/همراه با سالگشت انفجار نور/ « ادبيات و آزادانديشي » در گفتوگو باحمزوي، دستغيب و منزوي
خسرو حمزوي - داستان نويس - با تاكيد بر اينكه آزادانديشي در تمام هنرها مطرح است، گفت: در ادبيات و در اين مقوله از تفكر آدمي، بايد كمال آزادي وجودداشته باشد. به همين دليل در كشورهاي بلوك شرق كه بعد از انقلاب شوروي به وجود آمدند و همين طور در انقلاب چين، به خاطر معيارهايي كه از طرف دستگاه حكومت به وجود آمد، ادبيات و هنر بسيار تضعيف شد.
وي در گفتوگو با خبرنگار ادبي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، افزود: ادبيات كلاسيك روسيه، با نويسندگان بزرگي مثل داستايوفسكي، تولستوي، گوگل و امثال اينها شناخته ميشد، اما بعد از انقلاب شوروي، نويسندگان روس از نظر كار به شدت تنزل پيدا كردند و شايد فقط بتوان به دو يا سه نويسنده برجسته روس بعد از انقلاب شوروي اشاره كرد.
حمزوي تاكيد كرد: هنرهاي ايدئولوژيك به دليل اينكه در چفت و بست تفكرات سياسي گير ميكنند، باعث ميشوند كه هنرمند ديگر آن آزادمنشي را نداشته باشد.
حمزوي گفت: خود نويسنده بايد مقداري آزادمنش باشد تا بتواند فكرهاي مخالف را بررسي و درباره آنها داوري كند، اما جامعه هم بيتاثير نيست ؛ چرا كه هر كس ابتدا به ساكن، جهت خاصي ندارد؛ بلكه اين جامعه و مراكز آموزشي و تربيتي هستند كه باعث مي شوند مثلا فردي طوري تربيت شود كه به آزادمنشي برسد.
وي با اشاره به لزوم وجود آزادي و جامعيت فكري در جامعه براي ايجاد فضايي مناسب براي نويسندگان اظهار داشت: به طوركلي هنرمند بايد بتواند براي گفتن حرفش آزاد باشد و بدون سانسور كار كند. آن وقت اگر كار در خود اشكالاتي داشته باشد، در نقدها به آن اشاره خواهد شد و نبايد اين طور باشد كه دستگاهي براي سانسور وجود داشته باشد و بخواهد جهت خاصي را بر كار هنرمند اعمال كند.
عبدالعلي دستغيب ـ منتقد ادبي و مترجم ـ نيز دربارهي رابطه آزادانديشي و ادبيات به خبرنگار ادبي ايسنا گفت: آزادانديشي به معناي اين است كه كسي از پيش تعيين تكليف نشده باشد و در غير اين صورت آزادانديشي و آزادي معنايي ندارد.
وي افزود: ما دربارهي زندگي ادارهي مملكت، هنر، ادبيات و بسياري از چيزهاي ديگر پرسشهايي داريم كه اگر ديد ما جديد باشد براي يافتن پاسخ اين پرسشها جست و جو ميكنيم و در اين جست و جو آزاديم و تلقين و حكمي هم در اين زمينه نميتواند بر ما تاثير بگذارد. اما اگر بخواهيم حكم قديمي را در كار بياوريم سوال اساسا منتفي و معدوم است.
او با تاكيد بر اينكه آزادانديش هيچ گاه اغراض خود را در امور دخالت نميدهد و پيش داوري نميكند اظهار داشت: آزادانديش هنگامي هم كه به نتايجي ميرسد و آنها را اعلام ميكند باز جاي پرسش را باز ميگذارد.
دستغيب گفت: ما متاسفانه چون در طول چندين هزار سال در استبداد سلاطين و حكام زندگي كردهايم، هنوز همين انتقادي هم كه ازاحكام و دولتمردها ميكنيم حاكي از اين است كه پا به دنياي مدرن نگذاشتهايم، چرا كه فقط از ديگران انتقاد ميكنيم و تنها متوجه دنياي خارج از خودمان هستيم. در حالي كه اين تمايلات و علايق كه مورد انتقاد ماست، در خود ما هم به شدت جاري است.
