به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «امروز دست کم دو روزنامۀ چاپ تهران در تیتر اول خود به خاطر ارایۀ تحلیل و اعتماد و استناد به گزارشهای رسمی دربارۀ علت سقوط هواپیمای اوکراینی، از واژۀ «شرم» استفاده کردهاند.
روزنامۀ همشهری با فونت درشت و تمام صفحه تیتر زده: «شرمساری». در توضیح این تیتر هم نوشته است: « همشهری از بُهت اجتماعی و سوگ عمومی نسبت به پذیرش اشتباه و تأخیر در اعلام خبر دلیل سقوط هواپیمای اوکراینی گزارش میدهد.»
روزنامۀ فرهیختگان هم این تیتر درشت را بر صفحۀ نخست خود نشانده است: «شرمندۀ ایران».
محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه هم در حساب اینستاگرام خود از واژۀ «شرم» استفاده کرده و نوشته است: «در این تراژدی تاریخی باید شرمسارِ ایران و شرمسارِ شهروندان بود که مردم بر همه چیز مقدماند.»
بهارۀ آروین عضو شورای شهر تهران هم نوشته است: «به سهم خودم شرمندۀ شما هستم.»
این ابراز «شرم» به خاطر اعتماد به منابع رسمی و اعلام دلیل «نقص فنی» به جای «اصابت موشک» و احتمالاً انتشار تحلیل و گزارش مبتنی بر آن است.
در تعریف سنتی، شرم، همان خجالت است و احساس سرافکندگی در برابر خدا یا مردم و از ترس همین احساس بوده که رعایت واقعی یا متظاهرانۀ دیگرنمایانۀ هنجارهای اخلاقی تجویز میشده است. تعریف مدرن شرم اما با تعریف سنتی آن متفاوت است و یکی از بهترین کتابها در توضیح این تفاوت، کتاب «در ستایش شرم» نوشتۀ «حسن قاضی مرادی» است. در تعریف مدرن اما شرم، نوعی خودانگیختگی درونی فرد است. نویسنده در این کتاب میخواهد بگوید ما ایرانیان یا خودمان را ندیدهایم و اگر هم دیدهایم در آینۀ دیگران بوده است و نگاه راستین به خودمان نداشتهایم.
شرم رسانهها یا صاحبمنصبان به خاطر همین است. خود را در آیینۀ روایت رسمی دیدن و اعتماد کردن به جای آن که رسانه باید خود را ببیند و به منابع مستقل، اتکا کند. چون منبع رسمی ممکن است معطوف به قدرت و مصلحت باشد اما روزنامهنگار باید به دنبال کشف حقیقت باشد.
در کتاب «در ستایش شرم» هم البته شرمساری و خجالت از هم تفکیک نشده و «شرم» را مدرن دانسته و نه «شرمساری» را.
مارک تواین میگوید: «انسان، تنها حیوانی است که سرخ میشود و به این سرخ شدن نیاز دارد.» از این روست که میتوان رنگ شرم را رنگ سرخ دانست.
مدرنترین تعریف «شرم» اما از آنِ «کارل مارکس» است: « شرم، نوعی خشم به خویشتن است.»
نویسندۀ «در ستایش شرم» معتقد است: «چون، خشم به خویشتن نداشتهایم، به نقد خویشتن نپرداختهایم اما حس شرم هم نداشتهایم.»
و چه گواهی بالاتر از شعر ناصرخسرو:
نه باک داشتم که همی عمر شد به باد
نه شرم داشتم که ضمیری خطا شدم
در اخلاق دینی به جای «حس شرم»، حس گناه است و در اخلاق عرفانی به جای حس شرم، حس حیاست. در شرم، طرف، مستقل و فعال و خودآگاه است و در خجلت یا خجالت اما وابسته و منفعل است.
حال به جان کلام این نوشته میرسم. این که دو رسانۀ عمومی یکی متعلق به شهرداری تهران و دیگری به دانشگاه آزاد اسلامی از واژۀ «شرم» استفاده می کنند، فراتر از بحث خجالت و یک نقطۀ عطف به حساب میآید.
قصد نویسندۀ «در ستایش شرم»، آسیبشناسی اجتماعی است و این که اگر حس شرم باشد، به جای مقصر شناختن دیگری، بر خود خشم میگیری و اکنون آن دسته از رسانههای ایرانی که در این ۷۲ ساعت به جای تکاپوی کشف حقیقت روایتهای دروغین را بازنشر و بر اساس آن تحلیل منتشر کردند بر خود خشم گرفتهاند و این یادآور همان نکتهای است که در کتاب آمده است: «رهایی از نابالغیِ ناشی از تقصیر خویشتن.»
واکنش بدن، «تب» است و واکنش روان: شرم.
کوتاه این که خشم گرفتن باید حاصل خودانگیختگی باشد. این خودانگیختگی میتواند به فردیت و هویت و ترک نابالغی و رشد بیانجامد و از این رو اعلام شرم را میتوان ورود به نوعی بلوغ رسانهای دانست.
متفکری هم میگوید تا شرم نباشد، نمیتوانی به سمت جلو، خیز برداری و بجهی.
درست است که در این نوشته کوشیدم تفاوتهای نگاه سنتی و مدرن به شرم را بازگویم اما همۀ هویت فرهنگی ما در سخن حافظ جلوه میکند و حافظ را نمیتوان در قالب سنت محدود کرد. پس این نوشته را با شعری از حافظ به پایان میبرم:
خیالِ حوصلۀ بحر، میپزم، هیهات!
چههاست در سر این قطرۀ محالاندیش
به کوی میکده گریان و سرفکنده رَوَم
چرا که شرم، همی آیدم ز حاصل خویش»
انتهای پیام
نظرات