مي‌شد، بعدها "مگنت" پيش آمد. همان آقاي آمريكايي در "داريوش فيلم" آنرا پايه‌ريزي كرد كه پاشيدني بغل فيلم يا نوار با مخارج كمتر باشد،‌ قبل از آن با نوار ضبط سيمي كه ريلها با سيمهاي نازك كه صداها روي آنها ضبط مي‌شد، كار انجام شد، كم‌كم رفت جلو تا به جايي رسيد كه "مگنت" حاكم شد و گسترش پيدا كرد.

به‌ندرت در سالهاي نزديك 40 فيلمي را غير دوبله مي‌ديديم، اگر هم بود به خاطر ادعاي آنها بود كه عده خاصي مي‌خواهند فيلم را به زبان اصلي ببينند، بعد به سينما كه مي‌رفتيم بيشتر رديف‌ها خالي بود، مي‌گفتيم «پس اين مشتاقان كجا هستند كه مي‌خواهند فيلم را به زبان اصلي ببينند؟!» درحالي كه روشنفكران خيلي عجول بودند اما كساني هم مثل پرويز دوايي بودند كه از اين كار به جا و درست نقد و هم دفاع مي‌كردند.

زمانيكه فيلمهاي خارجي دوبله مي‌شد، فيلم‌هاي ايراني زمين خورده بود و كاري انجام نمي‌شد. در سال شايد 15 تا فيلم هم ساخته نمي‌شد. به‌ اعتراف خودشان يكي از عواملي كه كمك كرد، فيلمها دوباره پا بگيرد همين افرادي بودند كه فيلمهاي خارجي را دوبله مي‌كردند و اين صداها كم كم رفت به گوش مردم رسيد واين صداها را عينا روي پرسوناژ‌هايي كه در فيلمها دعوت مي‌شدند و بازي مي‌كردند منتقل كردند. از مرحوم فردين تا همين آقاي ملك‌مطيعي و تعدادي از همين دوبلورها مثل آقاي بهروز وثوقي بودند كه وارد سينما شدند و مطرح شدند.

 تيپ مشهور "پيتر فالك"

انتخاب تيپ با مدير دوبلاژ است. اوست كه كاري را كه در حال توفيق است تشويق مي‌كند و كاري را كه در حال عدم توفيق است ، نهي مي‌كند. اما بعضي از تيپ‌ها بازتابش فوق تصور بود، مثل تيپ معروف "پيتر فالك" كه اولين بار در سال 43 در فيلم "معجزه سيب" به مديريت دوبلاژ مرحوم زرندي استفاده شد. نسخه اصلي فيلم را كه ديدم گفتم كار را تعطيل كنيد و يك روز به من وقت بدهيد. تمام روز را پياده توي گاراژها و قهوه‌خانه‌هاي پايين شهر رفتم و هر تكه‌اي از نقش را از جايي گرفتم و بعد كه ديالوگ اول را در استوديو گفتم همه تعريف و تمجيد كردند. اين تيپ بعدها به جاي "بيك ايمانوردي" هم در فيلم‌هاي ايراني استفاده شد و مورد اقبال مردم بود و از اين صدا خوششان مي‌آمد. صدا رفت روي اين كاراكتر و سوارش شد و با هم مي‌رفتند جلو، گوينده‌هاي "بيك" خيلي متغير و متنوع بودند ولي با آن تيپ بيشترين نقش را داشت و به همين دليل موفق بود.

صحبت به جاي "آنتوني كويين" ، "گريگوري پك" و ..

هنرپيشه‌هاي مطرح زيادي بودند كه من بطور ثابت جايشان حرف مي‌زدم، افرادي چون "آنتوني كويين"، "گريگوري پك"، "چارلتن هستن"، "لارنس اوليويه"، "مارچلو ماسترياني"، "سيدني پوآتيه"، "راد استايگر"، "فرانك سيناترا"، "ايومونتان"، "ويليام هولدن" و از ايراني‌ها هم بهروز وثوقي و بيك‌ايمانوردي بودند كه در اكثر فيلم‌هايشان من صحبت كرده‌ام. البته گاهي اوقات هم بوده كه نمي‌توانستم كار كنم و يا سر مسائل مالي به توافق نرسيديم به هر حال بايد در اين كار هماهنگ باشيم، استرس براي اين كار مناسب نيست و محيط كار تا هماهنگ و شاداب نباشد كار درست پيش نمي‌رود.