وي افزود: متاسفانه افراد جامعهي ما از خود انتقاد نمي كنند، در صورتي كه انتقاد بايد از خود شروع شود و شرط اولش هم اين است كه هيچ چيز را محرز ندانيم و براي ديگران هم حق سخن گفتن قائل باشيم.
او لازمه رسيدن به آزادانديشي را بيرون آمدن از كاهلي فكري و دوري از تقليد دانست و گفت: ما پيش از آنكه بخواهيم چيزي را اقتباس كنيم، بايد حدود و تواناييهاي خودمان را بشناسيم و در همان حال كه آثار نويسندگان و فلاسفهي ديگر را ميخوانيم، بايد در نظر داشته باشيم كه خود اينها هم كلام آخر را نگفتهاند و خود افرادي بودهاند كه در ظرف زمانشان شناور بودهاند . چنان كه ممكن است بعضي از نظريات آنها با گذشت زمان رد شده باشد.
دستغيب سپس تاكيد كرد: در دورهي جديد مناسبات عوض شده و مصاديق هم تغيير كرده است . حافظ وقتي ميگويد سرو آزاد و آزادي را مطرح مي كند در واقع منظورش يك صفت اخلاقي است و اينكه انسان متكبر نباشد، ديگر آزاد نباشد و ... به همين دليل ليبرته كه در ابتدا به حريت ترجمه شد نتوانست مفهوم واقعياش را در زبان ما برساند و آن در واقع غير از حريت است. حريت در واقع يك مفهوم قديمي است در صورتي كه ليبرته و آزادي در دنياي مدرن مطرح ميشود.
وي ادامه داد: مثلا دموكراسي در يونان باستان به معناي حكومت عوامالناس است و خيلي مثبت نيست و افلاطون هم به همين دليل با آن مخالفت ميكند؛ اما دموكراسي به مفهوم امروزي اين است كه اقليت بتواند حرف خود را بزند و آزاد باشد و در واقع هر گاه حكومتي به اقليت اجازه دهد كه نمايندگان خود را به پارلمان بفرستد، آن وقت دموكرات است.
حسين منزوي - شاعر ـ نيز گفت: ماكسيم گوركي، نويسنده مشهور شوروي سابق كه يكي از بزرگترين استعدادهاي ادبي در اواخ قرن 19 و اوايل قرن 20 است ميگويد: مرگ بر نويسندگان غيرحزبي. اما من تصور ميكنم هنر وقتي تشكيلاتي و وابسته به يك حزب يا يك جريان مشخص سياسي و اجتماعي شود، در چارچوبهاي خاصي محصور خواهد شد و در اين صورت نميتواند پروازهاي آزاد و رها كه منجر به رسيدن به مرزهاي جديد و افقهاي تازه ميشود داشته باشد.
وي افزود: كشف و شهود، يكي از فاكتورهاي مشخص و در عين حال حائز اهميت هر هنري است كه در صورت وابسته بودن هنر اين اصل مهم مفقود خواهد شد، در اين صورت هنر خالي از كشف و شهود ميشود و تمام مرزها و خطوطش از پيش انديشيده شده ميشود.
او در ادامه يادآور شد: مثلا استعداد شاخص و درخشاني مثل شعر شولوخف، حال از روي اجبار يا احساس تعهد به حزب و تشكيلاتي، در هر يك از رمانهايش وابسته به يك دورهي انقلاب سوسياليستي شوروي بوده و به نظرم، حتا شايد بيست درصد از خودش را هم نتوانسته است در آثارش به تصوير بكشد. شولوخف، گوركي و امثال اينها نشان ميدهند كه هنر اگر محصور در چارچوبي باشد ،
چندان موفق نخواهد بود.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات