• شنبه / ۳۱ شهریور ۱۳۸۶ / ۱۴:۳۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8606-17861
  • منبع : مطبوعات

«فصل مرگ‌هاي نورسيده» دو شعر از محمدرضا تركي

«فصل مرگ‌هاي نورسيده»
دو شعر از محمدرضا تركي

دو شعر از محمدرضا تركي

 

**بقعه‌ي دل

 

حسي غريب مي‌کشد اين سمت و سو مرا

عطري نجيب مي‌وزد از روبه‌رو مرا

خورشيد رفته است و به دامان نشسته است

گرد و غبار قافله‌ي آرزو مرا

پيراهني نمانده که روزي بياورد

حتا نسيم گمشده بويي از او مرا

يک تکه استخوان و پلاکي شکسته هم

زان پيکر غريب به خون‌خفته کو مرا

در پايبوس سرخ کدامين زمين و مين

گل مي‌کند شراره‌ي اين جست‌وجو مرا...

***

در آستان بقعه‌ي دل ايستاده‌ام

اذن دخول مي‌شکند در گلو مرا

اي ابر اشک وقت زيارت رسيده است

آخر مخواه اين همه بي‌آبرو مرا

عطري شگفت در همه‌جا موج مي‌زند

ديگر نمانده طاقت اين گفت‌وگو مرا...

                                                                   *****

**مرگ‌هاي نورسيده

 

خوشه‌هاي بمب

بر حرير خواب کودکان

سقوط مي‌کنند

*

فصل

فصل مرگ‌هاي نورسيده است

موسم درو رسيده است...

*

کيست تکيه‌گاه کودکان خسته

جز عروسکي شکسته

آن زمان که بمب‌ها

شهر را کوير لوت مي‌کنند؟!

*

رستخيز ديگري است

آسمان سياه،

شالي از غبار، گرد ماه

مادران چه ساده مرگ را

ناگزير مي‌شوند

کودکان

در هراس ناشناس مرگ

پير مي‌شوند...

*

آه آه از اين نگاه‌هاي رهگذر

آه‌هاي بي‌اثر...


*

واژه‌هاي شرمگين

سکوت مي‌کنند!

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha