تحول نظام آموزشي- مفاهيم و اصول و يافته‌هاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي به عنوان يكي از پشتوانه‌هاي علمي طرح تدوين سند ملي آموزش‌و پرورش/4

اشاره:
آن‌چه كه در پي مي‌آيد چهارمين بخش از فشرده‌اي از مفاهيم و اصول و يافته‌هاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي به عنوان يكي از پشتوانه‌هاي علمي طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش است كه در همايش كميته مطالعات نظري اين طرح توسط دكتر حسين لطف‌آبادي، استاد روانشناسي تربيتي دانشگاه شهيد بهشتي ارائه شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمه‌ي ايجاد يك عرصه‌ عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفه‌مندان با مديران و سياست‌گذاران درباره‌ي سياست‌ها و استراتژي‌ها و برنامه‌ها در آن حوزه مي‌داند و اظهار اميدواري مي‌كند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياست‌گذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديد‌گاه‌هاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزه‌هاي مختلف شود.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران، ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيق‌تر نياز‌هاي خبرنگاران و سياست‌پژوهان محترم، علاقه‌مندي خود را براي دريافت (
ap.isna@yahoo.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفه‌مندان، مديران و سياست‌گذاران محترم در ارائه‌ي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آن‌ها اعلام مي‌كند.

********

مفاهيم و اصول و يافته‌هاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي
به‌عنوان يکي از پشتوانه‌هاي علمي
طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش

 

2-5- شناخت و سنجش رشد اجتماعي و اخلاقي دانش‌آموزان
الف- موضوع رشد اجتماعي و اخلاقي دانش‌آموزان ايران از چنان اهميتي برخوردار است که بايد با تفصيل بيشتري در سند ملي آموزش و پرورش مورد توجه قرار گيرد. واقعيت اين است که پژوهش‌هاي مربوط به اين موضوع مهم نيز از چنان قوتي برخوردار نيست که بتوانيم آن‌ها را مبنايي محکم براي فهم و حل مسائل رشد اخلاقي دانش‌آموزان ايران به حساب آوريم. از نيم قرن پيش تاكنون يافته‌هاي روانشناسي رشد و تحول اخلاقي و آزمون‌هاي رشد اخلاقي که در غرب ارائه شده، مورد استفاده مراكز مشاوره‌اي آموزش و پرورش و ساير مراکز روانشناسي کشور ما بوده است. همچنين، درس‌هاي مربوط به اين جنبه از رشد کودکان و نوجوانان در مراكز تربيت معلم مراكز آموزش عالي ايران نيز غالباً بر اساس ديدگاه‌هاي روانشناسي غربي ارائه شده است و مي‌شود. از سوي ديگر، در آثار ديني و فلسفي و تربيتي كه در نيم قرن گذشته در ايران تأليف شده عموماً به كليات مسائل اخلاقي پرداخته‌اند و نمي‌توان آن‌ها را در شمار تحقيقات علمي در چگونگي رشد اخلاقي به حساب آورد.
ب- واقعيت اين است که اتكا به نظريه‌هاي روانشناسي و ابزارهاي تهيه شده براي سنجش رشد اخلاق در غرب، همانند اتكا به درك و دريافت‌ها و نظريه‌هاي علمي غربيان در ساير حوزه‌هاي علوم انساني و روانشناسي تربيتي و رشد اخلاقي، كه به نام‌هاي گوناگون و با دريافت‌هاي زيست‌شناختي، رفتارگرايي، و عمل‌گرايي و امثال آن در ميان تحصيل‌كرده‌ترين افراد كشور ما رايج شده است، با فرهنگ ديني و ملي و سعادت مردم ما چندان تناسبي ندارد؛ بنابراين لازم است که اقدامات اساسي در توليد دانش‌هاي مبتني بر بنيادهاي ديني و حکمت و فرهنگ ايراني و دانش روانشناسي در مورد رشد و تربيت اخلاقي کودکان و نوجوانان صورت گيرد.
در واقع، نظريات روانشناسان غربي، كاملاً متفاوت و حتي متضاد با وحي الهي و با درك و فهم عرفا و حكماي اسلامي و ايراني از جوانب روحاني وجود و اخلاق آدمي است. سطوح نظري و عملي روانشناسي رشد و روانشناسي تحول اخلاقي در مغرب زمين و ديدگاه‌هاي روانشناسان مذكور، كه در سه گروه زيستي، اجتماعي، و شناختي قرار مي‌گيرند، به تماميت رشد اخلاقي آدمي توجهي ندارند و يا چنان متمركز بر سطوح پايين تحول اخلاق آدمي هستند كه سطوح متعالي روحاني و عقلاني در اخلاق را ناديده مي‌گيرند. مساله رشد اخلاقي در اکثر آثار روانشناسان غربي با دو مقوله رشد اجتماعي (يعني چگونگي ارتباط با ديگران) و رشد شناختي (چگونگي قضاوت درباره رفتار خود و ديگران) مرتبط شده است. مطابق اين ديدگاه‌ها دو مقوله رشد اخلاقي و رشد اجتماعي مرتبط با يكديگرند و روانشناسان معمولاً اين دو مقوله را در يك مجموعه واحد مورد بررسي قرار داده‌اند.
ج- مبناي رشد اخلاقي را نبايد صرفاً در قضاوت درباره قوانين اجتماعي و مفهومي که اين قوانين از عدالت ارائه مي‌کنند، محدود كرد. بلكه بايد مباني ديگر چون جاودانگي خير، فطرت اخلاقي انسان، کرامت ذاتي انسان، عشق و عواطف انساني، و گرايش وجداني به فضايل اخلاقي را نيز به ‎مثابه بنيادهاي رشد اخلاقي در نظر گرفت. متأسفانه به طور کلي، ديدگاه‌هاي روانشناسان غربي دور از توجه به ‎اين مباني اخلاقي است. رشد اجتماعي و اخلاقي فرد، نه فقط حاصل رشد شناختي و يادگيري اجتماعي براي فهم وضعيت خود و ديگران و تجارب عيني و رفتاري در مناسبات اجتماعي است، بلكه ناشي از ظرفيت‌هاي نهفته خدادادي انساني و ساختار پيچيده انگيزشي و عاطفي او نيز هست. به بيان ديگر، رفتار اجتماعي و اخلاقي، جدا از ظرفيت‌هاي فطري و طبيعي آدمي و توانايي تميز خوب و بد كه از مواهب خدادادي است، دست کم داراي چهار جنبه انگيزشي و عاطفي، رشد تفکر و قضاوت عقلي، واقعه‌ها و تجارب عيني رفتاري، و وضعيت عمومي زندگي اجتماعي و آموزشي و فرهنگي است و تربيت اخلاقي دانش‌آموزان ايران بايد بر "نظريه رشد اخلاقي مبتني بر بنيان‌هاي ديني، حکمت و فرهنگ ملّي، و دانش روانشناسي"، که در الگوي نظري شكل‌گيري رشد اخلاقي (پيوست به انتهاي پيام) ارائه شده است، مبتني باشد.

2-6- شناخت وضعيت عاطفي و انگيزشي دانش‌آموزان
الف- انگيزش به عنوان وضعيت دروني فرد كه محرك و جهت‌دهنده و عامل رفتار است تعريف مي‌شود. سؤالاتي كه در اين مورد مطرح مي‌شود اين است كه:
1)چه چيزي باعث مي‌شود افراد رفتار خاصي را انتخاب ‌كنند؟
2)آغاز كردن يك كار در چه فاصله زماني رخ مي‌دهد؟
3) شدت يا سطح انگيزشي افراد در انجام يك كار تا چه اندازه است؟
4) چه چيزي باعث مي‌شود برخي افراد در كار خود پيگير و مصر هستند، اما برخي ديگر بي‌حوصله و تسليم‌پذير؟
5) نحوه تفكر و احساس فرد در جريان اجراي يك كار به چه صورتي است؟
کودکان و نوجوانان دانش‌آموز انگيزه‌هاي متفاوتي دارند. اين تفاوت انگيزه‌ها علل گوناگوني دارد. رفتار آنان از يک سو ناشي از عملكرد قوي‌تر يكي از دو نوع انگيزش دروني و انگيزش بيروني است و از سوي ديگر، تفاوت اساسي بين انگيزش دروني و بيروني بر مبناي محور عليت فرد رخ مي‌هد. اين بدان معنا است كه توجه و تمركز فرد عمدتاً به دليل عوامل دروني يا عوامل بيروني است و مي‌توان از محور علي دروني يا محور علي بيروني براي تبيين انگيزش فرد سخن گفت. انگيزش افراد عموماً ناشي از هر دو نوع علل و عوامل دروني و بيروني است هر چند يكي از اين دو عامل ممكن است تسلط بيشتري در جهت دادن به رفتار فرد در يك موقعيت معين داشته باشد. همچنين شاگرد ممكن است در تعبير و تفسير موفقيت يا شكست خود نيز يكي از اين دو عامل دروني يا بيروني را محور نظارت قرار دهد كه در اين مورد نيز معمولاً با تركيبي از اين دو حالت مواجه هستيم.
ب- کاربرد مباني شناخت و سنجش عاطفي و انگيزشي در برنامه‌هاي تدريس و تربيت آن است که، به دليل اهميت دنياي دروني و انگيزه‌هاي کودکان و نوجوانان در ساختار دادن ذهني و رواني به عناصر برنامه‌هاي آموزشي در سازمان شخصيت و هويت خود، اين برنامه‌ها وقتي تأثير مطلوب بر آنان خواهد گذاشت که مبتني بر شناخت دقيق عواطف و سازمان انگيزشي متفاوت کودکان و نوجوانان پسر و دختر در سنين مختلف و در شرايط رواني و اجتماعي گوناگون باشد و محدوديت‌هاي ذهني و پيش‌داوري‌هاي برنامه‌ريزان و تهيه‌کنندگان مواد آموزشي و مربيان و معلمان جايگزين درک و دريافت‌هاي دقيق علمي و بومي در مسائل انگيزش کودکان و نوجوانان نشده باشد.
ج- عنصر ديگري كه با سطح انگيزش دانش‌آموزان رابطه دارد، هدف است. هدف عبارت است از نتيجه‌اي كه يك فرد براي دستيابي به آن كوشش مي‌كند. كسي كه در چنين راستايي تلاش مي‌كند داراي "رفتار معطوف به هدف" است.
رفتار هدف‌دار باعث پيشرفت مي‌شود، زيرا:
1) توجه فرد را در تكليفي كه بايد انجام دهد جهت مي‌دهد؛
2)تحرك فرد را بالا مي‌برد؛
3)باعث افزايش پيگيري مي‌شود؛ 
4) موجب كشف راهبردهاي جديدي براي رسيدن به هدف مي‌شود.
نوع هدف‌هايي كه شاگرد براي خود انتخاب مي‌كند، در انگيزش او تأثير مي‌گذارد. هدف‌هاي مشخص كه درجه دشواري متوسطي دارند و امكان دسترسي به آن‌ها در آينده نزديك ميسر است و موجب رضايت خاطر شاگرد مي‌شوند، انگيزش و پيگيري بيشتر را به همراه مي‌آورند.
با توجه به اين امر، مي‌توان هدف‌هاي کودکان و نوجوانان را در چهار دسته تقسيم‌بندي کرد:
1) هدف تسلط در موضوع يا يادگيري تكليف كه به قصد شاگرد براي بهبود توانايي و يادگيري او مربوط مي‌شود؛
2)هدف‌هاي اجرايي كه توانايي فرد را در مقايسه با ديگران به نمايش مي گذارند؛
3)هدف‌هايي كه فقط انجام تكليف و سرسري گرفتن كار را مورد نظر قرار مي‌دهند و در پي تكاليف ساده‌تر هستند؛ 
4)هدف‌هاي اجتماعي يا فعاليت‌هاي غيرموظف كه گاه مخل فعاليت‌هاي موظف کودکان و نوجوانان (مثلاٌ فعاليت‌هاي درسي يا کمک به کارهاي خانه) مي‌شوند. دانش‌آموزاني كه هدف‌هاي نوع چهارم را به كار مي‌گيرند، مثلاً نوجواناني كه از درس خواندن اجتناب مي‌كنند و صرفاٌ به فعاليت‌هاي ورزشي يا وقت گذراني با دوستان روي مي‌آورند، معمولاً در تحصيلات خود موفقيتي ندارند. در واقع، هدفهاي نوع اول و دوم هستند كه بايد مورد توجه و تقويت بيشتر قرار گيرند. سطح انگيزشي کودکان و نوجوانان با علائق آنان نيز مرتبط است. مثلاٌ علاقه اندك به درس و كار باعث افت انگيزشي کودکان و نوجوانان مي‌شود. هرچه علاقه کودک يا نوجوان به درس بيشتر باشد، يادگيري او نيز عميق‌تر و پايدارتر خواهد بود. والدين و معلم بايد هدف‌ها و محتواي تکاليف و درس و برنامه‌هاي تدريس و تربيت کودکان و نوجوانان را با علائق آنان هماهنگ سازند و به آنان فرصت انتخاب بدهند.
د- انگيزش افراد متأثر از خودپنداره آنان نيز هست. اين كه کودکان و نوجوانان چه تصوري درباره خود و استعدادها و توانايي‌ها و كارآمدي خود دارند، در تعيين هدف و ميزان موفقيت و شكست آنان مؤثر است. مثلاً کودکان و نوجواناني كه فكر مي‌كنند توانايي آنان ثابت و تغييرناپذير است، نمي‌توانند اهداف بزرگتري را براي خود انتخاب كنند. برعكس، آنان كه توانايي خود را تغييرپذير و افزايش‌يابنده مي‌دانند، اهداف بزرگتري را پيش روي خود قرار مي‌دهند. همچنين، پيش‌بيني چگونگي نتايج رفتار (يا "خودكارآمدي و اعتقاد به توانايي خود براي سازمان دادن و اجراي فعاليتهاي لازم براي دستيابي به هدف معين") عامل مهمي در انگيزش شاگردان است.
ه- کاربرد يافته‌هاي روانشناسي تربيتي آن است که انگيزش يادگيري وقتي نيرومند است كه:
1) منابع انگيزش دروني باشند؛
2) هدفهاي يادگيري مورد توجه کودک يا نوجوان باشد؛
3) کودک يا نوجوان متمركز بر اجراي تكليف باشد؛
4)جهت‌گيري تسلط در يادگيري داشته باشد؛
5) موفقيت و شكست خود را به دلايل قابل كنترل اسناد دهد؛ 
6) باور به كارآيي خويش داشته باشد. به بيان ديگر، با بهره‌گيري از راهبردهاي حمايت انگيزشي مي‌توان يادگيري و پيشرفت کودکان و نوجوانان را افزايش داد.

ادامه دارد...

  • شنبه/ ۶ تیر ۱۳۸۸ / ۱۲:۱۲
  • دسته‌بندی: دولت
  • کد خبر: 8804-19993
  • خبرنگار : 71271