به گزارش ایسنا، می خواهند دنیایشان قشنگتر باشد، اما وقتی نمیدانند چه کسی همراهی شان میکند و چه کسی می تواند راهگشا باشد کار سختتر می شود. وقتی در صندلی عقب یک ماشین از کنارشان می گذرند و لابه لای اوراق یا تلفن صدای خسته شان را نمیشنوند و تا به حال لحظه ای در کنارشان نایستاده اند چه باید کرد. خطی نیست که این دو را به هم پیوند دهد.
سیاست با گوشت و پوست مردم ایران عجین است لازم نیست تخصص هم داشته باشی، اظهار نظر کردن در این حوزه و از عرش به فرش رساندن آدمهای عرصه سیاست را خوب بلدیم، راه دوری نمی خواهد برویم، تاکسی ها، اتوبوس ها حتی یک سوپری می تواند میدان نقد سیاست شود چون همه رهگذرند، اما وقتی تک به به تک سراغشان بروید یک جمله می شنوید، "من اصلا سیاسی نیستم".
دنیای دست فروشی دنیای عجیبی است. دنیای آدم هایی که چه خریدار چه فروشنده، کوچکی جیبشان آنها را کنار هم قرار داده و وقتی دنیا فشار می آورد مرسوم است اولین یقه ای که گرفته شود یقه رجل سیاسی است. آنها عادت کرده اند مشتریشان از هر قشری باشد، امامشتریی از جنس سیاست! کمی برایشان تعجب بر انگیز است. یارانه و رای و اقتصاد کلید واژه های داستانی است که از سیاست می دانند و در مقابل، آنهایی که از جنس سیاستند بیشتر با لغت دستفروشی آشنا هستند.
از کل سیاست رهبر را میشناسد و رییس جمهور، با بقیه کاری ندارد، اخبار را از رادیو گوش میکند و تلویزیون، خیلی با روزنامه میانهای ندارد؛ میگوید: "من مدام باید ببافم فرصتی برای مطالعه برام باقی نمیمونه."
زنی میانسال و سرتاپا مشکی؛ رخ به رخ مغازه لوکس کیف فروشی روی لبه مستطیل کنار "مجتمع پارک" نشسته و یک ساک بزرگ دستی را محکم به بغل گرفته، رومیزی بافت و وسایل آشپزخونه و لیف ... بِدم خدمتتون؟
از گپ زدن فراری نیست؛ میگوید تو هم مثل بقیهای که از صبح برایشان حرف میزنم؛" کلاس من از مغازه دارای اینجا بالاتر است؛ من تحصیل کردم، دانشگاه نرفتم! اما اطلاعات عمومیم خیلی هم بالاست."
تصور اینکه روزی مدیر کل دفتر زنان استانداری اصفهان خریدار اجناس او شود به نظرش زیادی بعید و مضحک است، با لبخندی که نشان از ناباوری دارد، میگوید:" اگه بیاد؟! کو؟ نگران نباش نمیاد؛ من که نمیشناسمش اگرم بیاد و سِمتشو بفهمم، بهش میگم حاج خانوم من رومیزی بافت و وسایل آشپزخونه و لیف میفروشم. چه بخره و چه نخره ازم هیچ چیز بیشتری ازش نمیخوام؛ خدا رو شکر به اندازه خودم دارم، من خواسته هامو میبرم پیش خدا." شناسنامم سفیده.میدونی من اصن به سیاست کاری ندارم، اون قدر غصه این دنیا رو دارم که دیگه سیاست توش جایی نداره."
از شخصیتهای استانی هیچ کسی را نه دیده و نه میشناسد، میگوید شاید جایی اسمشان اتفاقی به گوشش خورده باشد؛ نمیداند دفتر نمایندههای استان کجاست؛ حتی از این که خانم نیره اخوان که روزگاری دفترش را اتفاقی به او نشان داده بودند و حالا فکر میکند دفترش جایی نزدیک خیابان کاوه بوده و دیگر نماینده اصفهان در مجلس نیست اطلاعی ندارد.
از اینکه یارانه میگیرد راضی است؛ " یارانه خوبه... میدونین یعنی این که من همون 45 هزارتومن هم که به حسابم میریزن خوشحال میشم.. بله... ماشالا اون قدر درآمد دارم که! ... اما نه خب اون قدرا هم نیس... بله... همون 45 تومنم خوبه، اما اگه الان یکی بیاد بگه یه میلیون هم یارانه بهت میدم من بهش رأی نمیدم! الان دیگه یارانه رو به همه می دن من خیلی پولدارا نیستم که یارانه بهم ندن؛ اون قدر هم بی پول نیستم که اگه نگیرم رو به قبله بشم!
روزها کابینت فروش است و شبها بلال فروش؛ دست فروشیاش سکه است؛ خودش میگوید روزی 50، 60 تا 100 هزار تومان میفروشد؛ جایی پشت بوتهها چسبیده به راه پله سنگی پارک روبه روی منقلی بزرگ شجره خانوادگیاش را لو میدهد؛ طایفمون تو اصفهان معروفه (...) فامیلش را میگوید و میپرسد: به گوشتون نخورده؟!؛ بابام اون قدری داره که تا هفت پشتمم بخورن بازم داشته باشن اما بهم پول نمیده میگه هر وقت مُردَم بهتون می رسه.
یک هفته است دست فروش شده، 50 میلیون قرض بالا آورده است؛ در پاسخ به این که اگر همین الان استاندار اصفهان را ببیند خواستهاش از او چیست میگوید: تا حالا 6 تا منقل ازم بردن، هر بار مأمور شهرداری میاد راحت به رفیقش میگه جمعش کن! منم راهمو میگیرم و از اون ور میرم میگم اگه رزق من به تو می رسه بردار ببر! شهردارم بیاد همینه محلم که نمی ذاره هیچ؛ اثاثمو هم جمع می کنه می بره
ترق ترق آتش، تُن صدایش را میدزدد ... یارانه خیلی عالیه! ...برجی 90 تومن می دن برجی 500 تومن میگیرن!.. برق، گاز، تلفن پول همه چی از آدم میگیرن بدون دردسر؛ 220 تومن قبض گاز میدم 70 تومن پول برق و 30 تومن تلفن؛ میگفتن حرفشه یارانه رو 250 بدن که چی بشه؟ که 500 تومن به من بدن و دو تومن ازم بگیرن؟ نخواستیم... پول قبضو کم کنن همین بسه...
اهل روزنامه و تلویزیون نیست، اما آخرین خبری که شنیده برمی گردد به چند وقت پیش؛ گویا ویلای رفیقش را در "مَرغ" خراب کردهاند، میگوید: خب ناراحت شدم.
البته قبول دارد که ساخت و ساز رفیقش بی مجوز بوده و ادامه میدهد: من خودم یه زمینی خریدم چار دیواریش کردم؛ وقتی فهمیدن هم جریمم کردن و هم زندانی برام بریدن.
جایی نه خیلی دور، کمی پایینتر از سی و سه پل، قلیانها روی سکوی سنگی ردیف شدهاند؛ نیازی به تبلیغ نیست؛ جنس مرغوب است و آتش مهیا؛ بوی ذغال آتش دیده و تنباکو تا هفت فرسخ آن طرفتر پیچیده؛ با این همه صدای مرموز سه شریک بیکار واضح و بی خش از میان همهمه مبهم و مرموز بیشه به گوش میرسد؛ و هُرم آتش داغ در دایرهای با شعاع معین دست به دست میچرخد... آتیش بدم آقا ... آتیش تازه ...
اهل حرف زدن نیست؛ تند است و بی اعصاب؛ به شریکش پاسم میدهد؛ میگوید: کار دارم؛ دستم بنده؛ کارمم تا دو و سه بعد نصفه شب طول می کشه!شریکش ترسیده، روی حال طبیعی نیست میگوید: من کارهای نیستم! من چی بگم؟
رو به اولی میگوید: خب ممد حرفتو بزن؛ حرف دلتا بگو؛ به نفر سومی که کنارش نشسته میگوید: اصن تو بگو مجید.نفر سوم پاسخ میدهد: آخه من چی بگم مگه من قهوه خونه دارم؟ ممد جوابشو بده...
نفر اول گوشش بدهکار نیست؛ میگوید حرفی با زن جماعت ندارد و ادامه میدهد: ما از حرف زدن با زن جماعت عارمون میاد؛ من تو خونه با مادرم هم حرف نمیزنم چه برسه به شما!
تیپ و لحن نفر سوم اما نه به قهوه خانه دار میخورد و نه به شریک؛ پا روی پا انداخته و مدام واسطه میشود که نفر اول و دوم حرف بزنند، دست آخر میگوید من با این رفقا چند ماهی است آشنا هستم؛ حرف دلشان پیش من است؛ پلمب قهوه خانهها را حرکتی سیاسی میداند ومی گوید اگر اصل سلامتی مردم مطرح بود از ورود محصولات تراریخته که عامل اصلی سرطان در ایران هست جلوگیری میشد. انگیزه برخورد با قهوه خانه دارها سلامتی مردم نیست.
صدایش را آهسته میکند و میگوید: خود من محقق علوم اجتماعی و معارفم برای اتمام یه پروپزال علمی مرتبط با پایان نامم چند ماهی است که با این دوستان نشست و برخواست میکنم تا به تحقیق جامعی در ادامه دست پیدا کنم.
مجید عروجی حالا واسطه سؤال ما از دو دست فروش میشود؛ سوالمان را برای او می گوییم و او همان سؤال را دوباره از نفر اول میپرسد: آقا ممد می پرسن اگه شهردار الان ازت قلیون بگیره و خوشش بیاد و بگه دمت گرم تو بهش چی میگی؟
نفر اول: میگم دفه بعد زودتر بیاد!
آقا ممد می پرسن آگه ازت بخواد یه خواستهای ازش داشته باشه چی؟ میگی یه مجوز بهت بده؟
چیزی میگوید که مفهوم نیست چیزی شبیه به تمسخر یا بی تفاوتی؛
عروجی ادامه میدهد: شما تا ساعت 12.30 تا یک صبح اینجا بنشینید میبینید که نزدیک به هفت یا هشت بار مأمور شهرداری میآید؛ تذکر میدهد اینها بساطشان را جمع میکنند دوباره همین جا پهن میکنند؛ یکی از همین دست فروشها که یک بار توسط همین مأمورین دستگیر شده بود به مسئولان شهرداری گفته بود بیکار است اصرار کرده بود کاری برایش پیدا کنند، جایی برایش مهیا کنند اصلاً مجوزی به او بدهند اما قبول نکردند! این همه مشکل داخل کشور حل شده که حالا دست روی قهوه خانه دارها و پلمب بساطشان گذاشتهاند؟
این محقق اجتماعی- مذهبی با تاکید بر اینکه برای دست فروشان قلیان و دود و آتش چیزی به اسم سیاست معنا ندارد، ادامه میدهد: اینها خودشان به وضعیت فعلی معترض هستند؛ هر روز یک نماینده سیاسی حرفی می زند اینها به چه ساز سیاست گذاران شهری و کشوری برقصند؛ حتی امید ندارند دم دفتر نماینده شهر یا استانشان در مجلس یا شورا پا بگذارند؛ بروند چه بگویند؟ خودشان را تحقیر کنند؟ بگویند قلیان کرایه میدهیم؟ که اول به آنها بخندند؛ محل کسب و کارشان را بپرسند و فردا هم مامورهای انتظامی و شهرداری را برای جمع کردن بساطشان بفرستند؟ نمایندهها اکثراً فردای موفقیت در انتخابات هم تمام وعدههای خود را فراموش میکنند!
زیر پل بزرگمهر، کمی جلوتر از سنگ فرشهای تاریک و مشکوک که یک طرفش به نمازخانه میرسد و سمت دیگرش به سرویسهای بهداشتی؛ ده گام که از مصرف کنندگان منتظر و کارتون خوابهای خسته بگذری به او میرسی؛ روی جدولهای سنگی کنار شمشادها محو بازی بی هدف پینگ بازهای آماتور است؛ کیف چرخ دار دستیاش، لبالب لیوان و فلاسک و چای و نسکافه و نبات چوبی و قند یزدی است؛ انگار یک کافی شاپ سیار؛ اعتیاد دندانهایش را برده؛ چشمانش گود نشسته و صورتش هیچ حرف و حالتی برای گفتن ندارد.
از کار و کاسبی ناراضی است؛ اهل اصفهان هم نیست دست روزگار اینجایش کشانده است؛ میگوید: من مهندس عمران بودم؛ یک سال و نیم پیش ورشکست شدم؛ از پدر رشتیام و از مادر مشهدی؛ خودمم اهل مشهدم؛ 9 ماهی هست اصفهان اومدم.
میپرسم چرا مشهد نمانده است؛ آنجا که وضع توریست و گردشگر از اصفهان اگر بهتر نباشد بدتر نیست؛ ادامه میدهد: نشد دیگه گرفتار بودم؛ یه مدت رفتم بندرعباس پیش چند تا مهندس اما دیدم آخرش پیش هر کسی بری سر می چرخوننت؛ به سرم زد این کار رو شروع کنم به اصفهان هم علاقه داشتم این شد که اومدم اصفهان.
