اگر نواقصی که هر روز و هر سال ثبت جهانی این اثر بلند قد را زیر خاکِ فراموشی پنهانتر میکند، باز هم درختان خیاباناند که بیش از همه ارزش این خیابان را نشان میدهند؛ درختانی که در هر محدوده تهران، خاندانی وظیفهی تامینشان را به عهده داشته تا ولیعصر را سر سبز کنند.
به گزارش ایسنا، «سید عباس سادات»، نسل دوم یکی از آنهاست. خاندان سادات که درختان امیریه قدیم را از میدان راهآهن تا چند کیلومتر بالاتر از میدان منیریه تامین میکردند. او سالهاست پا جای پای پدر گذاشته و رزق سبزش، خانههای ضلع شمالی خیابان پیرانعقل پایینتر از میدان منیریه را هم سرسبز کرده است.
از زمانی که تهیهی درختان خیابان ولیعصر (عج) را به سید عقیل سادات _ پدرش _ سپردند، او پا به پای پدر بخش جنوبی بزرگترین خیابان خاورمیانه را طی کرد تا سر سبزیاش مهمان هر روزه عابران این خیابان باشد.
سید عباس سادات هر چند ۶۹ سال دارد، اما ۵۲ سال از عمرش را پای خیابان ولی عصر (عج) گذاشت و هنوز هم.
او هر چند می گوید حالا خاطرهی خاصی از آن روزها ندارد، اما حرف و یادهایش در گفتوگو با خبرنگار ایسنا خود خاطره است. از درختانِ بزرگترین خیابان خاورمیانه که با درشکه از شهریار و کرج به این منطقه آورده میشدند تا قیمت هر درخت ۳ تومانی که حالا باید برایشان خدا تومان پول پرداخت کرد.
«از سال ۱۳۴۲ که درسم را در کلاس ششم تمام کردم، همراه پدرم به این خیابان آمدم. کوچک بودم یک منطقه را علامتگذاری میکردند و به پدرم میگفتند برای این منطقه ۱۰۰ درخت میخواهیم. او هم درختان چنار را از باغهای مختلف میخرید به امیریه - خیابان ولیعصر (عج) امروزی محله منیریه – میآورد و کارگران آنها را میکاشتند.
این درختها بیشتر از منیریه تا راه آهن و قدری بالاتر از میدان، کاشته میشدند، هر چند تا جایی که به خاطر دارم او چند بار برای بالاتر از این منطقه هم درخت سفارش گرفته بود.»
سادات ادامه میدهد «پدرم درختها را از باغهایی که اطراف کرج و شهریار و چهاردانگه بودند، میخرید. آن نقاط چنارستان بودند. درختها را از صاحبان باغها میخرید، قلمه میزد و دو ساله که میشد، آنها را میفروخت.
در انقلاب زمان شاه این چنارها کاشته شدند. آن زمان، آبِ جوی خیابان ولیعصر (عج) همیشه برقرار و همیشگی بود.»
او که از زمان حیات پدرش «سید عقیل سادات» بساط درخت و گل فروشی را در ابتدای خیابان پیران عقل، نبش خیابان ولیعصر پهن کرده و حالا مردم که منطقه به بودنش عادت کردهاند، میگوید، «در دورهی شاه درخت فروشی زیاد بود اما به جز گل بنفشه، گلهای کمی برای فروش بودند. شبهای عید در همین منطقه (به ابتدای خیابان پیران عقل نبش خیابان ولیعصر اشاره میکند) که بحشی از حیاط یک خانه بود فقط کود و بنفشه میفروختند. به مرور بعد از انقلاب گلها و درختها زیادتر شدند. حتی درختهای دیگری به جز چنار و نارون هم به انها اضافه شد.»
وی حالا خودش را مقیم این خیابان میداند؛ حتی اگر شبها روی نیمکتی که کنار گلها و درختانش گذاشته بخوابد، چون خانوادهاش در منطقه کن تهران زندگی میکنند. به گذشتهاش برمیگردد، وقتی بعد از تامین درختان خیابان ولیعصر (عج)، از باغچههای مردم محله هم نگهداری میکردند.
او قیمت هر جعبه گل در آن زمان را « ۲۵ زار» میداند و میگوید «با آن پول به قهوهخانه چهارراه شاپور میرفتم، ناهار و شامم را میخوردم و حتی یک پتو برای خواب به من میدادند.»
سید عباس سادات به درخت تنومند مقابلش نگاه میکند، آهی میکشد و میگوید «بعد از این که کاشت درخت در خیابان ولی عصر مد شد، خواستند تا در این خیابانهای فرعی هم درخت بکاریم این درخت را خودم کاشتم، با دست خودم و سالهاست سایه بان دیگر درختها شده. با درشکه اسبی گلها و درختان را میآوردیم این جا میچیدیم و میفروختیم.»
دوباره آه میکشد، دست دیگرش را روی عصایش میگذارد و تکیه میدهد، باز هم چیزی یادش میآید، با لبخند میگوید «از پیش پدرم جدا نشدم، هر چند گویا قبلتر از پدرم هم کسی درخت برای خیابان امیریه که حالا شده «ولیعصر (عج)» سفارش میگرفت، اما از روزی قرار شد پدرم این درختها را تامین کند. او درختها را چون کم بودند از باغهای مختلف جمع میکرد، میخرید و به امیریه میآورد و کارگران خودشان میکاشتند.
سید عباس سادات، قدم زنان، به سمت خیابان ولیعصر میرود، ابتدای خیابان نبش «انتظام قدیم و همان پیران عقل امروزی» یک درخت را نشانمان میدهد و میگوید «تا جایی که به خاطر دارم درشتتر و ماندگارتر از این درخت دیگر نداریم. اما چند سالی است که درختان به خاطر کمبود آب و نبود آفتاب درست و احیانا اتفاقات دیگر خشم میشوند و شهرداری جای انها درختان دیگری میکارد اتفاقی که مدتی یک بار رخ میدهد.» وی اما به این نکته هم تاکید میکند که هر چند در ان زمان این جویها بودند، اما درختها در جوی آب کاشته نمیشدند.
او به خاطر نمیآورد پدرش چند درخت برای خیابان ولیعصر آورده شاید هم در آن زمان رسم برای شمردن تعداد درختها نبوده، با این وجود میگوید که «شاید چیزی حدود ۵۰ درخت از آن درختها امروز خشک شده یا از جایشان درآورده باشند» از سوی دیگر اما یادش است که «برای هر درخت پدرش چیزی حدود سه تومان یا سه تومان و پنج زار میگرفته است.»
سید عباس سادات که سالهاست خود را مقیم این منطقه از منیریه تهران میداند، بعد از گذشت ۵۲ سال از آن روزها، بهمن سال گذشته، یکی از تندیسهای ششمین جایزه تهران را گرفت.
ولی امروز باید این تندیس را به چه کسانی داد برای از حذف تدریجی درختان تنومندی که هر روز به یک بهانه از این خیابان ناپدید شدند!
پیروز حناچی - مسئول تهیهی پروندهی ثبت ملی محور خیابان ولیعصر (عج) تهران و شهردار امروز تهران – اما یک سال بعد از ثبت ملی بزرگترین خیابان خاورمیانه،، این اقدام یعنی «ثبت خیابان، جدارهها، درختها و حریم منظری آن را به این منظور دانست که تا ارزشهای خیابان ولیعصر (عج( حفاظت شوند. از میراث فرهنگی که در این زمینه آب زیادی گرم نمیشود، اما باید دید در حفاظتی که حناچی هفت سال قبل از آن حرف زد که چه قدر در ساماندهیهای سالانه این خیابان بزرگ توسط آقای شهردار و مدیران برنامهریزیاش مورد توجه است.
انتهای پیام
نظرات