در سال43 يا 44 بود كه "ويليام هولدن" به دعوت "اخوان" به استوديو "مولن روژ" آمده بودند و با ديدن دوبله فيلم‌هايشان خيلي خوششان آمده بود، فرستاند دنبال من كه ايشان دارند فيلم مي‌بينند، بياييد، گفتم: «من الان تو سنديكا هستم و خيلي گرفتارم ايشان اگر هستند، بعدا بيايم » خيلي بهشان برخورد. گفتند: «آقاي "ويليام هولدن" هستند. من گفتم: خوب من هم اسماعيلي هستم.»

يك بار هم "گري گوري‌پك" در سال 56 براي جشنواره "بز بال‌دار" به ايران آمده بودند كه "جمشيد شيباني" صحنه را جور كردند كه من با ايشان عكس بگيرم. بعد هم مرا پيش "سرگيوانداچوك" برد تا "گري‌گوري پك" به هتل ونك آمد و عكاسها هم ريختند و نزديك به 50 تا هنرپيشه ايراني به دورش جمع شدند و در نهايت نوبت به من نرسيد.

"گري‌گوري‌پك" با حالت عصبانيت از هتل بيرون زد و نگاه چپي هم به "سرگيوانداچوك" انداخت. اين موقعيتي بود كه مي‌خواستم عكس بگيريم، اما نشد. ولي با آقاي "سرگيوانداچوك" عكس گرفتيم كه در مجله جوانان هم چاپ شد و گفتگويي هم با هم داشتيم.

روايت "قيصر" و....

تمايل ندارم زياد درباره‌ي كارهاي داخلي صحبت كنم. همزمان با "قيصر" كار ديگري هم بنام "دور دنيا با جيب خالي"بود كه در ايتاليا ساختند و من چند ترانه جاي "بيك" خوانده بودم. تهيه‌كننده اين كار آقاي شباويز بود و كارگردانش هم فكر مي‌كنم خسرو پرويزي بود. "قيصر" هم كه كار آقاي كيميايي بود و دوبله شد.

همه موفقيت اين فيلم را پاي كيميايي بگذاريد. كاري را كه از من خواستند انجام دادم و هيچ وقت چيزي را به كسي تحميل نكردم و چنين ادعايي ندارم. از من خواسته مي‌شد كه مثلا اين لحن بايد اين طوري باشد من سعي مي‌كردم لحن را گير بياورم، حالا اگر موفق شدم آن بخش توفيق حرفه‌اي خودم بوده است ولي متن، متن كيميايي بوده و فيلم هم كار او بوده است.

در "قيصر" كاراكترها مهم بودند و من جاي وثوقي و مشايخي صحبت كردم و براي نقش "فرمون" صداي خود ملك‌مطيعي در آن زمان با ما هماهنگ نبود ـ با اينكه آن زمان از دوبله دور نبود و خيلي فيلمها را دوبله كرده بود و زمينه دوبله دستش بود و پيشكسوت اينكار محسوب مي‌شد ـ ولي آن زمان اين‌طور خواسته شده بود و براي نقش ايشان بين دو نفر مانده بودم يا بايد از "چنگيز جليلوند" استفاده مي‌كردم يا ناظريان كه هر دو جاي ناصر ملك‌مطيعي در فيلمهاي مختلف صحبت كرده بودند. خود من هم صحبت كرده بودم، ولي اينجا جا نداشت و در نهايت "چنگيز جليلوند" انتخاب شد.

جاي "خان دايي" هم قرار نبود صحبت كنم و از مرحوم ناظريان دعوت كرديم كه آقاي مشايخي ممانعت كرد و گفت‌: «اگر مي‌شود خودت اين كار انجام بده.» براي "بهمن مفيد" هم خودش آمد. آقاي كيميايي گفت: «چون متن را حفظ است، خودش بگويد» و آمد چند بار فيلم را ديد و جاي خودش حرف زد. "اعظم" را هم كه ژاله كاظمي گفت.

