عبدالجبار كاكايي از چهرههاي نامآشناي شعر انقلاب و جنگ است؛ شاعري كه البته در كنار شعر، مناصب اجرايي هم داشته و يكي از آخرينهايش، دبيري كنگرهي شعر دفاع مقدس امسال است.
كاكايي در گفتوگويي كه به دعوت بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در محل اين خبرگزاري انجام شد، از شعر در دههي 40 و شعر انقلاب گفت تا به شعر سالهاي جنگ و دفاع مقدس رسيد و در ادامهي آن به شعر دهههاي 70 و 80. و البته باز تا آخر حرف از شعر جنگ بود و كنگرههاي شعر دفاع مقدس و... .
سادهانگاري است اگر...
در ابتداي گفتوگو كه در آستانهي هفتهي دفاع مقدس منتشر ميشود، گريزي زده شد به شعر دههي 40 و اين مسأله مطرح شد كه انقلاب چقدر مثل تأثيري كه در ديگر زمينهها داشت، شعر را متحول كرد. اما پاسخ عبدالجبار كاكايي اين بود كه سادهانگاري است اگر فكر كنيم در انقلاب در كنار تحولات اجتماعي و احيانا اقتصادي كه ايجاد كرده و مثبت بوده، قطعا تحولات فرهنگياش يعني فرآوردههاي ذوقي كه حاصل اين تحولات فرهنگي است، آنها هم پا به پاي پيشرفتهاي ديگر رو به تكامل داشته باشند و حداقل جلوههاي كاملتري نسبت به نمونههاي پيش از انقلاب آن؛ مثلا تصور كنيم شعر مذهبي پس از انقلاب قويتر از قبل آن است. اين سادهانگاري است و اصلا بنا نيست چنين اتفاقي بيافتد؛ اما پيريزي ادبياتي ماهيتا ديني و مذهبي را بهعنوان يكي از دستاوردهاي انقلاب ميتوانيم بپذيريم.
دههي 40 يك دههي ويژه است
او در ادامهي اين موضوع افزود: طبيعي است ادبياتي كه در مرحلههاي نخستينش و مشغول تجربههاي اولش باشد، زمان بايد بگذرد تا بتواند پخته شود و شكل مطلوب خودش را پيدا كند. ديگر اينكه رخدادهاي ادبي و توليدات ادبي با رخدادهاي تاريخي نسبت مستقيمي دارند؛ يعني هر دورهي تاريخي متناسب با شرايط خودش، نويسنده و شاعر به وجود ميآورد. بر فرض مثال، ادبيات روسيه هم دورهي باشكوه تاريخي را پشت سر گذاشته است و رماننويسان قهاري كه در اين دورهي تاريخي بهوجود آمدهاند، در دورههاي بعد ديگر تكرار نشدند. دههي 40 از نظر ساختار فرهنگي بويژه فرآوردههاي ادبي، دههي خاص و ويژهاي است. در اين دهه، تلاقي چند جريان شعري را شاهديم با رويكردهاي متفاوت، كه اينها همه انعكاسي است از پشت صحنهي ماجراها، كه پشت صحنهي اين ماجراها هم حركت ايدئولوژيك احزاب و گروهاي سياسي و حركتهاي فقهي است كه در جامعهي در تحول ايران دارد شكل ميگيرد و دارد به مركز و نقطهي جوشش، كه سال 57 است، نزديك ميشود.
اتفاقات دههي 40؛ زمينهساز نقطهي جوش سال 57
به اعتقاد اين شاعر، فعل و انفعالات دههي 40 زمينهساز نقطهي جوش سال 57 شدند؛ پس بايد خيلي قابل مطالعه و بررسي باشند. در اين تحولات و اتفاقات است كه مثلا شعر سلاح، شعر جنگ، مقاومت و مبارزه متولد ميشوند، و گرايش اومانيستي در ادبيات شكل ميگيرد. ادبيات تجديدنظر اسلامي هم رو به رشد است، با انديشههاي جلال آل احمد در داستان و علي شريعتي در حوزهي تفكر. ادبيات تجديدنظرطلب اسلامي با عنوان ادبيات دورهي اصلاح دارد شكل ميگيرد؛ يعني ما در دهه 40 به ملتقاي چند جريان فكري ميرسيم، كه طبيعي است دههي ظهور تحولات بزرگ باشد. نسل آرمانجو و آرمانگرايي كه در دههي 40 زندگي ميكرد، با نسل دورههاي بعد خودش به نوعي قابل قياس نيست؛ بنابراين سير ادبيات معاصر ما از دههي 40 به بعد به نقطهي طلايي خود رسيد و پس از آن وارد يك رخداد تاريخي بزرگ در دههي 50 ميشويم؛ انقلاب سال 1357.
شاعر موضوعي بهنام انقلاب
كاكايي در اين زمينه متذكر شد: اين رخداد مذهبي و تاريخي مثل همهي رخدادهاي تاريخي جامعهي ايران تبعات و عواقب ادبي داشت؛ مثل انقلاب مشروطيت كه يك عقبهي فكري داشت و يك بخشي از فرآوردههاي ادبي دوران مشروطه هم با شاعران شناختهشدهاش مثل عارف قزويني، ايرج ميرزا، ملكالشعرا بهار و اشرفالدين قزويني و چند چهرهي ديگر، است. هر رخداد تاريخي به تبعش يك رويداد ادبي هم دارد و نسبت دادن رويداد تاريخي به واقعهي ادبي در كشور ما هم سابقه دارد. براي اولينبار نيست ميگوييم ادبيات انقلاب؛ قبلا هم گفتهايم ادبيات مشروطه. اين اطلاق رخداد تاريخي به واقعهي ادبي، تنها دلالت موضوعي دارد. يعني بهاري كه دربارهي مشروطه شعر ميگويد، همان بهار است با همان ويژگيهاي سبكياش؛ منتها اينبار از نظر موضوع به مشروطه پرداخته است. ايرج ميرزا همان ايرج است كه به ادبيات مشروطيت پرداخته است. انقلاب ما هم بايد اينطور باشد؛ يعني چهرهها و شاخصهاي مهمي كه سال 57 به نقاط تكامل سبكيشان رسيده بودند، بايد بشوند شاعر موضوعي به نام انقلاب؛ يعني آن رويداد را هم در آثارشان بگنجانند.
حاصل نوجويي يك نسل انقلابي
او در عين حال تصريح كرد: منتها به تعبيري انقلاب را از حيث ابعادش نميشود با انقلاب مشروطه و مشروطيت مقايسه كرد، و ادبيات انقلاب را هم نميشود با ادبيات مشروطه مقايسه كرد؛ يعني آنچه بعد از انقلاب بهوجود آمد، پديدهي تازهاي بود كه بعدها وقتي كه جُنگها و آنتولوژيها فراهم شد، ما اسناد و شواهدش را روبهرويمان گذاشتيم و ديديم اين سبكي كه بهوجود آمده، حاصل نوجويي يك نسل انقلابي است، كه اين سبك تا حدودي قابل تعريف است، قاعده دارد و ميشود نكات فنياش را تشريح و محتوايش را تعريف كرد و ذيل عنوان يك جريان خيلي مستقل و مشخص از آن نام برد، كه به «ادبيات انقلاب» معروف شده و خيلي كاملتر از ادبيات مشروطه است. در ادبيات مشروطه با ظهور الفاظ و كلمات نو زبان متحول شد، كه حتا موجب اعتراض شاعران آن وقت شد، مثل شعر ايرج ميرزا كه ميگفت، ادبيات شلم شوربا شد.
گرايش ديني و نوآوري در شعر
كاكايي با اشاره به اينكه در ادبيات انقلاب، ما به اصولي رسيديم و معيارهايي كه از نظر علمي هم قابل اثبات هستند، افزود: از نظر محتوا، گرايش ديني زياد شد و در اين، ترديد نداريم. تلميح، اقتباس، استفاده از آيات و روايات ديني و اسلامي كه پيش از انقلاب به وسيلهي جريانهاي مترقي شعري تقريبا ناديده گرفته ميشد، زياد شد و در ادبيات پيشرو و مترقي پيش از انقلاب، شايد تظاهر به انديشهي مسيحيت از اسلامگرايي بيشتر بود. شاهكارهايي از شاگردان نيما يوشيج داريم كه خيلي كم به موضوعات مذهبي و سلامي گرايش داشتهاند و اين بهخاطر وضعيت خاصي بود كه جامعه داشت. اما در تكنيك شعر انقلاب، تحولي اتفاق افتاد كه نوآوري است. حاصل تلفيقي بود از ادبيات سنتي و مدرن؛ يعني ما به نقطهاي رسيديم كه چكش تعادل به كار آمد و از طرفي جلو نقادي بيرحمانهي سنتها گرفته شد. احترام به سنت را شاهد بوديم و از طرفي ميراث ادبيات سنتي ما بار ديگر به محك آزمون گذاشته شد، بويژه در قالب غزل. اتفاق گستردهاي كه در حوزهي چند قالب شعر سنتي افتاد و گرايش شديد معناگرايانهاي كه در دههي 60 در همهي قالبها بود، اينها دستاوردهاي تكنيكي انقلاب بود كه به نام اين حركت، بايد ثبت و معرفي شود. از نظر محتوايي هم مبرهن است كه گرايشات ديني در اولويت قرار گرفتند. تفكر خاصي در شعر حاكم شد كه همهي اينها به جنبش اجتماعي دههي 60 مربوط ميشوند.
تاريخ انقضاي شعر اجتماعي دههي 60
اين شاعر در ادامهي اين بحث خاطرنشان كرد: دههي 60 را ويژه و مجزا ميبينم كه تاريخ انقضا هم دارد، مثل همهي دورههاي اجتماعي و مثل ادب مشروطه. متناسب با تحولات، رويداد تاريخي شكل ميگيرد، اوج ميگيرد و به پايان ميرسد. شعر جنگ يكي از اين موضوعات بود كه در دل ادبيات انقلاب بهوجود آمد و تمام شد. رويدادهاي اجتماعي معمولا در حوزههايي كه به وجود ميآيند، چهرههايي ظهور ميكنند و بعد هم با فروكش كردن رخدادهاي اجتماعي، خود چهرهها هم افول ميكنند؛ يعني رويداد اجتماعي در حوزهي خلق و ايجاد، تلفات ميدهد؛ شاعري بهوجود ميآيد و شاعري غروب ميكند. اين جزو ضرورتهاي رخدادهاي اجتماعي است. به اين نكتهي علمي، محمد حقوقي در كتاب «شعر و شاعري» اشاره كرده و گفته برخي شاعران متولدشدهي دوران بحراناند و بحران هم كه تمام شود، افول ميكنند و خيلي طبيعي است. حيات ادبيشان مرهون دوران بحران است؛ چيزي كه در ادبيات اجتماعي دههي 60 هم اتفاق افتاد، مثل نصرالله مرداني، كه در باشكوهترين قلهي ادبي اجتماعي دههي 60 ايستاد، اما دههي 60 كه تمام شد، مرداني ديگر ادامه پيدا نكرد. البته اين را نشانهي ضعف مرداني نميدانم؛ معلول شرايط تاريخي است و جامعهشناسي فرهنگي ما هم همين را اثبات كرده است.
ديگر نميشد اداي سهراب را درآورد
كاكايي در توصيف ويژگيهاي شعر دههي 60 گفت: ويژگي عمدهي ادبيات دههي 60 معناگرا بودن آن بود، پيامهاي عمومي صادر ميكرد، شاعر حكمهاي جمعي مي داد، بهجاي همهي مردم، حرف ميزد و جامعه تهييجشده بود؛ جامعهاي كه هدفهاي اجتماعي خاصي داشت. بويژه جنگ كه در متن انقلاب بهوجود آمده بود، باعث شده بود شاعر حكمهاي عمومي صادر كند، حالت پدري كه فرزندان خود را ارشاد ميكند و اينهم جزو لوازم ادبيات اجتماعي است. وقتي جمع وسيعي وارد صحنه ميشوند، ناگزيري با همهي آنها گفتوگو برقرار كني و شرايط جمع وسيع با جمع اندك فرق ميكند. وقتي جمع وسيعي به شعر تو گوش ميدهد، نميشود اداي سهراب را دربياوري؛ بايد مثل سياوش كسرايي شعر بگويي. انقلاب و به تبعش جنگ و بحرانها باعث شده بود، جمع وسيعي وارد صحنه شوند و شعر به خطابه تبديل شود. اين دوره هم بيشتر ارزش تاريخي دارد، حتا ارزش ادبي هم ميشود بر آن مترتب كرد، به شرطي كه بررسي كنيم و آن كارهايي را كه بهتر از كارهاي ديگر بودهاند، كنار بگذاريم. اما اين دليلي بر تحقير يك دوره نيست.
تحقير دورهي تاريخي
شاعر «مرثيهي روح» و «حتا اگر آيينه باشي» در ادامه افزود: يكي از نكاتي كه متأسفانه نقد و نسل ما رعايت نميكنند، اين است كه دورهي تاريخي خود را تحقير ميكنند. بارها اين موضوع را در مشروطه شاهد بودم. از ميرزادهي عشقي ايراد ميگيرند كه درست بلد نبوده وزن و قافيه را رعايت كند؛ در حاليكه به قول علي معلم، گاهي ميگويد، عرصه تنگ است / كلوخي ز كماني خوشتر. به حالتي از اضطرار و ديالوگ با نسلت ميرسي، كه جز با اين كلمات تهييجح نميشوند.
شعر تا روي سنگ قبر شهيدان و وصيتنامهها
عبدالجبار كاكايي معتقد است: براي كارآمدي ادب انقلاب هزار دليل است؛ ولي يك دليل بر ناكارآمدياش نيست؛ چون شعر شاعران انقلاب روي سنگ قبر شهيدان و وصيتنامهها رفت، براي تحريك رزمندهها و مردم به كار برده شد. حتا شعرهاي خيلي ساده و سطحي مثل شعرهايي كه پيرمرد روستايي حبيبالله معلمي براي آهنگران ميساخت، تهييج و تحريك ميكردند. اين شعرها متناسب با روحيهي نسلي كه به جنگ رفته بود، با شرايط اعتقادي قومي و قبيلهيي و عاطفي اين مردم شكل ميگرفت؛ در اندازهها و قوارههاي شخصيتيشان.
ادبيات دههي 60؛ موفقتر از ادبيات مشروطه
او در عين حال گفت: ممكن است خيليها غصه بخورند كه مثلا ما يك پل والري شاعر يا داستايوفسكي داستاننويس نداشتيم. اما ادبياتي كه شكل گرفت، متناسب با شخصيت و فرهنگ جامعهي ايراني بود و اثرگذار هم بود. بر كارآمدياش هزار دليل ميشود آورد؛ اما الآن به ناكارآمدياش نميشود حكم كرد، كه يكي بنشيند بگويد اينها همه شعار دادند؛ سيدحسن حسيني، قيصر امينپور، علي معلم و همه شعار دادند. اين شعر چون اجتماعي است، بايد در دورهي خودش دربارهي آن قضاوت كنيم؛ نه بعد از آن. ادبيات دههي 60 موفقتر از مشروطه است؛ مثل ادبيات مشروطه ضعف تأليف و زبان نداشتيم، كه اين البته حاصل تجربه و تكامل نسلهاست. عشقي در فاصلهاي از نيما ايستاده و اخوان ثالث در فاصلهاي ديگر و قيصر در فاصلهاي ديگر. اينها حاصل دريافتها و تجربيات سالياناند و به هوشمندي هيچ نسلي ربطي ندارند. ادبيات اجتماعي ما ادبيات موفق و پربار و توانايي بود. بايد پروندهاش را بست و گذاشت كنار.
واكنش رواني شعر دههي 70 به دههي 60
نويسندهي «آوازهاي نسل سرخ» (نگاهي به شعر معاصر ايران) در ادامهي گفتوگو با ايسنا در توصيف شعر دههي 70 گفت: اما دههي 70 به ظاهر دههاي عصيانگر، طغيانگر و معناگريز بود. گرايشات خصوصيسازي داشت و به جمعهاي محدود گرايش پيدا ميكرد و دقيقا رفلكسهاي رواني عليه ادبيات دههي 60 را از خود بروز ميداد. به قول يونگ كه ميگويد ملتها روان واحدي دارند، روان ملتي كه يك دهه زير بمباران تفكر اجتماعي و حماسي قرار داشته، با خطابههاي رسمي شعر اجتماعي، يكدفعه در فضاي دههي 70 رها ميشود. اولين اتفاق كه ميافتد، عصبيت و رفلكس رواني تند نسبت به معنا و محتواست؛ همان جنبش داداييستهاي بعد از جنگ جهاني دوم است، روآوردن به معناگريزي در مقابل معناگرايي. دههي 70 در دورهاي جز نوآوري و خلاقيت و سنتشكني هيچ دستاوردي نداشت. ميشود گفت بهنوعي پايهگذار دههي 80 بود؛ اما خودش حالت تخليه و سوپاپ داشت، در آن آزمون و خطاي زيادي اتفاق افتاد.
دههي 80 منتظر اتفاقات بهتري است
او در نتيجهگيري از اين بررسي عنوان كرد: الآن ما در دههي 80، تجربههاي دهههاي 60 و 70 را داريم و در نقطهاي هم هستيم كه بتوانيم خوب قضاوت كنيم و از هر دو دهه بهرههاي خودمان را بگيريم. از دههي 60 هويتجويي و آرمانگرايي را بگيريم كه بيشتر رويكرد محتوايي دارد و اعتدالش را در مسائل فني. افراط و هنجارشنكي در زبان و بعضي اتفاقات كه در مانيفستها شرح ميدادند، عاقبت به خير نشد. پيشتر هم ادبيات ما در دهههاي 30 و 40 اين مسائل را تجربه كرده بود. اگر تعهد اجتماعي، تفكر و حس آرمانگرايي را از 60، و از دههي 70، جنبش نوجويي و سنتشكني را بگيريم و به دههي 80 بدهيم، بايستي منتظر اتفاقات خيلي بهتري باشيم.
دورهي شعر جنگ تمام شده است
اما بحث ديگري كه در اين گفتوگو مطرح شد، توضيح دربارهي اين بود كه آيا واقعا شعر جنگ تمام شده است؛ يعني كاكايي هم ديگر شعر جنگ نميگويد؟ و او اينطور پاسخ داد: من شعر جنگ ميگويم؛ ولي استثناست؛ ديگر فايدهاي ندارد. هر رويداد اجتماعي روزي تمام ميشود. الآن بخشي از جزييات جنگ ديگر قابل تكرار نيستند؛ مثلا ديگر بهنظر من، در بين چهرههايي كه واقعيت فتح خرمشهر را از نزديك درك كردند، براي سرودن انگيزهاي نيست. منتقدان ميگويند شعر اجتماعي در دل حادثه بهوجود ميآيد. برعكس رمان و داستان كه بايد از رخداد فاصله گرفت، تجزيه تحليل كرد و بعد اثر ادبي خلق كرد، خاصيت شعر اجتماعي اين است كه وقتي بخواهد به توصيف ماجرا بنشيند، بايد در دل حادثه بهوجود بيايد. بعد از جنگ، هرچه شعر بگوييم، بيتأثير از جنگ نيست؛ اما لزوما هم به جنگ اشارهي مستقيم نخواهد داشت. حتا اگر سعي كنيم براي جنگ شعر بگوييم، ديگر تصنعي ميشود؛ مگر اينكه شعرهايمان گاهي طعم جنگ بدهند؛ يعني از المانها و از عناصر اقتباسشده از فضاها در انتخاب حوزهي واژگان، به نوعي تجربهي جنگ را در شعرهايمان بخواهيم تكرار كنيم؛ والا در هيچكدام از موضوعات جنگ حتا عوارض و تبعات پس از جنگ كه بخشي از آن به جانبازان و آزادگان مربوط ميشود، فكر نميكنم شاعري بنشيند، غزل و قصيدهي تازهاي بگويد؛ اگر هم بگويد، استثناست و جزو قاعده نيست.
مسامحهي مديران فرهنگي
كاكايي در اينباره مقايسهاي داشت بين جنگ و عاشورا و پيرو آن گفت: جنگ مثل آيين عاشورا نيست كه هر سال تكرار شود و هربار شاهد خلاقيت باشيم. جنگ هنوز وارد آيينهاي ما نشده و يك رخداد اجتماعي است. برخي از مديران فرهنگي ما مقداري دربارهي اين موضوع مسامحه ميكنند؛ يني جنگ را در حد يك آيين ميدانند. قهرمانان جنگ مثل همهي قهرماناني كه در همهي جنگها براي ملت ما فداكاري كردند، آدمهاي بزرگي هستند؛ اما مطمئنا براي داستان تاريخ جنگ هشتساله در فضاي فرهنگي كشور ما نميتوان به اندازهي آيينها جا باز كرد. به اندازهي خودش كه يك رويداد اجتماعي است، صاحب اثر و اعتبار است و اين اعتبار هم كم نيست و در طول تاريخ بيسابقه است. شعر جنگ را مقايسه كنيد با شعر جنگ دوران قاجاريه. با شكستهايي كه در زمان فتحعليشاه داشتيم، شاعر ما گفت، آه از اين قوم بي حميت بي دين... و تحقير ملت را در عقبنشيني در مقابل سپاه روسيه داشتيم. ندرتا شاهد شاعراني هستيم كه تهييج كرده باشند و اين اعتراض اجتماعي بوده است. يكسري قصايد و شعرهاي زيبا هم در جنگهاي اول و دوم جهاني داريم كه بيشتر در تحريك و تهييج امپراتوري عثماني هستند؛ چون امپراتوري مقتدري بود كه به دفاع از اسلام در جنگهاي اروپا وارد شده بود. آن فضا هم هست يا شعرهايي از وحيد دستگردي و بهار و ... .
