به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، نرگس انتخابی، مترجم، گفت: نابوکف در سال ۱۹۱۹ ناگزیر میشود روسیه را ترک کند و از آن زمان به بعد، همیشه در مهاجرت به سر میبرد؛ هرچند که این مهاجر دائمی همیشه هویت روسیاش را همراه داشته است. او نویسنده روسِ انگلیسیزبانی است که در میانههای عمر ناچار شد به انگلیسی بنویسد. او نابغه بود که توانست در میانههای عمر نوشتن به زبان دیگری را آغاز کند.
انتخابی افزود: نسخه اولیه این کتاب در ۱۹۲۸ به روسی نوشته میشود و در ۱۹۶۸، پسرش زیر نظر نابوکف، ترجمه انگلیسی کتاب را آغاز میکند. نویسنده حین ترجمه کمی در اثر دست میبرد؛ اما چندی بعد، وقتی از روشنی امروز به تاریکی گذشته نگاه میکند، تصمیم میگیرد تغییرات بیشتری در اثر ایجاد کند. فضای رمان در شهر برلین میگذرد. نویسنده میگوید وقتی برلین را برای وقایع رمان انتخاب کردم، جز نام چند خیابان شناخت بیشتری از این شهر نداشتم. هر سه شخصیت رمان نامهای آلمانی دارند، اما ویژگی دیگری که بشود ایشان را آلمانی دانست، در کتاب دیده نمیشود. این آدمها هرکسی میتوانند باشند و اهل هر کشوری؛ زیرا همه معلقاند. این داستان هجویهای است بر دو شاهکار ادبی، یکی مادام بواریِ فلوبر و دیگری آنا کارنینای تولستوی. نابوکف میگوید مهم نیست که تو چه میگویی، مهم این است که چطور میگویی. در آنا کارنینا گفته میشود خانوادههای خوشبخت وضعیت مشابهی دارند، اما وضعیت خانوادههای بدبخت شبیه هم نیست.
او تصریح کرد: پلات این داستان خیلی ساده و پیش پا افتاده است؛ اما نویسنده توانسته این پیرنگ ساده را به اثری ماندگار بدل کند. در آنا کارنینا، آنا زنی است بسیار بااخلاق، قوی و با شخصیتِ محکم که هرچند به همسرش وفادار نیست، نمیخواهد عشقش را هم پنهان کند. او هنجارهای جامعه ریاکار را مورد هجوم قرار میدهد، اما میگوید که عاشق شده است. «اِما» در مادام بواری دختر شهرستانی زبلی است که به هر کار خلافی دست میزند، ماجراجویی میکند و از زندگی یکنواخت به تنگ آمده است. او به قواعد جامعه تن میدهد و در حین ماجراجویی نقاب به چهره میزند. ولی «مارتا»ی نابوکف کیست؟ او زنی است فارغ از معیارهای اخلاقی.
انتخابی یادآور شد: هنر دیگر نابوکف این است که داستانی همزاد را وارد این داستان میکند. همزادهای او بدیل سه شخصیت اصلی داستان هستند. آدمهای این کتاب سلسلهمراتبی بر دیگران تسلط دارند. رمان نابوکف درست مثل صفحه شطرنج چیده شده است. او آدمها را روی صفحه میچیند، اما عوامل فرعی زیادی را وارد داستانش میکند. شاید در خوانش اول متوجه نشویم، اما با دقت کردن میتوان ظرایف اثر او را درک کرد. سمبولیسم در این کتاب خیلی اهمیت دارد. نابوکف به بازیهای متعدد علاقه داشته و از آن بازیها در ساخت این کتاب بهره گرفته. او همیشه از هر اتفاقی، قصد و نیتی دارد و هیچ چیز را بیمنظور در کتاب نیاورده است. کتاب او کلوزآپی است از تمام زشتیهای بشری، اما با زبانی مطایبهآمیز.
امیرعلی نجومیان، منتقد و نشانهشناس نیز گفت: «شاه، بیبی، سرباز» بیشک شاهکار نابوکف نیست. این کتاب اثری است که نویسنده در ۲۸ سالگی نوشته است. این کتاب متعلق به پیش از دوران مهاجرت او به آمریکا و مربوط به دوران روسیِ نویسندگیاش است. نابوکف با این رمان، رماننویس میشود. فرانتس، یکی از سه شخصیت رمان، جوان نزدیکبینی است و وقتی به برلین میرسد، به دلیل شکستگی عینک جایی را نمیبیند. در این رمان با روزگار شکلگیری نازیسم آلمان روبهرو هستیم. فرانتس کسی است که بهآسانی آلت دست دیگران میشود. شخصیتهای این کتاب اصول اخلاقی ویژهای ندارند. در این اثر جامعهای رو به زوال تصویر شده است.
نجومیان تصریح کرد: علاوه بر بازی، عنصر مهم دیگر این کتاب کنایه است. نویسنده از بازی و کنایه برای شکل دادن به فضایش استفاده میکند. اساس این کتاب علاوه بر بازیها، رقص است. نابوکف علاقه شدیدی به بازیها داشت: از شطرنج و ورق تا گلف و تنیس. او با کلمهها و حتی با نظریهها و اندیشهها بازی میکند.
وی خاطرنشان کرد: من این اثر را هجو آنا کارنینا و مادام بواری نمیدانم، بلکه به باور من نابوکف بازخوانی آن دو رمان را عرضه کرده است. این رمان از نظر سبک، متأثر از امپرسیونیسم است. داستان از دیگرسو لایههای روایی متعددی دارد. کنایه هم عنصر کلیدی این اثر است. کنایه یعنی عدم تجانس. عدم تجانس تأثیری کمیک دارد. این رمان هم طنزآلود است هم تراژیک. این کتاب داستان انسانهایی است که دنیای خود را در ذهن میسازند و به آن باور دارند و سرانجام با رؤیاهای محققنشده میمیرند.
همچنین رضا رضایی، مترجم، گفت: اسم نابوکف را بهاشتباه در فارسی ناباکف هم نوشتهاند که طبق قواعد زبان روسی نابوکف درست است. نابوکف میگوید رمان به صورت عام وجود ندارد. وی به گفته خودش روی مجموعهای از کلمهها زحمت میکشد و زمان بسیاری صرف میکند تا به حس لذت و تسلط کامل دست بیابد. نابوکف میگوید چقدر خوب خواهد بود که خواننده هم موقع خواندن کتاب زحمت بکشد.
او در ادامه افزود: نابوکف هنگام نوشتن، تکههای اثر را روی برگههای کوچکی مینوشت و نویسندگیاش بر اساس توالی سطرهای رمان اتفاق نمیافتاد. بعد این تکهها را کنار هم میچید و اثرش را میآفرید. برای وی لذت و سختی کشیدن اهمیت داشت. او دوست داشت معماهایی را طرح کند که پاسخهای ظریفی داشته باشند. کار او توجه دقیق به جزئیات بود.
رضایی خاطرنشان کرد: نابوکف شطرنجباز بزرگی نبود، اما طراح مسائل شطرنج بود. در مسائل شطرنج، شطرنجباز باید بتواند در نگاه اول نکته فریبنده را بیابد و راز زیبایی مسأله هم وجود همان نکته است. من این رمان را کمدی سیاه میدانم. بیرحمی عجیبی در نویسنده هست. او میتواند تراژدیهای بزرگ را تمسخر کند.
در ابتدای نشست علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب گفت: نابوکف رویکرد به ادبیات را بر اساس مکتبها و جنبشها خوار میداشت و منتقدانی را که ادبیات را وسیلهای برای انتقال پیامهای اجتماعی و سیاسی میدانستند نکوهش میکرد. او کوشید فاش کند که شاهکارها چگونه به وجود میآیند. به باور نابوکف ادبیات را باید گرفت ریزریز کرد، جدا کرد، له کرد تا بعد بتوان رایحه تند و دوستداشتنیاش را بویید؛ میتوان آن را جوید و با لذت روی زبان غلتاند؛ آنوقت و فقط همانوقت میتوان طعم کمیابش را، آنگونه که بهحقیقت استحقاق داد درک کرد.
انتهای پیام
نظرات