جشنواره فجر

  • دوشنبه / ۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ / ۱۷:۲۳
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 1400020604156
  • خبرنگار : 71451

ماجرای شعر سرودن برای یک اسیر ضربه مغزی

ماجرای شعر سرودن برای یک اسیر ضربه مغزی

در اسارت تعدادی از افراد سست ایمان یا غیر نظامی وجود داشت که به دلیل شرایط سخت حاضر به همکاری با نیروهای‌ بعثی می‌شدند. ما به دلیل حساسیت عراقی‌ها کم‌تر می‌توانستیم دور هم جمع شویم انسجام ما در موصل ۳ بهتر شد.

به گزارش ایسنا، قدرت الله ناظم  از آزادگان دوران هست سال دفاع مقدس ضمن معرفی خود درباره اتفاقاتی که در اسارت پشت سر گذاشته است، روایت می کند: بهمن سال ۶۱ در عملیات «والفجر مقدماتی» در حالی که فقط ۱۸ سال داشتم در محاصره‌ی نیروهای بعثی قرار گرفتم.

سال‌های اسارتم را در شهر موصل سپری کردم. در آنجا چهار اردوگاه وجود داشت که به موصل یک، دو، سه و چهار معروف بودند. از بهمن ماه سال ۶۱ تا فروردین سال ۶۳  به مدت دو سال در اردوگاه موصل دو اسیر بودم و بعد به موصل سه که ساختمان آن از بقیه‌ی اردوگاه‌ها کوچک‌تر بود و به آن موصل کوچیکه یا اردوگاه حاج آقا جمشیدی هم می‌گفتند منتقل شدم.

از سال ۶۳ تا ۶۷ که بین دو کشور اعلام آتش بس شد دراردوگاه موصل سه اسیر بودم و بعد به اردوگاه موصل یک که به اردوگاه «خیبر» معروف بود منتقل شدم. در ابتدای اسارت زیاد با محیط و بقیه‌ای اسرا آشنا نبودیم و اعتماد کردن مشکل بود؛ زیرا همواره در اسارت تعدادی محدود از افراد سست ایمان یا غیر نظامی وجود داشت که به دلیل شرایط سخت حاضر به همکاری با نیروهای‌ بعثی می‌شدند. ما به دلیل حساسیت عراقی‌ها کم‌تر می‌توانستیم دور هم جمع شویم انسجام ما در موصل سه بهتر شد و چند تا از بچه ها ما را به کار فرهنگی تشویق و برای جشن‌های و اعیاد مثل ۲۲بهمن و عید نوروز آماده می‌کردند.

ناگفته نماند که همه این‌ها به دور از چشم نیروهای بعثی صورت می‌گرفت. شاید برای شما جالب باشد که بدانید ما کاغذ نوشتن این سرودها و یاداشت‌ها را از کجا به دست می‌آوردیم؟ در پاسخ باید بگویم ما از حداقل چیزها نهایت استفاده را می‌بردیم گاهی این کاغذ از راه پاکت سیگار یا پاکت سیمان باد آورده‌ای که برای ما حکم یک هواپیما آذوقه را داشت به دست می‌آوردیم.

در اردوگاه هرکدام هنری داشت یکی خیاط بود یکی نجار، دیگری طبع شاعری داشت. هر کدام هنری داشتند که با آن خود را مشغول می‌کردند. در آنجا دوستی داشتم به نام سیدعلی رضا جاویدی که بسیار زیبا شعر می‌سرود. سال ۶۵ بر اثر اتفاقی ضربه‌مغزی شدم و همه از زنده ماندنم نا امید شده بودند، دوست شاعرم آن زمان برایم شعری سرود با این مضمون:

آن کس که به زم ما پروانه و بلبل بود
او جلوه هر خوبی او قدرت ناظم بود

یادش به دل و لطفش پیوسته گرامی باد
شوریده دل ما را او قدرت ناظم بود

ایشان دیگر از زنده ماندن من ناامید شده بود و در سرودش به آن اشاره کرده بود.‌ در اسارت شاعرانی بودند که اشعاری می‌سرودند و در اختیار بچه‌ها قرار می‌دادند و با کمک هم هر کس با هر هنری‌ که داشت‌ جشن‌هایی مثل بیست ‌و دوم بهمن و اعیاد دیگر را جشن می‌گرفتیم.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha