• پنجشنبه / ۲۳ آذر ۱۴۰۲ / ۱۵:۲۲
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 1402092317063
  • خبرنگار : 71625

از کودکی غمگین ناصر چشم‌آذر تا دیپلم پولی او!

از کودکی غمگین ناصر چشم‌آذر تا دیپلم پولی او!

ناصر چشم‌آذر آهنگسازی متفاوت است؛ متفاوت از این نظر که هر آنچه که متعلق به سال‌های دور کودکی و نواجوانی انسان باشد، حس و حالی دیگر برای او دارد حال هر چند هم که آن حس و حال تلخ باشد اما این امر تفاوتی در خاص بودن آن حس و حال ایجاد نمی‌کند! به همین جهت ناصر چشم آذر با ساختن آثاری مانند «بوی ماه مهر»، «مادر من»، «صد دانه یاقوت» با صدای دلنشین خسرو شکیبایی و موسیقی فیلم «قصه‌های مجید» برای همیشه به فردی متفاوت برای ما تبدیل شده است.

به گزارش ایسنا، امروز سالگرد پنجمین سال درگذشت ناصر چشم‌آذر است. چشم‌آذری که اگر امروز بود ۷۱ سال سن داشت، چشم‌آذری که با آثار خود مانند آلبوم «باران عشق» و حضور پررنگش در فضای سینما و ساخت آثاری موسیقی فیلم‌های «هامون» (داریوش مهرجویی)، «خواهران غریب» (کیومرث پوراحمد)، «شب‌های تهران» (تهیمنه میلانی)   خاطرات زیادی برای هر کدام از ما رقم زده است.

اما همانطور که اشاره کردیم، چشم‌آذر در کودکی بسیاری از ایرانی‌ها نقش پررنگی داشته است و با این آثار هنر موسیقی او برای همیشه به یکی از آواها و نواهای ماندگار ذهن ما بدل شده است. حال به پاس این موضوع، در ادامه نگاهی خواهیم داشت به کودکی و نوجوانی این نابغه موسیقی که خود در گفت‌وگویی تصویری با «آرته» به شرح آن پرداخته است.

همچنین در میانه این گزارش، قطعات موسیقی ساخته چشم‌آذر از جمله «بوی ماه مهر»، «مادر من»، «صد دانه یاقوت»، «ای نام تو» و «قصه‌های مجید» قرار می‌دهیم تا یک خاطره بازی هم داشته باشیم.

ناصر چشم آذر پیش از هر چیزی در این گفت‌وگو به اصل و نصب روس خانواده پدری خود اشاره کرده است و ماجرایی که موجب شد او به نام «ناصر چشم‌آذر» برسد را شرح داده است.

«اسم شناسنامه‌ای من ناصر است و فامیلی من قبلا ابراهیم‌زاده یا به قول روس‌ها ابراهیمف بوده است. چون ما  یک ژن و نسل روسی هم داریم و پدربزرگم «ابراهیم ابراهیمف» در زمان رضا شاه از شهر باکو از طریق بنادر آستارا وارد اردبیل می‌شود. پدرم نیز خود متولد بادکوبه بوده است و زمانی که وارد ایران می‌شوند فامیلی خود را به ابراهیم‌زاده تغییر می‌دهند. مادر خونی پدرم رضایت نمی‌دهد که به ایران بیاید چون اکثر فامیل‌هایشان در روسیه زندگی می‌کردند و این جدایی باعث یک دلشکستگی و تراژدی بزرگی برای پدرم می‌شود. او که خود نوازنده بود، کمانچه را به عنوان ساز برمی‌گزیند؛ به دلیل سوز و گداز و فراق و جدایی که در صدای کمانچه هست.

زمانی که یک ماه داشتم پدرم در اردبیل به محافل و جشن‌های مختلف می‌رفت. از جمله کسانی که پدرم در مجالس او ساز می‌نواخت، آقای «چیت‌ساز» انسانی بسیار خیر بود. پدرم در آن زمان من را به مجلس تولد دختر او می‌برد. او هم مرا می‌بیند و می‌گوید: «اسم پسرت را «ناصر» بگذار». پدرم می‌پرسد: «چرا؟». او می‌گوید: «پسرت در یک ماهگی نگاهی به من دارد که گویی با من حرف می‌زند و چون چشمان او با من حرف می‌زند، فامیلی خود را هم عوض کن بگذار چشم‌آذر. چون شما آذری هستید و این پسر می‌شود چشم آذربایجان و برای شما افتخار می‌آورد». پدرم هم اسم من را از اسرافیل به ناصر تغییر می‌دهد.»

در این قسمت می‌توانید قطعه قصه‌های مجید را بشنوید:

ناصر چشم‌آذر درباره دوران کودکی خود می‌گوید که دوران کودکی او متفاوت از هم سن و سالانش گذشت و بیشتر در انزوا و تنهایی سپری شد و به صورت کلی کودکی غمگینی داشت.

«در کودکی همزبان هم سن و سالان خود و همبازی آنها نبودم؛ چون خانواده ما اینگونه بود که پدربزرگم اهل ادبیات آذری بود، شاهنامه و قرآن می‌خواند. من اینگونه بار آمدم. از کودکی نزد مادرم می‌نشستم و قرآن خواندن یاد گرفتم و قبل از اینکه وارد مدرسه شوم، عربی می‌خواندم که شباهت زیادی به زبان فارسی ما دارد. به همین دلیل دوران کودکیم خاص و غم‌انگیز برای من گذشت. بچگی نکردم. بعدش هم که به تهران آمدیم آکاردئون‌دار شدم و من ماندم و آکاردئونم. می‌نشستم ساعت‌ها با آکاردئونم تمرین می‌کردم. عاشق سینما بودم. هر جمعه پدرم دست من و برادرم منوچهر را می‌گرفت لباس پوشیده وشیک به سینما می‌برد و هر جمعه سه چهارتا فیلم می‌دیدیم.»

در این قسمت می‌توانید قطعه «بوی ماه مهر را بشنوید:

ناصر چشم آذر که از همان کودکی فعالیت موسیقی خود را آغاز کرد، گفته است که دلیل بر درس خواندن نمی‌دیده و در نهایت حتی دیپلم خود را خریده است.

او این ماجراش را چنین شرح داده است: «کلاس یازدهم و دوازدهم را در دبیرستان امین الدوله خیابان نظام آباد گرفتم و بعدش هم دیپلم گرفتم. در آن زمان مهندسی بود به نام مهندس «ملک محمدی» که به مدرسه آمد و بالای هزار دیپلم پولی به دانش‌آموزان داد. اتفاقا من را هم شیطان گول زد و همین کار را کردم. درحقیقت آن زمان اوج فعالیت حرفه‌ای من بود؛ هم در رادیو تهران فعالیت داشتم، هم در اداره کل هنرهای زیبای کشور با ارکسترها همکاری داشتم، هم در عروسی‌ها با پدرم شرکت می‌کردم و هم در مسابقات ناحیه‌ای آموزش و پرورش شرکت می‌کردم. اینکه درس بخوانم برایم توجیه نمی‌شد. می‌گفتم ریاضی به چه دردم می‌خورد. بهتر است بروم سازم را بزنم.»

در این قسمت می‌توانید قطعه «صد دانه یاقوت را بشنوید:

ساز اصلی این هنرمند آکاردئون و پیانو بود و خود درباره علت انتخاب آکاردئون گفته است: «ارادت من به موسیقی از کودکی شروع شد. هیچوقت چشمم به تار یا کمانچه نبود. همیشه به دنبال کیبورد بودم. زمانی که به تهران آمدیم، پدرم پولش را جمع کرد و برای من و برادرم از یک مرد ارمنی ایرانی تبار در خیابان منوچهری یک آکاردئون قرمز خوشگل ۴۲ باس خرید و زندگی من با موسیقی از آنجا به آشتی پذیری کشید. همان شب که همه خوابیده بودند، من که می‌دانستم پدرم آکاردئون را کجا گذاشته و روی آن هم یک پارچه مخملی سبز کشیده، بیدار شدم، پارچه را کنار زدم و نگاهش کردم. ساز را نگاه می‌کردم و نماز می‌خواندم. تا اینکه پدرم تئوری موسیقی را به من و برادرم آموخت.»

«۱۱ سالم بود در یک روز جمعه به پدرم اصرار کردم من را به سر تمرین ارکستر آذربایجانی ببرد، گفت: «آخر پسرم آنجا که جای بچه نیست». من هم گفتم: «من که بچه نیستم. اگر من از نظرشما بچه هستم به من بگویید بچه با بزرگ چه فرقی می‌کند؟» گفت: «باز شروع کردی حرف‌های فلسفی  زدن؟  می‌برمت. نهایتا استاد من را جریمه می‌کند.»

در این قسمت می‌توانید قطعه «مادر من» را بشنوید:

همایون شهرداد که سرپرست ارکستر رادیو بود و اتفاقا یک ارتشی خشن بود، وقتی من را دید گفت: «این پسر اینجا چیکار می‌کنه؟» پدرم گفت: «پسرم است علاقه داشته آوردمش.» گفت: «اینجا جای بچه‌ها نیست آقا!» گفت: «آقا اتفاقا ساز هم می‌زند.» گفت: «ا؟» و بعد خطاب به من گفت: «چی می‌زنی؟» گفتم: «آکاردئون» و بعد خطاب به من گفت: «اوناها. آکاردئون اونجاست پس بردار بزن.»

گفتم: «استاد شما چه استادی هستید؟ اون آکاردئون ۱۲۰ باس است. من بردارم کمرم خورد می‌شود. یه آکاردئون ۴۲ باس یا ۸۰ باس بیاورید می‌زنم.»

گفت: «نه! واردم هست پدر سوخته. یه آکاردئون ۸۰ باس برایش بیاورید.»

صفرعلی جاوید که در آنجا حضور داشت، گفت: «قربان ما به ایشان چکار داریم. ما قرار است چهار تا آهنگ تمرین کنیم و شما هم نظارت کنید.»

شهرداد گفت: «نه این پسر توجه من را جلب کرده برایش آکاردئون بیاورید.»

سرویس فرستادند آکاردئون خودم را از منزل آوردند. همان روز به دستور او من دو تا قطعه آذری زدم که ضبط شد و هر روز از رادیو پخش می‌شد.»

در این قسمت می‌توانید قطعه «ای نام تو را بشنوید:

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha