به گزارش ایسنا، میکلانجلو بوناروتی (Michelangelo bunarroti) یا میکلآنژ، مارس ۱۴۷۵ در یکی از روستاهای فلورانس به دنیا آمد. با وجود اینکه پدرش شغل مهمی در حکومت داشت، دوست نداشت شغل پدرش را ادامه بدهد و از همان ابتدا علاقه غیرقابل وصفی به دنیای هنر و نقاشی داشت.
در سن ۱۳ سالگی به عنوان دستیار در یک کارگاه هنری مشغول به کار شد و نقاشی روی دیوار مرطوب که همان نقاشی آبرنگ بود را آموخت. کار در این کارگاه باعث شد که با اصول اولیه نقاشی و سپس مجسمهسازی آشنا شود و خوشبختانه خیلی زود استعدادش در این حوزه توسط یکی از خانوادههای سرشناس فلورانس شناخته شد.
درست همان زمان اوج تحولات رنسانس در اروپا و بهویژه فلورانس فرا رسیده و با آشفتگیهای سیاسی نیز همراه شده بود و جان بسیاری از هنرمندان نیز مورد تهدید و تعدی قرار گرفت. در همین زمان یکی از حامیان اصلی او که آثارش را میفروخت، قدرتش را از دست داد و به همین خاطر هم میکلآنژ بهناچار به رم سفر کرد تا شاید آنجا بتواند به گونه دیگری فعالیتهای هنریاش را ادامه دهد.
سال ۱۴۹۶، میکل آنژ با پاپهایی که تصمیم گرفته بودند کلیسای سن پیر را به نماد و جلوهای از هنر غرب تبدیل کنند، شروع به همکاری کرد و در همین دوران شاهکار معروف تاریخ هنر یعنی باکره سوگوار یا پیهتا را خلق کرد. این مجسمه که سوگواری مریم مقدس بر پیکر فرزند بیجانش عیسی مسیح (ع) را نشان میدهد، یکی از معروفترین آثار میکلآنژ محسوب میشود که در همان دوره نیز منجر به شهرت این هنرمند در جامعه هنری شد.
در الگوهای آن ناحیه همیشه مریم مقدس در حالت نشسته پیکر مسیح را در آغوش گرفته است؛ اما اکنون هنرمند ۲۳ ساله ایتالیایی این موضوع را به شیوهای به نمایش میگذارد که تا آن زمان دیده نشده بود. چهره مریم مقدس، جوان و ورای زمان است.
میکلآنژ با این اثر، خود و مخاطب را با نوعی کیفیت جاودان قانع میکند، ولی اهمیت این پیکرها به لحاظ زیبایی زمینی و استانداردهای بدن انسان هم قابل توجه است.
یکی دیگر از آثار مهم و معروف میکلآنژ، تندیس داوود است که از یک سنگ بزرگ مرمر تراشیده شد. سنگی که ۴۰ سال پیش از میکلآنژ، پیکرتراش دیگری برای خلق آن تلاش کرده بود که در نهایت هم بیثمر باقی ماند. خلق مجسمه داوود، پیشرفت بزرگی در حرفه مجسمهسازی به حساب میآمد.
نتیجه کار میکلآنژ تحسین و تعجب همگان را برانگیخت. اجرای این کار هنری پوشیده از چشم همگان و در محیطی دربسته انجام گرفت و پس از پردهبرداری، عظمت کار این هنرمند نابغه آشکار شد. بهترین هنرمندان فلورانس مأموریت یافتند تا بهترین محل را برای استقرار این مجسمه انتخاب کنند. سرانجام ایوان کاخ «سینوریا» را برای این کار انتخاب کردند.
تندیس داوود، به عنوان به عنوان سمبل و نماد شهر فلورانس نیز محسوب میشود. از این مجسمه تا سال ۱۸۷۳ میلادی، در فضای باز نگهداری میشد. مجسمه داوود در جریان شورش سال ۱۵۷۱ آسیب دید، از این روی در ۱۸۸۲ به گالری آکادمی هنرهای فلورانس انتقال یافت و تاکنون در آن مکان قرار دارد.
میکلآنژ با هنرمندان برجسته و مشهور دیگری همچون لئوناردو داوینچی همدوره بود. اگرچه غرور و کمتحملی میکلآنژ باعث میشد که این دو هنرمند ارتباط پر از چالشی را با هم داشته باشند. حتی زمانی که دولت فلورانس در پیشنهادی تصمیم گرفت که آنها در کنار هم اتاق شورا را نقاشی کنند، موفقیتآمیز نبود و این پروژه هیچگاه به پایان نرسید.
سال ۱۵۰۵، پاپ جلیوس دوم پیشنهاد همکاری به میکلآنژ داد و با وجود آنکه اختلافات زیادی میان آنها وجود داشت، در نهایت قرار شد که او سقف کلیسای سیستین را نقاشی کند. «آفرینش آدم» و «قضاوت نهایی» دو اثر نقاشی معروف میکلآنژ هستند که بر روی دیوار و سقف این کلیسا به یادگار ماندند.
نقاشی «آفرینش نهایی» روی سقف میکلآنژ چهار سال به طول انجامید و قرار گرفتن در شرایط مختلف فیزیکی در این مدت منجر به درد گردن زیادی برای این هنرمند شد. او خودش در روایت این موضوع گفته است: «اگر میدانستید چقدر برای این کار زحمت کشیده شده است، حتی از واژه شگفتانگیز هم برای توصیف آن استفاده نمیکردید.»
در آفرینش آدم، یکی از داستانهای انجیل از کتاب آفرینش دیده میشود که در آن خدا با دمی حیات بخش به آدم زندگی میبخشد.
نقاشی روی دیوار «قضاوت نهایی» از دیگر آثار معروف میکلآنژ است. تکمیل این اثر از ۱۵۳۶ تا ۱۵۴۱ میلادی زمان برد. «قضاوت نهایی» بسیار بزرگ است و تمام بخش پشتی محراب کلیسای سیستین را پوشانده است.
مضمون این اثر، تجسم بازگشت مسیح و داوری نهایی انسانها توسط خداوند است. در این دیوارنگاره روح انسانها از روی زمین برخاسته و به آسمانها و به سوی سرنوشت نهایی خود میرود. در حالی که عیسی مسیح در جمع حواریون خود دیده می شود.
مریم مقدس در پشت مسیح پنهان شده و در گوشههای تصویر آدمهایی را به سوی جهنم میبرند تا مجازات کنند.
بعد از خلق این نقاشیها، شهرت میکلانژ چند برابر شد. او که چندان هم اهل فروتنی نبود خودش را نقاش خدا توصیف میکرد.
میکلآنژ به محض آنکه کار عظیم خود را بر سقف نمازخانهی سیستین در سال ۱۵۱۲ به اتمام رساند، با شور و اشتیاق به سنگهای مرمر خود بازگشت تا کار مقبرهی یولیوس دوم را پی بگیرد. قصد کرده بود که مقبره را با شماری از تندیسهای اسرا و بردگان بهگونهای که در بناهای یادبود رومی دیده میشود، بیاراید.
میکل آنژ بیشتر سالهای طلایی عمرش را به ساخت کلیسای سنت پیتر واتیکان گذراند. پس از آنکه برای سرکار رفتن پیر و ضعیف شده بود، همچنان از خانه بر نحوه کارها و طراحیها نظارت میکرد.
او در ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در سن ۸۸ سالگی، وقتی در حال ساخت مجسمه «روندانینی پیتا» بود، درگذشت. این مجسمه ناتمام ماند.
انتهای پیام
نظرات