برای حل مشکلش به خیلی جاها سر زده؛ از بهارستان پیش نمایندگان تهرانی مجلس گرفته تا پاستور و دفتر ریاست جمهوری همهاش هم بی نتیجه بوده است؛ اولش میگوید نمیتواند بگوید به کدام نمایندهها رو انداخته اما بعد میگوید: اسمها از حافظم رفته؛ 62 سالمه حتی جواب دو دو تا چهار تا هم دیگه یادم نمیآید...
اگر یک نماینده مجلس روزی مشتریش شود از او 40- 50 میلیون پول خواهد خواست؛ این را خودش میگوید؛ میگوید جوانتر که بوده عاشق رستوران داری شده و خودش را بازخرید کرده است به یک نفر پناه میدهد و شریکش میکند و او هم نامردی نمیکند و کلاهش را بر میدارد؛ حالا نه از زندگی که از کار هم افتاده است، به قول خودش دیسک کمر گرفته، چشمانش نمیبیند و دندانی هم برایش باقی نمانده.
بحث یارانه که میشود نیشخندی می زند: یارانه کفاف بده؟! اصن این پولا دردی رو دوا میکنه؟! این روزها اگه یه نفر زیر دو تومن در بیاره تو فقر و فلاکته؛ من خودمو بکشم ماهی 30-35 تومن در میارم؛ 50- 60 میلیون هم بدهی دارم اینا اصلاً با هم جور در نمیاد.
آخر دست یک چایی با نبات چوبی مهمانم میکند و برای این که از روی اصرار هزینهاش را پرداخت نکنم زودتر از تمام شدن چایی کیف دستی چرخ دارش را روی زمین میغلطاند، سر راه روی شانه مشتریهایی که چای و کیکی از او خریدهاند و به رسم کافی شاپ ها هزینهاش را گذاشتهاند برای دقیقه 90 دستی میزند و پول را گرفته و نگرفته در شب و مهتاب و سایه گم میشود.
میدان امام علی- میدان کهنه سابق؛ جایی پرتتر از شکوه معماری میدان و ابهت سازهها؛ جوانکی حیران نوک جدولی متروک و مرتفع روی دو پا چمباتمه زده، زانوهایش را ثقل آرنجهایش کرده و تسبیح میچرخاند؛ نیم متریاش قفس کوچکی پر از پرنده و یک خرگوش، بی تفاوت رها شدهاند؛ از جوجه و کبوتر و قناری گرفته تا اردک و مرغ و خرگوش؛ اهالی قفس ساکت و خستهاند؛ جایی برای حرکتشان نیست شاید از جبر صاحب، سکوت را ترجیح دادهاند؛ جوجه زیر دست و پای سایرین به میلهها سخت فشرده شده و جوانک عین خیالش نیست؛ پشت سرش بر در خرابهای که معلوم است روزگاری برو بیایی برای خود داشته روی پارچهای زرد و رنگ و رو رفته با رنگ قرمز نوشتهاند بازار خرید و فروش حیوانات اهلی، بازاری که چندی پیش شهرداری منطقه سه آن را خراب کرده است.
روی زمین درست در تیر رس حیوانهای تشنه و خسته بساط اسکاچ فروشی روی سفره پلاستیکی به راه است؛ جوانک میگوید صاحب بساط دست فروشی نیست؛ صاحب اصلیاش پیرمردی نُقلی است بی خیال و سر خوش و ندار؛ با لهجه غلیظ اصفهانی که "جیم" توی حرفهایش خوش به دل مینشیند.
از تلویزیون خوشش نمیاد؛ اخبارهم گوش نمیکنه؛ چون معتقد است "چیزی نمیگه که فقط از کشتار میگن و گرونی!"
اصلاً برایش مهم نیست که در شهر و کشور چه میگذرد؛ یارانه بگیر است با خنده ای زیرکانه میگوید: یارانه که به درد نیمیخوره؛ قند کیلویی 4500 به کوجا می خوره؟
میگویم 6 نفر هر کدام 45 هزار و 500 تومان کم هم نیست؛ پاسخ میدهد،خب برا شوما خیلی زیاده ما که درآمد روزمون یه هو میبینی 400، 500 معلوم نیس...
میپرسم: روزی 400؟! جواب میدهد: گفتم روزی؟! نهه برجی این قد..
روی دور پاسخهای یک کلمهای می افتد؛
می دونین دولت الان دست کی هست؟ نه!
رأی هم میدین؟ هر از گاهی. آخرین بار به کی رای دادید؟ به روحانی رأی دادم.
