• چهارشنبه / ۲ دی ۱۳۹۴ / ۰۸:۰۷
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 94100200801
  • خبرنگار : 71451

داستان یک عکس

داستان یک عکس

«ما دنبال منصب نبوده‌ایم و نیستیم. با کسی معامله نکرده‌ایم که امتیاز بگیریم.به ما بگن کفش جفت کن،می‌گیم «یا علی».بگن فرمانده شو، می‌گیم «یا علی». بگن برو کنار، می‌گیم «یا علی».

«ما دنبال منصب نبوده‌ایم و نیستیم. با کسی معامله نکرده‌ایم که امتیاز بگیریم.به ما بگن کفش جفت کن،می‌گیم «یا علی».بگن فرمانده شو، می‌گیم «یا علی». بگن برو کنار، می‌گیم «یا علی».

به گزارش سرویس «فرهنگ‌حماسه» ایسنا، سادگی و بی‌آلایشی این تصویر برای نسل جوان و افراد کم اطلاع از دوران دفاع مقدس در ابتدا این را به ذهن بیننده متبادر می‌کنند که اشخاص حاضر در آن رزمندگان عادی بودند اما روایت این عکس جور دیگری است چون داستان زندگی هریک از رزمندگان حاضر در این قاب نشان از نبوغ رزمی و فرماندهی بی‌نظیرشان در جنگ‌تحمیلی دارد.

فرماندهان لشکر10 سیدالشهدا(ع)

تصویری که مشاهده می‌کنید در سال 1363 در پادگان ابوذر سرپل ذهاب به ثبت رسیده است. افراد حاضر در آن تعدادی از فرماندهان «لشکر 10 سید‌الشهدا(ع)» هستند. رزمندگانی که در این تصویر حضور دارند به ترتیب از سمت راست عبارتند از:

*شهید «کاظم نجفی‌رستگار» دومین فرمانده «لشکر10 سیدالشهدا(ع)» تا آبان ماه 63.

* سردار«محسن سوهانی» جانشین ستاد «لشکر10 سیدالشهدا(ع)» در دوره فرماندهی شهید کاظم نجفی‌رستگار و مسئول واحد اطلاعات و عملیات این لشکر در دوره فرماندهی سردار محمد خزایی.

*شهید «حسن بهمنی» مسئول طرح و عملیات «لشکر10 سیدالشهدا(ع)».

*ناشناس

*«منصور کوچک محسنی» از فرماندهان پادگان ولیعصر(عج)، فرمانده «قوای محمد رسول‌الله(ص)» در لبنان پس از ربایش حاج احمد متوسلیان.

* شهید «داود حیدری» فرمانده گردان زهیر از «لشکر 10 سیدالشهدا(ع)».

اکنون به روایت مختصری از شرح منظومه حماسی سه تن از فرماندهان شهید لشکر 10 سیدالشهدا (ع) که به نامشان در این گزارش اشاره شد می‌پردازیم.

توصیف ستون پنجم دشمن از شهید حاج کاظم نجفی‌رستگار

حاج کاظم رستگار در بهار سال 1339، درجایی اطراف شهرری به نام اشرف‌آباد متولد شد. از هفت سالگی، قدم در راه تحصیل علم گذاشت و با وجود سختی‌های زندگی تا کلاس سوم متوسطه با موفقیت به تحصیل پرداخت اما پس از آن از ادامه تحصیل باز مانده، وارد مبارزات و فعالیت‌های انقلابی شد. در روزهای اول پیروزی انقلاب، با شروع غائله کردستان و تحریکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای دکتر چمران راهی کردستان شد و آموزش‌های چریکی را در آنجا فرا گرفت. وی که تربیت یافته بزرگانی چون شهید دکتر چمران و حاج احمد متوسلیان بود پس از بازگشت، در پادگان توحید در شهرستان ورامین به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد.

محمد حاج‌ابوالقاسمی از بنیانگذاران گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) درباره شناسایی شدن این فرمانده شهید از سوی جاسوسان دشمن روایت می‌کند: «شهید حاج کاظم نجفی رستگار» با توکل به خدا و توسل به ائمه‌ معصومین آن‌چنان در میدان نبرد فرماندهی می‌کرد که دشمن را حسابی عصبانی کرده بود. همین امر باعث شده بود تا ستون پنجم دشمن کاملا اورا زیر نظر بگیرد و شناسایی‌اش کند. حتی در جریان چند عملیات او را از پشت بلندگو این‌چنین خطاب می‌کردند که «رستگار کفترباز بچه‌ شهر ری ما تو را شناسایی کرده‌ایم». قطعا اگر حاج‌کاظم رستگار از نظر دینی توکل و توسل نداشت آن شجاعت میدان رزم را هم نداشت.

این سردار شهید که در اسفند ماه سال 1363 و در جریان عملیات «بدر» به شهادت رسیده است در قطعه 24 بهشت‌زهرا (س) تهران به خاک سپرده شده است.

با کسی معامله نکرده‌ایم که امتیاز بگیریم

شهید «حسن بهمنی» در دوره‌ای مسئولیت طرح و عملیات لشکر 10 سیدالشهدا(ع) را بر عهده داشت.او یکی از فرماندهان گمنام دوران دفاع مقدس است. با وجود برخی اختلافات در شیوه جنگ با عراق، حسن بهمنی و شاگردان راستینش، نمایشی شگرف از ولایت‌پذیری خود ارائه دادند و نه تنها با اطاعت محض از امام امت، راه را بر تمام فرصت‌طلبان و منافقان بستند. بهمنی «به عنوان پاسداری عادی» در جبهه‌های نبرد حاضر شد و در سال 1363 در عملیات «بدر» به همرزمان شهیدش پیوست و پیکرش در قطعه ۲۶ بهشت زهرا( س) تهران به خاک سپرده شد.

