دهم شهرويور سالرزو شهادت سردار رشيد اسلام شهيد محمود كاوه است. به اين مناسبت سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) خاطرهاي از زبان يكي از نيروهاي تحت امر شهيد منتشر ميكند.
وي ميگويد:«تو مسجد پادگان هوايي ارتش برايمان فيلم رزمي گذاشته بودند. از همانهايي كه بزن بزنش آدم را ميخكوب فيلم ميكند.جو فيلمهمهمان را گرفته بود كه برقها رفت. توي آن تاريكي ديگر خوش به حال آنهايي شده بود كه ميخواستند آموختههايشان را تمرين كنند. به قول معروف هر كدام شده بودند يك پا رزميكار.
هر كسي كه به دستشان ميرسيد را هدف تاكتيكهاي خودشان قرار ميدادند. آن هم با همان اداها و سر و صداهايي كه اگر نبود انگار هيچ لطفي به همراه نداشت.
همه جور سر و صدايي را ميتوانستي بشنوي. هر كسي تو حال خودش بود كه يك... روشن شد. بچهها صحنههايي خلق كرده بودند تماشاييتر از خود فيلم. يكي پايش نيمهي هوا بود؛ يك مشتش را حوالهي شكم كنارياش كرده بود؛ يكي هم لب و لوچهاش را فرستاده بود طرفي تا به خيال خودش صداي بروسلي را دربياورد.
همه توي همان حالتي كه بودند خشكشان زد. روي اين را نداشتند كه به عقب مسجد نگاه كنند؛ حاج اصغر مهراب آن جا نشسته بود و داشت نگاهشان ميكرد. با لبخندي كهروي لبهايش بود گفت: اگه از من خجالت نميكشين، يه كم از آقاي كاوه شرم كنين.
همه برگشتند و با تعجب به پشت سرشان نگاه كردند. فكرش را نميكردند محمود كاوه توي مسجد باشد. خيليها تا آن وقت فرمانده تيپ ويژهي شهدا را نديده بودند. انگار باورشان نميشد كاوه با آن عظمت،يك جوان 23 ساله باشد.
همهي حواسم به محمود كاوه بود. همين كه آمد از مسجد بيرون برود، ديد پوتينهايش را پاتك زدهاند. بدون اين كه چيزي بگويد و از خودش عكسالعملي نشان بدهد، يك جفت دمپايي پاره پوشيد و رفت.
فرداش يكي يك جفت پوتين دادند به همه، گفتند:دستور فرمانده محمود كاوه بوده».
انتهاي پيام
نظرات