پس میدونین روحانی الان رییس جمهوره؛ در جوابم بله ای میگوید از نوع کش دارش؛
عادتش است همه چیز را اول محکم و بی خیال تأیید میکند بعد که سؤال را دوباره تکرارمی کنی انگار که حرف نابه جایی زده باشد بر میگردد و دوباره اصلاح میکند.
با این که به دقیقه نکشیده اسم دو شخصیت سیاسی کشور را گفته انگار اعتماد به نفس پاسخ دادن به این سؤال که چند نفر از شخصیتهای سیاسی کشور را میشناسد ندارد؛ با خنده میگوید: هیچ کدوم.
خندهِ بی خیالی از لبش نمیافتد؛ میگوید ایشالا تا سال دیگه شهرداری مغازهای به آنها میدهد؛ جوانک اما جدی است خشک فریاد می زند؛ متری دو تومن می خرن متری 35 تومن می فروشن؛ هنوزم یه قرون پول ندادن
میپرسم شهردار را میشناسد؟ پیرمرد سوالم را با سؤال جواب میدهد: نه شوما میشناسی؟
حتی نمیداند برای پیگیری مطالبات زمینش یا گرفتن پول به ازای زمین مصادرهای باید به چه کسی یا کجا مراجعه کند.
حالا که از یارانهها راضی نیستی اگه یکی بگه بیشتر یارانه میدم بهش رأی میدی؟ بله! خب چارهای نداریم .
خب اگه روحانی کاندیدا بشه چی به اون رأی میدی؟ بله میدهد این بار هم از نوع کش دارش...
یعنی شما به همه رأی می دی؟! بله! شمام که بخَی ریس جمهورشی من فردا بِت رأی می دم
خب معیارت برای رأی دادن چیست برای رسیدن به زندگی بهتر؟ اصلاً فکر میکنی چرا باید رأی بدی؟ نه! هر کی اومد قدمش سر تخم چشم ما
خب حالا اگه چند نفر با هم کاندیدا بشن شما به کی رأی می دی؟ چطور از بین اون ها انتخاب میکنی؟ 10 تا که باشن دو تارو انتخاب میکنم هر کی آدم بهتری باشه ...!
از نظر شما چه کسی آدم بهتریه؟ هر کی به ملت کمک کنه ارزونی درست کنه...
با این توصیفا رییس جمهوریام هم بوده که به شما خدمت کرده باشه؟ آره... احمدی نژاد! همین یارانهها رو که داد خودش خیلی بود.
جوانک از آن طرف داد می زند: یارانه خُب بود ممد؟! 45 تومن میدادن 150 تومن پول آب و برق و گاز و از اینا میگرفتن؟
پیرمرد این بار شاید از روی عادت باز بله میدهد از نوع کش دارش...
سراغ جوانک میروم میگوید شغلش ولگردی است قبلاً مرغ و جوجه فروش بوده، تاکید دارد زمینهایشان را گرفته اند او هم مثل سلفش؛ نمیداند شهردار منطقه یا مسئول پیگیری زمینهایشان کیست و کجا است میگوید از سیاسیون هیچ کسی را نمیشناسد به قول خودش "ابداً" روزنامه و اخبار نمیبیند و بزرگترین آرزویش هم این است که زن و زندگی داشته باشد.
اما آن سوی بساط دست فروشی نمایندگان اصفهانی مجلس شورای اسلامی ایجاد بازارهای روزانه و نقطهای را بهترین راه سامان بخشی به دست فروشان میدانند. ناهید تاج الدین، عضو هیئت رییسه کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه دست فروشی از دل فرهنگ واسطه گری و دلالی میآید، معتقد است: کسانی که هیچ هنری جز فروختن ندارند به دست فروشی روی میآورند بنابراین در گام نخست باید به فکر ارتقا مهارتهای عمومی جامعه و سوق دادن آنها به سمت تولید ارزش افزوده بود. در گامهای بعدی لازم است با تسهیل قوانین صنفی و بهبود فضای کسب و کار الگوهای شغلی افراد را از کسب و کارهای موقت به سمت کسب و کارهای پایدار سوق داد.
حیدر علی عابدی یکی از چهار نماینده شهرستان اصفهان در مجلس شورای اسلامی با اشاره به ممانعت قانونی برای فعالیت دست فروشانی که اقدام به سد معبر میکنند در عین حال معتقد است: با توجه به شرایط نامساعد رکود اقتصادی نمیتوان قوانین مرتبط با دست فروشی را با شدت و حدت مورد اجرا قرار داد با این حال فروش اقلام مختلف کنار معابر و خیابانها هم منظره بسیارنامناسبی به اصفهان میبخشد از این رو شهرداری اصفهان باید نسبت به فراهم سازی اماکن مناسب برای سامان دهی دست فروشان اقدام کند.
وی با تاکید بر پر کاربرد بودن کالاهای عرضه شده توسط بخشی از دست فروشان شهر اضافه کرد: مشکل عمده برخی از این دست فروشان عدم توان اجاره مغازه برای ارائه کالا یا خدمات است این در حالی است که شهرداریها با دایر سازی مغازههای یک روزه و دریافت تنها یک حق پارکینگ جزئی از متقاضیان توان حل این مشکل را دارند. در این بازارها خانوادهها نیز میتوانند وسایل دست دوم و بلا استفاده خود را که عمدتاً در پارکینگها یا انبارهای خانه جمع میکنند در معرض دید دیگران قرار داده و از این راه به اقتصاد خانواده خود کمک کنند.
عضو کمیسیون بهداشت و سلامت مجلس شورای اسلامی در توضیح چرایی عدم اطلاع خود از مشکلات دست فروشان اظهار کرد: من اقدامی در این زمینه انجام ندادهام چون این موضوع تا به امروز به من منعکس نشده بود؛ حالا که این مساله به من منتقل شده به عنوان منتخب مردم اصفهان با شهرداری و شورای شهر برای سامان دهی این مساله صحبت خواهم کرد؛ بازارهای روز در برخی شهرستانها راه اندازی شده و شهرداری اصفهان نیز باید با توجه به گستردگی این شهرستان بازارها را در محلهای متنوعی احداث کند.
عابدی در پاسخ به این که آیا تا به حال از دست فروشان خرید هم کرده است گفت: فراوان خرید کردهام؛ یادم نمیآید چه بود! جوراب نبوده اما مثلاً انبر دستی خریدهام که بسیار هم برایم مفید بود.
حسینعلی حاجی دلیگانی- نماینده مردم شاهین شهر در مجلس اما به دست فروشی به چشم یک شمشیر دو لبه نگاه میکند و معتقد است: صرف نظر از تضییع احتمالی حقوق خریدار، دولت و شهرداریها نیز با گسترش پدیده دست فروشی بخشی از درآمدهای خود که عمدتاً از محل مالیات و عوارض کسب و پیشه تأمین میشود و به شکل طبیعی از مغازه داران یا واحدهای تجاری صاحب مجوز دریافت میشود را از دست میدهد.
وی در عین حال با اشاره به وضعیت فعلی اقتصادی و رکود حاکم افزود: دستگاههای عمومی، شهرداریها و دولت باید با مدیریت شرایط موجود زمینه کمک به اقشار کم درآمدی که به واسطه فقر اقدام به دست فروشی کالا و خدمات میکنند را فراهم کند؛ دست فروشان کوچه خیابان هم ایرانی هستند؛ ایرانیانی که به دلیل عدم بهره مندی از فرصتهای اشتغال مطلوب به این کار روی آوردهاند. این در حالی است که عمل دست فروشی به عنوان ترک یا انجام فعلی که در قانون مستحق مجازات شناخته شود نیست.
عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس شورای اسلامی با تاکید بر اینکه کشور در حوزه دست فروشی با فقدان قانون یا وجود قوانین ناکارا مواجه نیست، اظهار کرد: مسئولان اداره امور جامعه با کمک تشکلهای صنفی، اتاق اصناف و شهرداریها باید همت کرده و برای سامان دهی به این معضل تلاش کنند تا در این وضعیت معیشتی همه مردم از حداقل درآمد و معیشت برخوردار شوند.
حاجی دلیگانی که خود تجربه خرید از دست فروشان دوره گرد را دارد، اضافه کرد: دیگر مدتها است به خرید نمیروم، اما در گذشته پیش آمده که میوه یا لباس از دست فروش خریده باشم اما آن قدر زمان گذشته که یادم نمیآید کیفیت آن اقلام چگونه بود.
دستفروشها بخشی از خاطرات همه ما هستند و شاید بیشترمان حداقل یکبار را با صدای بلندگوی یک دست فروش از خواب بیدار شده باشیم، صدایی که گاهی گوش سیاست هم باید آن را بشنود و مشتریش شود.
گزارش از: ندا دستان، خبرنگار ایسنا منطقه اصفهان
انتهای پیام
نظرات