ادبيات دفاع مقدس؛ كاملا ايراني و شيعي
شاعر «فرصت ناياب» و «از تو دورم» در ادامه تصريح كرد: اما ادبيات دفاع مقدس ما كاملا ايراني و شيعي است. براي نخستينبار از عناصر ملي و مذهبي در اين حوزهي گسترده استفاده ميكند. زيربناي فكري خوبي هم داشت. در بررسي تطبيقي شعر پايداري ايران و جهان، ادبيات جنگمان را با ملل مقايسه كردم، و نه تنها چيزي كم نداشت، در مقايسهي من از جهت موضوعي، موضوعات تازهتري هم در ادبيات جنگ ما بود. يكي از اين موضوعاتي كه مستقيما از زيارتنامه و ادعيه و تفكرات شيعي گرفته و وارد فرهنگ جنگ ما شده، همين طلب شهادت و احساس گناه كردن از عقب ماندن از قافلهي شهداست. حس بديعي است. مال همين مكتب فكري است و وارد اين ادبيات شده است. از اركان اصلي موضوعي ما در حوزهي شعر شهادت، همين طلب شهادت است، كه نمونههاي مشابه خيلي كم است. شهيد شدن و كشته شدن در راه وطن دارند؛ اما در اين حوزهي گسترده اظهار تأسف از ماندن، احساس شرم و گناه از زنده بودن و اينكه رفقايشان رفتهاند، هم عقبهي گستردهاي دارد كه به عرفان وصل ميشود و هم دامنهي گستردهاي از موضوعات و تنوع، كه آنرا تقريبا به يك برگ برنده تبديل كرده كه ادبيات دفاع مقدس ما را در مقابل ادبيات پايداري جهان مثل شعر فرانسه، اروپا، آسياي دور، آمريكاي لاتين و حتا فلسطين و لبنان داراي ويژگي و برجستگي خاصي ميكند.
شعرهاي جشنوارهها و جايزهها
او در عين حال متذكر شد: ادبيات دفاع مقدس چون ادبيات اجتماعي است، با پايان دورهاش از حيث توليد خلاقيتهاي تازه در حوزهي شعر تمام شده است. استثناها اگر خوب باشند، ماندگار ميشوند؛ اما شعرهاي تصنعي كنار گذاشته ميشوند؛ مثل دهها شعري كه اين روزها حاصل كنگرهها و جشنوارهها و جوايزند و عموما هم با جنگ نسبتي ندارند؛ يعني خيلي از كساني كه جنگ را از نزديك حس كردهاند، تصاويري كه از جنگ در غزل مدرن ساخته ميشود، برايشان خندهدار است. ضمن اينكه يك جوان تمام تلاشش را ميكند و ميخواهد خلاقيت نشان بدهد؛ اما آن تصنع در گفتارش نسبت به جنگ كاملا وجود دارد؛ چون بازي زباني را بر واقعيت محتوايي كه در جنگ بوده است، ترجيح ميدهد. با همهچيز اين كار را ميكنند؛ اما در جنگ بيشتر معلوم ميشود. موضوعشان جنگ نيست و اينها با شعر سلمان هراتي، عليرضا قزوه و قيصر امينپور سنخيتي ندارند.
جنگ ملي، شخصي و خصوصي شده است
بخش ديگري از گفتوگوي عبدالجبار كاكايي با ايسنا به بحث ملي بودن جنگ و افراط و تفريط ها در اين زمينه رسيد. به گفتهي اين شاعر، يكي از موضوعاتي كه در كشور ما دچار افراط شده، جنگ است. با اينكه ملي است، شخصي و خصوصي شده است. نهادهاي مرتبط به اين موضوع عموما دولتي هستند و نهادهاي خصوصي كمتر ميتوانند به اين موضوع نزديك شوند. با نزديك كردن مفهوم مقدس به جنگ، آن را تاحدودي نقدناپذير كردهايم. عليرغم اينكه گرايش عميق صلحجويانه در فرهنگ ايراني وجود دارد، اين را نسبت به ادبيات صلح هم ميخواهند تخطئه كنند؛ جوري كه نقطهي مقابل جنگ باشد. در حاليكه اينها ميتوانند تكميلكننده باشند و من شاعر جنگ، امروز ميتوانم از صلح بگويم.
كجاي كنگرهها علمي و پژوهشي است؟
مدير خانهي شعر بنياد نويسندگان و هنرمندان در ادامه گفت: يكي از نهادها در اين زمينه، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس است، كه هم نكات مثبت و هم نكات منفي دارد. انتشار كتاب و ارائهي تنوع ديدگاهها را در كتاب، قابل تحسين ميدانم و در اين زمينه نسبت به نهادهاي مشابه خوب عمل كرده است؛ اما نقاط منفي و كور هم دارد كه حاصل مديريتهاي دورهيي است. يكي از اينها كه هيچوقت طرح نشد، جشنوارههاي دفاع مقدس در دورههاي مختلف است. كنگرههاي دفاع مقدس با الزام و تطميع و جايزه و تبليغ، گروهي را وادار ميكنند كه براي جنگ، شعر تازه بگويند و جايزه بگيرند، در فضايي سرشار از تجليل و تبليغ كه بار علمي خيلي كم است و معمولا شهرهاي نزديك به جبهه و يا جبهه را براي برگزاري انتخاب ميكنند كه با بازديد خانوادهي رزمندگان از مراسم همراه است. تركيب نشان ميدهد نميتواند جبنهي علمي و پژوهشي داشته باشد؛ بلكه طبيعي است خود مديران ميتوانند اين كنگرهها را برگزار كنند و از شاعران هم دعوت كنند.
نسلي كه جنگ مال او بود، از غمش نتوانست بگويد
كاكايي در عين حال تأكيد كرد: اما جنگ از ما متوقع است و بايد به همهي صداها توجه كرد؛ در حاليكه ما بخشي از جنگ را ناگفته گذاشتيم و بخشي خودسانسوري شد. «آژانس شيشهاي» اگر وارد ادبيات مكتوب ما ميشد، عدول از ارزشهاي جنگ تلقي ميشد و اين محدوديت در ارائهي آثاري كه از تريبونهاي ارائه ميشوند، ايجاد شده است. خودم در اين كنگرهها حضور داشتم كه به شعرهاي تند و تيز مجال داده نميشد، به خاطر احساسي و انتقادي بودن و غيره، تا جايي كه آنها كه اصلا نسبتي با جنگ نداشتند، تفريطي بودند و آنهايي كه اصلا جنگ را قبول نداشتند، شروع كردند صاحب اين حوزهي سانسورشده شدند. يعني به محض اينكه چهار تا شعر دربارهي مشكلات جنگ و پس از جنگ گفتند، بر سر زبانها افتادند. آنها شدند صاحب اين حوزه و نسلي كه جنگ مال او بود، و از شادياش گفته بود، نتوانست از غمش هم بگويد. اينجاست كه يكي از مشكلات جدي و عمدهي كنگرههاي جنگ پيش چشم ما ميآيد. برطرف كردن اين مشكل هم نيازمند يك چالش مطبوعاتي وسيع است. برطرف كردن اين مشكل، چالش فكري ميخواهد و اينكه شهامت طرح انديشههاي جديد نسبت به جنگ در اينگونه كنگرهها ايجاد شود. و بعد راست و حسيني ارزيابي كنيم و ببينيم در نسبت با ادبيات خودمان و جهان كجاييم.
شعر جنگ به توليد بيشتر نياز ندارد
او با اعتقاد بر اينكه در زمينهي شعر جنگ، نبايد خيلي هم به فكر توليد بيشتر از اين باشيم، گفت: هرچه هم به قطر كتاب جنگ اضافه شود، به فضيلتش اضافه نميشود. فضيلتش همان آثاري بود كه خلق شد؛ اينها همه حواشي است كه افزوده ميشود. همانها را كه گفتيم، تحليل و بررسي كنيم. تا حالا چند كتاب تحليل جنگ داشتهايم؟ متأسفانه از انگشتان دست هم بيشتر نميشوند. از 80، 90 شاعر دعوت ميكنند و آثار آنها را در قالب جُِنگ ارايه ميدهند، كه آنها خيليهايشان شاعري را رها ميكنند. فقط همان سال شاعر ميشوند و براي كنگره شعري ميفرستند، و شعرهايشان با اصلاح و بازسازي در كتاب ميروند. گاهي مخالفان تخريبي وقتي ميخواهند ادبيات جنگ را مسخره كنند، از اين جُنگها مثال ميآورند و اين نشان ميدهد هم در تريبون شعر جنگ، تسامح اتفاق افتاده و هم در كتابهايي كه معرف شعر جنگ هستند. به هر اثري با هر قابليتي اجازهي عرض اندام داده شده، كه اين علتش هم توليد انبوه است. كار كشيده به غزل مدرن، بعضي جاها، مفاهيم مقدس جنگ و خود مفهوم جنگ را به تمسخر گرفتهاند. حسي كه در اين شعرها هست، حس فانتزي است، و حس واقعي دردانگيزي نيست. شاعري كه غزل مدرن ميگويد، دغدغهي متن و واژه دارد و خيلي دربند حقيقي بودن واژهها نيست. نميخواهم اين دوره را تحقير كنم. اين شعر در عصر تنوع ديدگاهها ميتواند مورد اقبال قرار گيرد؛ اما براي جنگ محمل مناسبي نميتواند تلقي شود.
يك چالش مطبوعاتي!
كاكايي همچنين دوباره تأكيد كرد: به چالش مطبوعاتي احتياج داريم كه مسؤولان فرهنگي و مديران دولتي هم متوجه باشند با ادبيات دفاع مقدس به صورت علمي و پژوهشي برخورد كنند. بحث تكريم و تجليل را به جمعهاي خودشان محدود كنند و متوجه شوند كه با ادبيات دفاع مقدس در حوزههاي نخبگان، علمي برخورد كنند. به اميد روزي كه نهادهاي خصوصي براي شناسايي، ترويج و پژوهش ادبيات جنگ ايجاد شوند و تنها به نهادهاي دولتي اتكا نكنيم. اين تلقي ناشيانه را از اين نسل نميتوانم بپذيرم كه فكر ميكنند جنگ يك مسألهي دولتي بود و شاعران جنگ هم شاعران دولتي بودند. همانطور كه تصاوير تلويزيون از انقلاب، براي اولينبار در عرصهي رسانهي ملي اتفاق افتاد، و به ما ثابت كرد كه انقلاب يك جنبش ملي - مردمي بود، به نسلي كه ديگر داشت كمكم يادش ميرفت همهي آحاد مردم در انقلاب شريك بودند؛ جنگ هم دچار چنين جفا و محروميتي شده است. فيلمهايي كه دربارهي جنگ ساخته ميشوند، ادبياتشان به گونهاي است كه انگار آدمهاي خاصي ميرفتند به جنگ. خود من هم جنگ بودم و شايد از آدمهاي فيلمها از 100 نفر، يكي را ديدم در منطقهي مهران، نماز شب ميخواند و ارتباطات معنوي خاص دارد. شايد يكي دو تا در جبههي ما بودند؛ بقيه، آدمهاي معمولي بودند كه تا پاي جان ميرفتند. اين سير غلط پيش رفت. يكي از مسائلي كه جنگ را به حاشيه برده، همين افراط و تفريط هاست.
زمان نزاع قدرت
اين شاعر به اين بحث تاريخي اشاره كرد كه يكي از مظلوميتهاي جنگ اين است كه زماني شروع شد كه زمان نزاع قدرت بود. به اعتقاد او، سال 57 شايد زمان خيلي شفافتري است و اگر جنگ در اين زمان شكل ميگرفت، شايد هيچكس در ملي بودنش ترديد نداشت؛ اما جنگ در نقطهاي شروع شد كه ديگر موقع تقسيم غنيمتها و قدرت بود. جريان نخبهي فرهنگي و هنري ما، آنها كه در سهمخواهي قدرت بينصيب مانده بودند، از همان موقع عليه جنگ موضع گرفتند. دلايل متنوع و ضعيفي براي جنگ اقامه كردند كه همهشان ضعيفتر از آن دليل بزرگ بود. بعدها همهي جهان به اين رسيد كه اساسا يك رژيم توسعهطلب زاييدهي يك حزب سياسي با شعار اتحاد و سوسياليزم در عصر جديد، شخصيتي به نام صدام حسين به وجود ميآورد و چيزي شبيه به آلمان هيتلري اتفاق ميافتد، كه بعد خود دنيا وارد ماجرا شد و تمام نهادهاي سياسي و مدني دنيا هم حكم كردند به اينكه اين نظام مشكل ايدئولوژيك و ساختاري دارد؛ بنابراين هر كشور ديگري در كنار عراق، با انقلاب و اين شرايط مواجه ميشد، چه بسا اين اتفاق آنجا اتفاق ميافتاد. در آن شرايط اين دليل بزرگ مغفول بود. دلايل كوچكي به وجود آوردند كه زير بار واقعيت نرفتند. سر وجدان خود كلاه گذاشتند. از كنار اين موضوع بزرگ گذشتند، كه در جهان، آدمهاي بزرگي به وجود آورده است. خيلي از چهرههاي ادبيات مقتدر و مردمي، حاصل انقلابهاي بزرگ اجتماعي يا جنگهاي مهمشان بودهاند. ما هم به هر حال به اندازهي سهمي كه از جنگ داشتيم، صاحب چهرههاي ملي شديم. گرچه آنها از اين ماجرا كنار كشيدند؛ اما بعدها خيلي از كساني كه كنار كشيده بودند، احساس زيان كردند. حالا يا گفتند، بعضي در خفا تلويحا گفتند و بعضي تصريحا اعلام كردند ما زيان كرديم.
هنوز هم زمان شناخت مردميت جنگ نيست
كاكايي در پايان اين گفتوگو متذكر شد: ولي هنوز هم زمان مناسبي براي شناخت مردميت جنگ نيست. هنوز هم اغتشاشها هست؛ نمونهاش فيلم «اخراجيها». هنوز هم زمان گم شدن جنگ و گم شدن ارزشهاي جنگ است، كه اين فيلم هم كمك كرد به گم شدن جنگ و مغفول نگه داشتن اين نسل در شناخت واقعي چهرهي مظلوم جنگ. در دهههاي پيش رو دلهاي بيدارتر و هواخواهتري نسبت به جنگ به وجود ميآيد و اين ماجرا را به شكل ديگري نگاه ميكنند. اميدوارم حق جنگ كاملا ادا شود و در اندازههاي معقول و طبيعي به آن پرداخته شود.
انتهاي پيام
نظرات