سیدابوالفضل کاظمی از رزمندگان پیشکسوت سپاه تهران در کتاب خاطرات خود که با عنوان «کوچه نقاش‌ها» که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است روایت می‌کند: «اسفند 1363 از بهمن نجفی پرسیدم که خبری از حسن بهمنی و کاظم رستگار دارد یا نه. جواب داد:حسن بهمنی و کاظم رستگار و ناصر شیری، امروز اینجا بودند. هر سه به صورت نیروی آزاد و بسیجی آمدند به «گردان ابوذر» تا در عملیات بدر شرکت کنند.عصر آن روز،یک مجلس عزا و روضه‌خوانی برای امام حسین (ع) برپا بود. در شلوغی و سینه‌زنی، یک نفر صدایم زد و گفت: کاظم و حسن بهمنی، پشت چادر هستن اگر می‌خوای ببینی شون، بیا. دیدم کاظم و حسن دارند می‌روند. صدایشان کردم برگشتند. سلام و علیک کردیم و به زور آوردمشان توی چادر.

عباس پوراحمد برایمان چای آورد. حسن خیلی گرفته و پریشان به نظرم آمد.ازش پرسیدم: چرا نیروی آزاد شده‌ای؟ تو فرماندهی کار بلد و قدر هستی. باید مسئولیت بگیری تا کارها پیش بره...» حسن جواب داد:سیدجون ما دنبال منصب نبوده‌ایم و نیستیم. با کسی معامله نکرده‌ایم که امتیاز بگیریم. به ما بگن کفش جفت کن، می‌گیم «یا علی». بگن فرمانده شو، می‌گیم «یا علی». بگن برو کنار، می‌گیم «یا علی». ما مرد جنگیم. آمده‌ایم بجنگیم؛ اما تو شیوه جنگیدن، با شما حرف داریم. شما باید آموزش رو گسترش بدید. سنگرسازی و دفاع شخصی رو گسترش بدید. تیراندازها باید درست و اصولی آموزش ببینند. باید روی حساب و کتاب کار کنید. نیم ساعتی بحث شد و از دردهای دل برای هم گفتیم.»

شهادت پس از سه بار تا پای مرگ رفتن

با آغاز جنگ تحمیلی داود به عنوان عکاس جنگی از سوی جهاد سازندگی، به جبهه‌های جنوب اعزام می‌شود و در روزهای سقوط خرمشهر، یکبار به علت انفجار گلوله توپ، تعدادی از همرزمان داود شهید می‌شوند و او هم به علت موج گرفتگی‌، بیهوش در میان شهدا می‌افتد. امدادگران به خیال آنکه او نیز شهید شده است، داود را همراه شهدای دیگر به سردخانه آبادان منتقل می‌کنند. حیدری پس از ساعتی به هوش می‌آید.به دلیل قطع برق سردخانه تا صبح در کنار اجساد شهدا به سر می‌برد و امدادگران وقتی صبح در سردخانه را باز می کنند‌ از اینکه او زنده است متعجب می‌شوند و سریعا داود را به بیمارستان منتقل می‌کنند.

او پس از بهبود یافتن ، به تهران باز می‌گردد و به پیشنهاد برادر بزرگش،به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران در می‌آید. داود در تهران در جبهه‌ای مشکل‌تر به مقابله با گروهک منافقین می‌پردازد. یک بار به تعقیب و گریز یکی از منافقین می‌پردازد و او را دستگیر کرده و به پادگان «ولی عصر(عج)» تحویل می‌دهد. منافقین او را شناسایی کرده بودند برای همین با ضرب گلوله به ترور او می‌پردازند اما از آنجایی که گلوله به کتف راستش اصابت کرده بود زنده می‌ماند. یکبار دیگر به فاصله یک ماه از این حادثه، دوباره توسط منافقی دیگر مورد هدف قرار می‌گیرد که این بار نیز جان سالم بدر می‌برد .

داود در عملیات «کربلای 5 » حضوری ایثارگرانه داشت.گردان او در این عملیات، سه بار بازسازی شد و هر بار به عنوان خط شکن در محور دریاچه پرورش ماهی، نهرجاسم و شهرک دوعیجی خطوط دشمن را درهم شکست و با موفقیت محور را تثبیت کرد.

در این عملیات از ناحیه پهلو زخمی و به بیمارستان منتقل می‌شود اما با شرم از بیمارستان خودش را به جبهه می‌رساند و با جراحت سنگین، به هدایت نیروهای تحت امرش می‌پردازد. به خاطر آن همه رشادت و پایمردی،از سوی «هاشمی رفسنجانی» تقدیر می‌شود.او در لشکر10 سیدالشهدا(ع) فرمانده گردان «زُهیر» بود. این فرمانده در جریان عملیات «کربلای8» در سال 1366 بر اثر اصابت گلوله خمپاره دشمن به شهادت رسید.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۴-۱۰-۰۲ ۱۲:۲۵

تقديم جان کار آساني است؟! نميدانم. ولي جان برکف باشي و بماني و طلبکار نباشي آسان نيست!

avatar
۱۳۹۴-۱۰-۰۲ ۱۳:۱۹

عجايب خلقت اند اين آدمها

avatar
۱۳۹۴-۱۰-۰۲ ۱۴:۴۵

قابل توجه بعضي از دلواپسان که کاري نکرده طلب کارن از نظام و ملت و...خوشا براحوالتان شهدا سربلنديد روز حساب..