محمدرضا لطفي گفت كه ما براي اينكه حرف نزنيم، دنبال موسيقي رفتهايم و در اصل تريبون ما، ساز ماست.
راديوي ايران برنامهاي را براي برنامه شامگاهي تدارك ديده بود تا گفتوگوي زندهي محمدرضا لطفي، نوازندهي تار و سهتار ايران را پس از سالها روي آنتن شبكهي سراسري به تمام ايران مخابره كند.
در اين برنامهي راديويي نوازندهي چيرهدست ايران، از خودش، عاشق شدنش، شاگرديها، سفرها و دوستيهاي هنري و رابطهاش با حسين عليزاده، پرويز مشكاتيان، محمدرضا شجريان و ... ميگويد.
به گزارش خبرنگار بخش موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عصر روز بهاري خردادماه، از در جامجم كه وارد ميشوي، ساختمان پخش را نشانت ميدهند، وارد شو! انتهاي راهرو سمت راست اتاقها را يكي پس از ديگري پشت سر ميگذاري، راديو جوان، راديو ورزش و ... بالاخره مقابل دري توقف ميكني: راديو ايران!
برخلاف سكوت آرامشبخش راهروها، داخل همهمهايست، همه از اين سو به آن سو روانند، تلفيق نور و رنگ صداست. پشت شيشهي استوديو مينشيني. لطفي مهمان امشب و برنامه قرار است ساعت 20:30 شروع شود. او به مجري ميگويد برنامه پرطمطراق نباشد و ساده با هم صحبت كنيم.
مجري ميپرسد: از 1326 تا كنون حدودا 61-60 سال ميشود فكر ميكنيد چقدر آن با موسيقي همراه بوده است؟!
لطفي اعتقاد دارد كه از قبل تولد وارد موسيقي شده و بهصورت اصلي 40 سال است كه به اين كار ميپردازد.
او ميگويد، نميدانم كي عاشق موسيقي شدم؟ چون انسان نميداند كي عاشق ميشود. بهتر است بگويم من در موسيقي سقوط كردم. احساس ميكردم هيچ چيز به اندازهي موسيقي مرا آرام نميكند. مخصوصا موسيقي كه معنا داشت و حال كودكيام را ايجاد ميكرد. موسيقيهايي را ميشنيدم كه بهصورت تقديري يا ذاتي موسيقي خوب بودند. موسيقي خوب شنيدن تا اولين باري كه تار را در دست گرفتن 10 سال طول كشيد.
لطفي كه خود اهل گرگان است و تا 18 سالگي نيز در آن شهر سكونت داشته به هنرستان موسيقي و سپس به دانشگاه ميرود، چرا كه امكانات شهرستان را محدود ديده و سعي كرده در تهران به بسياري اهدافش بپردازد.
ادامه ميدهد: برادرم تار ميزد، پدر و مادرم عاشق موسيقي بودند و در هنرستان آزاد موسيقي شاگرد شهنازي شدم. علاوه بر آن شاگرد استاد برومند تا درگذشت؛ شاگرد استاد دوامي نيز بودم. در كل هر كس كه چيزي در خود داشت كنجاو به يادگيرياش بودم؛ باور كنيد وقتي يك ملودي يا تصنيف قديمي را از استادم ياد ميگرفتم حالي معنوي درروني قوي به من دست ميداد. لذت مدام از اين ميناب ادامه داشت. هيچ وقت فكر نكردم موسيقيدان نيستم.
لطفي كه معتقد است اگر دوباره بهدنيا ميآمد همين راه را در زندگي انتخاب ميكرد، در پاسخ به اين پرسش كه چرا بعد از 24 سال به ايران بازگشته، با صراحت پاسخ ميدهد: تعهدي بود كه مرا وادار به بازگشت به ايران كرد. احساس كردم كشور من و جوانها بيشتر به من احتياج دارند و اگر در كشورت باشي ميتواني هنوز خدمت گذار باشي. خب، من اين شانس را داشتهام كه با چند استاد بارز موسيقي كلاس داشته باشم.
وي به نگاه آدميان خارج از كشور اشاره و چنين تعبير كرد كه به هر حال انسان آنجا غريبه است و اين را از چشمها ميخواند. تفاوت بين ما و دنياي غرب زياد است و ما از لحاظ ماهوي با هم متفاوت هستيم، شايد در گذشتههاي دور بيشتر بههم نزديك بوديم.
لطفي تاكيد دارد: در شرق هميشه از فضيلت انسان صحبت ميكنيم، در غرب اين فضيلت پايينتر ميآيد و تكنولوژي و مدرنيته انسان را به موجودي معرفي تبديل ميكند.
ميان برنامهها قطعات موسيقي ساختهي خود لطفي پخش ميشد و تيم پشت شيشهي استوديو با علاقه سخنان او را دنبال ميكردند. هر كس از خاطرهاي ميگفت كه از قطعات قديمي وي داشت.
مجري پرسيد: شايعه است شما از خارج كه به ايران آمديد، خيلي هنرمندان ايراني را قبول نداشته و با آنان مشكل داريد.
لطفي اين حرف را قبول ندارد و تاكيد ميكند، شجريان، عليزاده، مشكاتيان و ... همعصرهاي من هستند و انسان خيلي بايد ناعاقل باشد تا زحمتهاي اين افراد را نبيند. گاهي گلههايي پيش ميآيد كه با قبول داشتن و نداشتن خيلي تفاوت دارد، گلايه حتا ميان دو خواهر و برادر هم ممكن است پيش بيايد.
به باور لطفي، قضاوت كار مردم و تاريخ است؛ ميگويد: ضروري است ظرفيت انتقاد در كشور ما بالا برود. اگر برومند از ما انتقاد ميكرد، خوشحال ميشديم، چراكه عقيده داشتيم ما را دوست دارد. امروز نميدانم به چه دلايلي ظرفيت انتقاد بخصوص در نسل جوان پايين آمده و زود هر چيزي را به دل ميگيرند. با جمع نوازندگان و موسيقيدانها دورجمع شويم و نشستهايي داشته باشيم.
"وظيفهي اصلي لطفي نوازندگي است". اين را خودش با تاكيد ميگويد. اضافه ميكند، ما مينشينيم ساز ميزنيم، نه حرف! من و شجريان در كنسرت پاريس با هم حرف نميزديم، ساز ميزديم و فضاي موسيقي را دنبال ميكرديم. ما براي اينكه حرف نزنيم، دنبال موسيقي رفتهايم و در اصل تريبون ما، ساز ماست. در گذشته قبل از انقلاب، روزهاي قبل و بعد از انقلاب هم حرف ميزديم هم ساز ميزديم، امروز در رسانهها آنقدر حاشيه و تفسير ميدهند كه اصل مطلب گم ميشود.
لطفي يادآوري ميكند، من، عليزاده، مشكاتيان، اعضاي شيدا و .. روزهايي ميشد كه 15 ريال پول براي ساندويچ خريدن نداشتيم، دوستان صميمي بوديم و شب و روز با هم زندگي ميكرديم؛ اكنون هر كدام از ما انجمن خود را درست كردهايم و هر كس اتوريتهي خود را دارد.
از او دربارهي اجراي مشترك با محمدرضا شجريان پرسيدند كه تاكيد كرد: بنا نيست برنامهاي داشته باشيم؛ صحبتي هم رد و بدل نشده است، اما آروزي جوانها و علاقهمندان ايراني اينست كه ما با هم كنسرت داشته باشيم.
به گزارش ايسنا، پيش درآمد در بيات ترك كه پخش شد، تازه بهياد ميآوري كه در فضاي استوديوي راديو نشستهاي و ساعت 21: 54 دقيقه است.
مسعود محمودخواه - مجري برنامه - پيامهاي كوتاه را ميخواند و خواهان پاسخ لطفي بود، تماسهاي تلفني عموما از شايعات قطع همكاريها و اختلافهاي لطفي از شجريان ميپرسند. اما اينها پرسشهاي بيپاسخ برنامه ميشوند.
يكي از پيامها دربارهي شاگرداني است كه لطفي در خارج از كشور تربيت كرده است، او ميگويد: به من ميگفتند آموزش سيار! در سوئد، دانمارك، آلمان، فرانسه، انگليس و در بيشتر ايالتهاي معروف آمريكا تدريس ميكردم و اكثر برنامههاي موسيقي كه اكنون نوازندگان ايراني در خارج از كشور اجرا ميكنند، بسياري از شاگردهاي من، درخشاني، متبسم و صدقي بودهاند. هركس به اندازهي وسعش تلاش كرده است.
لطفي كه قطعات قبل و بعد از انقلابش را نتيجهي حضورش در بطن جامعه ميداند، يادآوري ميكند كه روز 23 بهمن، يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بههمين ساختمان پخش آمده و در فضاي سخت آنروز، دو كاست با شجريان و ناظري را به راديو آورده است. تصنيف سپيده، نوار شب نور، با صداي شجريان و سپس آزادي پخش شد كه تا مدتها پخش آن در راديو تكرار ميشد و در فضاي آن روزها بسيار موثر بود. ارزش زندگي هنري كه شجريان كرديم ارزش بسيار زيادي دارد.
مجري عنوان ميكند كه ميگويند لطفي به جوانها ميدان داده است؛ آيا از آنها راضي هستي؟ لطفي تاكيد دارد اصولا از قضاوت كردن دوري ميكند. قضاوت كار مردم است، آنها در كوتاه مدت ممكن است اشتباه كنند، اما در بلند مدت اشتباه نميكنند.
از عارف قزويني پرسيدند، قطعه را مفصلتر كن يا تحرير در آن بگذار، ميگويد: من ميخواهم آنقدر اثر ساده باشد كه تمام مردم آن را زمزمه كند.
لطفي كه با تاكيد ميگويد، قدرت انتقال شفاهي مردم ايران را بسيار بالاست، يادآوري ميكند، فرداي آنروزي كه عارف قزويني تصنيفي را ميساخت در سراسر ايران پخش ميشد و دهان به دهان ميگشت.
او اضافه ميكند، تصنيف يا اثري كه شعر دارد، بايد كوتاه باشد، اگر بلند شد، ديگر زمزمه نميشود.
اما دربارهي كنسرت تيرماه در كاخ نياوران پرسيده ميشود، بهراد توكلي - مسوول برپايي كنسرت - كه در استوديو نشسته پاسخ ميگويد؛ "اين كنسرت از لحاظ ساختار و محتوا با ديگر كنسرتها تفاوت دارد و دربارهي پخش زندهي اركستر از راديو، مسوولان راديو بايد صحبت كنند و بيايند مذاكره كنيم. تاكيد آقاي لطفي دربارهي پخش از تلويزيون بوده است." انگار كمي از نگراني آنها تاثير خبرها بر فروش بليط كنسرت است.
مجري ميگويد اگر لازم باشد، شبهاي ديگر دربارهاش صحبت خواهيم كرد، و بحث پخش شدن يا نشدن كنسرت به همينجا ختم ميشود.
توكلي خبر مي دهد كه در هر شب اجرا حدود دوهزار و 500 نفر به كنسرت خواهند آمد.
اما لطفي دربارهي موسيقي پاپ هم اضافه ميكند، پاپ آنچنان كه در ايران شناخته ميشود، بسيار جديد است و 70-60 سال بيشتر سابقه ندارد و خوب آن بسيار كم پيدا ميشود. در موسيقي پاپ هم گونههاي مختلفي وجود دارد و در خارج از كشور پاپ هنري مثل پيتر گابريل، استينگ، التون جان را داريم كه به اينصورت نيست كه امروز مصرف شده و فردا از بين برود.
او باصراحت اضافه ميكند كه برايش نام موسيقي تفاوتي ندارد؛ نگاه ميكند آن موسيقيدان اثر را با دل خود ساخته يا خير؟ و با اشاره به اينكه 20 سال است نظريهي جهانيشدن موسيقي ايران منتشر شده، نمونه از حافظ ميآورد؛ ميگويد، من ذهنيتم آنقدر بايد جهاني شده باشد كه هنرم نيز جهاني شود. اين اتفاق در مورد حافظ افتاده، يعني اول در جامعهي خود ملي شده به تعالي رسيده و سپس بينالمللي شده است. امروز با آمدن اينترنت، ماهواره و... ما در يك روند نوين انقلاب مخابرات هستيم و طبعا سرعت براي جهاني شدن بيشتر است، اما در گذشته گفته ميشد اگر موسيقي شبيه غربيها شود، زودتر جهاني ميشود، اين درست نيست چون امروز حافظ همانقدر معروف است كه گوته در غرب، براي آنها مهم نيست من از شرق آمدهام، بلكه توانمندي و بيان هنري مدنظر است.
لطفي دربارهي دليل اينكه به شيوهي قدما ساز نميزند، هم توضيح ميدهد: در اروپا هيچ گاه تماما به شيوهي كلاسيك يا باروك نميزنند و نيازهاي قرن 20 نيز بايد برآورده شود. من در "امروز" زندگي ميكنم و بيانم براساس بداهه است.
ادامه ميدهد: دوستان بسيار زيادي بودند كه از من تقاضاي كنسرت در ايران را كردند، حتا پيشنهادهايي دربارهي اجرا در دبي و تركيه داده شد كه من نپذيرفتم، چراكه عقيده داشتم بسيار زشت است در نزديكي كشورم باشم و در كشور خودم كنسرت ندهم. براي همين پيشنهاد آقاي شجريان را براي برگزاري در دبي رد كردم.
از آخرين كنسرتش در انجمن ايران ايتاليا و ايران آلمان ياد ميكند؛ حالا ميخواهد براي چشمهاي آشناي ايراني با حال درونياش بداهه بنوازد.
ساعت به 22 ميرسد و چراغهاي استوديو يكي پس از ديگري خاموش ميشوند، دري كه رويش نوشته "راديو ايران" بسته و گويا از امتداد خيابان جامجم مداوم تكرار ميشود:
خشك چوب و خشك سيم و خشك پوست از كجا ميآيد اين آواي دوست؟
انتهاي پيام
نظرات