بعد از "قيصر" نقش‌هاي "بهروز وثوقي" را من مي‌گفتم تا فيلم "گوزن‌ها"؛ كه شيطنت چند روزنامه‌نگار باعث شد خود وثوقي جاي خودش صحبت كند. از قول من در روزنامه‌ها نوشتند كه فلاني مدعي است كه موقعيت وثوقي مرهون صداي من است. من نمي‌توانستم به دليل اينكه اين فيلم ساخته شده و قرار است من جاي كسي صحبت كنم يا دوبله كنم راه بيفتم، بروم به مجلات بگويم:« به خدا من نگفتم» به هرحال از اين فيلم كنار كشيدم و نرفتم و سرپرستي دوبله را به آقاي كسمايي دادند. از صحبت‌هايي كه مطرح شده بود رنجيده بودم. به هر حال "گوزن‌ها" به آن شكل دوبله شد، ولي بعد زمان "سوته‌دلان" علي حاتمي نگذاشت چنين اتفاقي بي‌افتد و جلسه‌اي گذاشت و معلوم شد كه من اين حرف را نزدم. ما كاري كه بخواهند انجام مي‌دهيم، نخواهند هم اصراري به انجام آن نداريم، براي همين تا پاي ضبط هم پيش رفتند و "علي حاتمي" نپذيرفت.

بعد از انقلاب و دعوت مخملباف براي دوبله‌ي فيلم‌هاي عربي

از سال 57 تا سال 66 اجازه كار نداشتم كه اين بيشتر به خاطر دوبله فيلم‌هاي ايراني بود. سال 66توسط محسن مخملباف به حوزه هنري دعوت به كار شدم تا فيلم‌هايشان را به عربي دوبله كنم.

من به زبان عربي مسلط نيستم اما تاحدي با آن آشنا هستم. حدود 30 نفر از دوستان عراقي، لبناني، مصري و سوداني را كه بعضيهايشان هم در راديو برون مرزي كار مي‌كردند را جمع و تربيت كردم و كارمان را از فيلمهاي 16ميليمتري مثل "مرگ ديگري" آغاز كرديم و تا فيلم‌هايي مثل "بايكوت" ادامه داديم.

"هزاردستان" و شعبان استخوني

"هزار دستان" را در سال 66 كار كرديم كه من به جاي آقاي انتظامي، كشاورز، مشايخي و جمشيد لايق كه فكر مي‌كنم در مجموع 5 نفر بودند صحبت كردم. البته از اول قرار نبود همه را من بگويم، يك شب در استوديو فيلم كار، منزل آقاي منصوري، مرحوم حاتمي دفترچه‌اي آورد و همه هنرپيشه‌ها كه بيشتر از 100 نفر بودند را با من تبادل نظر كرد. با دخالت تلويزيون تغييراتي در مديريت دوبلاژ اين مجموعه داده شد و با پا در مياني آقاي دادگو ما توافق كرديم كه آقاي كسمايي در راس كار باشند. ولي در مورد پرسوناژ‌ها مرحوم علي حاتمي با من مشورت مي‌كرد. گوينده‌هاي توانايي مثل ناصر طهماسب هم در اينكار حضور داشتند و ايشان شايد بيشتر از من هم نقش گفتند و همين طور مرحوم نوذري هم به عنوان راوي

حضور داشت. براي سلامت كار تا جايي كه مي‌شد صحنه‌هايي كه من نقششان را مي‌گفتم و روبروي هم بودند را جدا جدا مي‌گرفتيم.

يكي از نقش‌هايي كه من مي‌گفتم "شعبان استخواني" بود كه همه خصوصيات اين كاراكتر توسط علي حاتمي مشخص شده بود و نظر خاصي روي گويش او داشت. مرحوم حاتمي در تمام لحظه‌هاي دوبله كار حضور داشت و توضيحات كامل را به همه مي‌داد.

"مادر" و آخرين همكاري با علي حاتمي

"مادر" آخرين همكاري من با مرحوم حاتمي است. در اين فيلم هم جاي سه شخصيت اصلي صحبت كردم، پسر بزرگ خانواده كه نقش آنرا محمد علي كشاورز بازي مي‌كرد و آقاي حاتمي گفت، همان شعبان استخواني را مقداري ارتقاء بده و در واقع حساب بانكي‌اش را زياد كرديم و چهار تا كلمه آلماني هم در حرفهايش آورديم. پسر عقب افتاده خانواده با بازي اكبر عبدي كه آن هم شبيه كه نه؛ ولي از جنس "سوته‌دلان" بود كه در واقع بايد گفت، هيچ كدام از پرسوناژ‌ها در تفكر علي حاتمي از دسترسش دور نبودند و هر كدام در يك جايي در فيلمهايش حضور داشته‌اند و برادر ناتني كه جمشيد هاشم پور آنرا بازي مي‌كرد و براي اين نقش آقاي فردوسي‌زاده مترجم زبان عربي خيلي به من كمك كرد و با حضور او تمام اعراب‌گذاري‌هاي را رعايت كردم. البته زياد با اين زبان غريبه نيستم و سابقه ذهني‌ام از اداي كلمات خيلي زياد است و با يك بار گفتن ايشان توانستم صحبت كنم.

مرحوم علي حاتمي چند بار سر فيلمبرداري اين فيلم در همان خانه‌اي كه مي‌خواست كار كند، در خيابان سوم اسفند ماه از من دعوت كرد كه با حال و هواي فيلم آشنا شوم.

با علي حاتمي از "حسن كچل" كه شروع كارش بود رفيق بودم و به همين دليل علاقه خاصي به هم داشتيم و اين همكاري از آن كار كه پيش صدا ضبط كرديم تا فيلم آخرش ادامه داشت.

از كارهاي علي حاتمي اصلا نمي‌توان گذشت، خود او معتقد بود و بارها و بارها هم گفت: «كه من فيلمم را در زمان دوبله هرس مي‌كنم و به بار مي‌آورم و معتقد بود كه لحن كارهايشان در دوبله در مي‌آيد.»

چند تا فيلم هم مثل "دلشدگان" سر صحنه گرفت و دوبله نكرد، يكي هم "حاجي واشنگتن" بود كه تقريبا همه هنرپيشه‌ها به جز يكي دو نفر خودشان صحبت كردند و جايي براي دوبله آنچناني نداشت، ولي "كمال‌الملك" و"مادر" او مثال زدني است.

ايمان بچه‌ها پشت حاتمي بود و لحظه‌اي كه حضور نداشت ما كار نمي‌كرديم و صبر مي‌كرديم بيايد و بدون دستور او حتي يك كلمه هم نمي‌گفتيم. با اينكه اطمينان كامل داشت ولي به خودمان اجازه نمي‌داديم. اين اعتقاد اين احترام را براي همه ما واجب مي‌كرد.

و "ناخدا خورشيد"ي كه دوست دارم

من عاشق "ناخدا خورشيد" ناصر تقوايي هستم. اين فيلم زماني كار شد كه صدابرداري همزمان كم‌كم داشت متداول مي‌شد. من در اين فيلم به جاي "داريوش ارجمند" به لهجه جنوبي صحبت مي‌كردم. البته من با اين لهجه آشنا هستم و از قبل هم كه با آقاي تقوايي كار مي‌كردم خودش مي‌دانست كه خانواده‌ي همسرم هم بوشهري هستند و پدر خانم من پسر "رييس علي دلواري" بوده به خصوص كه در آبادان و اهواز و خرمشهر بزرگ شدم. درسته كه متولد كرمانشاه هستم، ولي بيشتر عمر را آن طرفها گذراندم و گويش‌هاي جنوب را مي‌شناسم. در اين ميان شخص "تقوايي" يك موهبتي در آن موقع بود، كه لهجه بوشهر با آبادان را تفكيك مي‌كرد و مي‌گفت كه تفاوتهايش در چه چيزهايي است و نظارت كامل داشت. فيلم‌هاي ديگري كه در آن منطقه ساخته شده چنين دقتي پشتش نبوده و همينطوري گفته مي‌شد.

ادامه دارد....

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha