اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد پنجمين بخش از فشردهاي از مفاهيم و اصول و يافتههاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي به عنوان يكي از پشتوانههاي علمي طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش است كه در همايش كميته مطالعات نظري اين طرح توسط دكتر حسين لطفآبادي، استاد روانشناسي تربيتي دانشگاه شهيد بهشتي ارائه شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران، آشنايي با مفاهيم تخصصي و فني در هر حوزه را مقدمهي ايجاد يك عرصه عمومي براي گفت وگوي دانشگاهيان و حرفهمندان با مديران و سياستگذاران دربارهي سياستها و استراتژيها و برنامهها در آن حوزه ميداند و اظهار اميدواري ميكند تحقق اين هدف، ضمن مستند سازي تاريخ فرآيند سياستگذاري عمومي و افزايش نظارت عمومي بر اين فرآيند، موجب طرح ديدگاههاي جديد و ارتقاي كيفيت آن در حوزههاي مختلف شود.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران، ضمن اعلام آمادگي براي بررسي دقيقتر نيازهاي خبرنگاران و سياستپژوهان محترم، علاقهمندي خود را براي دريافت (ap.isna@yahoo.com) مقالات دانشجويان، پژوهشگران، حرفهمندان، مديران و سياستگذاران محترم در ارائهي عناوين جديد مقالات و يا تكميل يا ويرايش آنها اعلام ميكند.
********
مفاهيم و اصول و يافتههاي اساسي دانش روانشناسي تربيتي
بهعنوان يکي از پشتوانههاي علمي
طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش
2-7- شناخت شكلگيري "خود" در كودكان و شناخت هويت نوجوانان
الف- مدرسه فقط جايگاه سوادآموزي و علمآموزي نيست، بلكه محل رشد شخصيت و فراگيري عزت نفس، يادگيري راهبردهاي كنش و واكنش با ديگران، و كشف ديدگاههاي مختلف درباره خوب و بد نيز هست. به بيان ديگر، جدا از نقشي كه خانواده و مدرسه در مورد خردسالان و کودکان و نوجوانان ايفا ميكنند، با کمک مدرسه است كه رشد شخصي و اجتماعي و اخلاقي آنان نيز شكل ميگيرد. در مباحث مربوط به مباني شناخت و سنجش وضعيت روانشناختي کودکان و نوجوانان بايد به اين سؤالات پاسخ داد كه هر فردي خود و ديگران را چگونه ميشناسد؟ مفهوم خود چيست؟ و چگونه شكل ميگيرد؟ ديدگاههاي خردسالان و کودکان و نوجوانان درباره ديگران در جريان افزايش سني چگونه تغيير ميكند؟ و از دست مدرسه براي تربيت كيفيتهاي شخصيتي مخاطبان خود، نظير حرمت نفس و صداقت و همكاري و همدردي، چه كاري ساخته است؟ مدرسه چگونه ميتواند به اجتماعي شدن كودكان و بر رشد شخصيتي و اجتماعي آنان کمک کند؟
ب- شخصيت، مجموعهاي از تمام ويژگيها، تواناييها، انگيزهها، خلق و خوي، نگرشها، ديدگاهها، باورها، واكنشهاي هيجاني، سبكهاي شناختي، منش، و اخلاقيات و دربرگيرنده تمام جنبههاي رفتار انسان است. کاربرد شناخت علمي مقولههاي اساسي مورد بحث، يعني رشد شخصيت و مفهوم خود، رشد اجتماعي و چگونگي تعامل با ديگران، و رشد اخلاقي و تشخيص رفتار خوب و بد، اين است كه ما بايد دريافت روشني از آنها داشته باشيم تا بتوانيم:
1- چندجانبگي و ماهيت مفهوم خود، وضعيت و تحول هويت کودکان و نوجوانان، و چگونگي رشد دادن شخصيت آنان را بشناسيم؛
2- ويژگيهاي شخصيت نمونهوار كودكان و نوجوانان مختلف را بشناسيم و چگونگي انطباق برنامهها و عملكردهاي تدريس و تربيت بر اين ويژگيها را بدانيم؛
3- نقش مدرسه در اجتماعي كردن کودکان و نوجوانان را بشناسيم و تبيين كنيم؛
4- چگونگي تأثير همكلاسان و همسالان در رشد شخصي و اجتماعي کودکان و نوجوانان را بشناسيم و بتوانيم در جريان برنامههاي آموزشي به آنان كمك كنيم تا مهارتهاي اجتماعي مناسبي پيدا كنند.
5- چگونگي رشد استدلال اخلاقي و رفتار اخلاقي سالم و ناسالم، و راههاي ارتقاي اخلاقي کودکان و نوجوانان را بشناسيم؛ و
6- تفاوتهاي شخصيت، رفتار اجتماعي، و سطح رشد استدلال و رفتار اخلاقي کودکان و نوجوانان را بشناسيم و چگونگي مناسب سازي برنامههاي آموزشي با اين تفاوتها را بدانيم.
ج- سه عامل مهم را ميتوان در ايجاد خودپنداره مثبت يا منفي کودکان و نوجوانان مؤثر دانست:
رفتارهاي پيشين خود شخص؛ رفتار ديگران نسبت به فرد؛ و سطح انتظاراتي كه ساير افراد از او دارند.
تأثير اين عوامل در دريافتي که فرد از خود دارد، در تحقيقات گوناگون نشان داده شده است. خودپنداره فرد با افزايش سن او ثبات و استحكام بيشتري پيدا ميكند. کاربرد يافتههاي روانشناسي تربيتي در مورد وضعيت "خود" کودک يا نوجوان در عملکردهاي آموزشي اين است که بدانيم، و در برنامههاي آموزشي نيز توجه کنيم که، كيفيت هويت خود و نوع ارزشيابي كه کودک يا نوجوان از خودش دارد، در رفتار و پيشرفت و موفقيت يا عدم موفقيت او تأثير بزرگي دارد. در واقع، او به گونهاي رفتار ميكند كه باور دارد. مثلاً اگر او فكر ميكند كه دانشآموز توانا و خوبي است براي پيشرفت درسي خود نيز تلاش بيشتري ميكند. همين طور، اگر او فكر ميكند كه ديگران دوستش ندارند، احتمالاً بيشتر از جمع كناره ميگيرد. كساني كه داراي يک مفهوم مثبت از خود هستند و خود را ارزشمند ميدانند، در زمينههاي خانوادگي و اجتماعي و علمي و شغلي نيز موفقيتهاي بيشتري كسب ميكنند. بنابراين برنامههاي مدرسه بايد به گونهاي باشد که اين "خود مثبت" و احساس ارزشمندي را در مخاطبان خويش تقويت کند. والدين و مربيان و معلمان بايد كمك كنند كه از همان ابتدا خودپنداره درستي در کودکان و نوجوانان شكل بگيرد و اين خودپنداره در ادامه زندگي آنان نيز خدشه دار نشود.
د- در مبحث "خود " و "هويت "، كه دو مبحث اساسي در روانشناسي تربيتي شخصيت است، ميتوان اولّي را در دو عنوان "شناخت خود " و "ارزش خود "، و دومي را به تفصيل بيشتر و ذيل عناويني چون "نظريه رواني- اجتماعي هويت "، "چهار وضعيت هويت "، و "تغييرات رشدي در هويت " مورد بررسي قرار داد. منظور از "شناخت خود، بازنمايي شناختي خود و ماهيت و محتواي ادراك از خويش است". اين شناخت خود، نشأت گرفته از وضعيت و نقشهاي مختلف و عضويت كودك در اين يا آن جمع است. به بيان ديگر، شناخت خود ناشي از خاطرات شخصي، بازنمايي خود در ذهن يا احساسي كه فرد درباره خود دارد، و نظريه معين درباره ويژگيهاي خوب و بد خويش است.
تشخيص خود از غير خود که در ابتدا به تمايزهاي بدني منحصر است، در سالهاي بعدي زندگي فراتر ميرود و به تمايزهاي تاريخي زندگي، تمايزهاي ملكي، تمايزهاي رفتاري، تمايزهاي عاطفي و امثال اينها گسترش مييابد. اين تمايزهاي دروني كودك، با افزايش سن او باز هم گسترش بيشتري پيدا ميكند و در سالهاي دبستاني ميتواند با كمك ويژگيهاي دروني و اجتماعي كه دارد، خود را از ديگران متمايز سازد. اصول و يافتههاي روانشناسي تربيتي در موضوع مورد بحث آن است که ما ميتوانيم، پس از آنکه به بررسيهاي عيني بومي درباره وضعيت شناخت خود، بازنمايي شناختي خود، و ماهيت و محتواي ادراك از خويش در بين خردسالان و کودکان و نوجوانان ايراني پرداختيم، برنامههاي تدريس و تربيت براي کودکان و نوجوانان گوناگون در کشور خود را بر اساس چنين يافتههاي بومي تهيه کنيم.
ه- رشد شناخت خود در سالهاي نوجواني پيچيدگيهاي بسيار بيشتري پيدا ميكند.
اين ويژگيها شامل سه مورد اصلي است:
انتزاعي شدن، آرمانگرايانه شدن، و متمايزشدن.
به دليل ماهيت متعارض "خود" در نوجواني ميتوان از کمثباتي آن و تغييراتي كه حسب شرايط مختلف پيدا ميكند، صحبت كرد. يك نوجوان ممكن است احساس كند كه در مدت كوتاهي تغييرات زيادي پيدا كرده است. اين کمثباتي تا دستيابي به نظريه روشني درباره خصوصيات خود و شكلگيري هويت (تا آغاز جواني) ادامه مييابد. اين تغييرات باعث تعارضهايي در انديشه و احساس و رفتار نوجوان نيز ميشود و ممكن است او را با ديگران نيز درگير كند. اين تعارض با خود و با ديگران در فاصله سني 12 تا 16 سالگي به شدت افزايش مييابد و بعد در 17 و 18 سالگي كاهش پيدا ميكند. آرمانگرايي نوجوان و فاصله خود واقعي و خود آرماني وي نيز در سالهاي نوجواني شدت مييابد. به منظور جلوگيري از ايجاد فاصله خود حقيقي و خود آرماني که باعث افسردگي، ناسازگاري و آسيبهاي رواني نوجوانان ميشود، بايد در برنامههاي تدريس و تربيت نوجوانان از آرمانگراييهاي غيرقابل دسترس پرهيز كرد. برعكس، بايد برنامههاي خود را به گونهاي ارائه کنيم که فاصله ميان خود حقيقي و خود آرماني، که آن را "خود ممكن" ميناميم و نشانه وجود موازنه بين موجود و مطلوب و حاكي از "شدني بودن" قابليت دستيابي به آرمان است، براي نوجوانان دانشآموز قابل پيمودن باشد.
و- شخصيت و هويت افراد در جريان زندگي آنها به تدريج شكل ميگيرد و تغيير و تحول و استحكام مييابد. اصول و يافتههاي مبتني بر نظريه رواني- اجتماعي درباره رشد شخصيت و هويت کودکان و نوجوانان، كاربردهاي قابل توجهي در تدريس و تربيت دارد. به بيان ديگر، رشد رواني- اجتماعي فرد در مراحل گوناگوني صورت ميپذيرد و در هر يك از اين مراحل، وظيفه رشدي معيني بايد با موفقيت در زندگي فرد به انجام برسد تا شخصيت او به صورت مثبت رشد كند. از اين ديدگاه، هويت فردي در جريان گذار از دشواريهاي معين مراحل مختلف رشد رواني- اجتماعي بروز ميكند. اين دشواريها و درگيريها كه بين جنبههاي مثبت و منفي حيات دروني و بيروني شخص رخ ميدهد، رشد شخصيت يا واپسروي شخصيت را سبب ميشوند. خودشكوفايي فرد نيز، تنها پس از رسيدن به راهحلهاي قابل قبول در جريان دشواريها و درگيريهاي مراحل رشد رواني- اجتماعي و دستيابي به يكپارچگي شخصيت، حاصل ميشود.
ز- در سالهاي كودكستاني (5 و 6 سالگي)، كودك با آزمايشهاي گوناگون (با وسايل بازي، شن، سنگ و امثال آنها) و كارهاي فني و هنري كودكانه به تمرين دستيابي به تواناييها و ديدگاههاي شخصي درباره اشيا و واقعههاي حول و حوش خود ميپردازد. وقتي كه والدين و مربيان چنين فرصتهايي براي كودكان فراهم ميكنند و در انجام اين فعاليتها به ترغيب و تشويق آنان ميپردازند، كودكان نيز به احساس توانايي و استقلال و ابتكار عمل دست مييابند. برعكس، اگر بزرگسالان در برخورد با اين ابتكارهاي كودكان روش بازدارندهاي پيشه كنند، آنگاه احساس ناتواني و تقصير در برآوردن نيازها و آرزوها در آنان ايجاد ميشود. كودكي كه برخوردار از حس اعتماد و خودگرداني است، ميتواند به تنهايي به امور ناشناخته بپردازد و حس كنجكاوي طبيعي خود را سيراب سازد. حل مسأله ابتكار در مقابل گناه، هم باعث ايجاد پايههاي مسؤوليتپذيري در كودك ميشود و هم، با پس و پيش رفتن در دو قطب استقلال و تقصير، وجدان او شكل ميگيرد. از آن جا كه او براي بسياري از كارهاي خود با مقاومت ديگران و "نه" گفتن آنان مواجه ميشود، تجربه گناه نيز در او شكل ميگيرد. حال اگر اين تجربه بر احساس ابتكار و استقلال و خودگرداني او مسلط شود، روحيه گناهآلودگي؛ و اگر تجربه ابتكار بر احساس تقصير مسلط شود، روحيه خودمختاري در او قوت خواهد گرفت. در اين صورت كودك به اين احساس دست پيدا ميكند كه "من همان شخصي هستم كه فكر ميكنم بعداً نيز چنان خواهم بود."
ح- وقتي كه كودك به سن دبستاني ميرسد، انتظار ميرود كه مهارتهاي درسي زيادي را كسب كند. در همين دوره است كه كودك ميآموزد كه براي جلب نظر و حمايت بزرگترها بايد در خواندن، نوشتن، حساب کردن، نقاشي و امثال آنها مهارتهاي خوبي پيدا كند. وقتي كه كارهاي كودك در مدرسه مورد توجه و تشويق قرار ميگيرد، احساس سازندگي و پيشرفت (كه مشخصه آن درس خواندن و خوب كاركردن و ترجيح دادن كار بر بازي است) در او شكل ميگيرد. اما اگر تجارب كودك در اين دوره حاكي از ناتواني در جلب رضايت والدين و معلمان باشد، ممكن است دچار احساس كمتواني و خودكمبيني شود. ملامتهاي شديد و اِعمال تنبيه نسبت به كودك در اين دوره، خاصه اگر استمرار يابد، باعث احساس حقارت خواهد شد و زمينههاي خلافكاري را در او ايجاد خواهد كرد.
اين اصول و يافتههاي علمي به ما ميگويد که برنامههاي تدريس و تربيت کودکان دبستاني بايد به گونهاي باشد که ايجاد تجربههاي موفق براي هر كودك را امکانپذير سازد. اجراي چنين برنامههايي مستلزم شناخت تواناييهاي هر كودك و كمك كردن به موفقيتهاي پي در پي او است؛ به گونهاي كه او شخصاً و از درون خواهان كسب موفقيتهاي بيشتر باشد. ناديده انگاشتن احساس پيشرفت در كودكان سنين دبستاني موجب رشد احساس بي كفايتي در آنان خواهد شد. از سوي ديگر، وارد كردن كودك در رقابتهاي خودخواهانه فردي براي لذت بردن از شكست دادن ديگران نيز بسيار خطرناك است و مانع رشد احساس واقعي پيشرفت و لذت بردن از توانايي انجام امور خواهد شد.
ط- وقتي که پسران و دختران به سن نوجواني ميرسند تغييرات مهم جسمي، فكري و رواني را تجربه ميكنند و اين تجارب كه در آغاز براي آنان بيگانه است، نوعي سرگشتگي را به همراه ميآورد. براي انتقال از كودكي به بزرگسالي، نوجوانان بايد نقشهايي را برعهده گيرند كه در شمار وظايف و دشواريهاي دنياي بزرگسالي است. به همين جهت، نوجوانان عموماً دچار نوعي اغتشاش در ايفاي نقش بزرگسالي ميشوند، كه تركيبي از پندارها و احساسات در مورد راههاي برخورد با مسائل زندگي اجتماعي است. در جريان اين ايفاي نقشها است كه آنان با انواع مختلف رفتارها و فعاليتها مواجه ميشوند و به تدريج هويت معيني را در خود شكل ميدهند. شكلگيري هويت مهمترين مسأله دوره نوجواني است و دستيابي به اين هويت به معناي پاسخ گفتن به مجموعهاي از پرسشهاي مهم از اين قبيل است كه:
" من كيستم؟ آيا من هنوز كودكم يا بزرگ شدهام؟ كدام افكار و اعتقادات مورد قبول من است؟ چه نقشي را در زندگي اجتماعي بايد داشته باشم؟ چگونه ميتوانم نقش خود را در ارتباط با جنس مخالف ايفا كنم؟ در آينده چه شغلي خواهم داشت؟ آيا من به اندازه كافي اهميت دارم و مورد احترام هستم؟ آيا در زندگي موفق خواهم شد؟" دستيابي به پاسخ در مواردي از اين قبيل آسان نيست و نوجوان را، لااقل براي مدتي، دچار نوعي گمگشتگي ميكند. در صورتي كه شرايط زندگي فرد چنان نباشد كه در رفع اين مشكلات به او كمك كند، بحران نوجواني بروز ميكند و ميتواند در دورههاي بعدي زندگي نيز مشكلآفرين باشد. از سوي ديگر، حل مشكلات و رفع دشواريها و بحرانهاي اين دوره باعث اعتماد به نفس و امنيت ميشود و به فرد اطمينان ميدهد كه آينده روشني در انتظار او است.
بنابراين، برنامههاي تدريس و تربيت در مدارس راهنمايي و دبيرستانها بايد امكان دستيابي آنان به جوانب مختلف هويت سالم را تسهيل كند.
ادامه دارد...
نظرات