پیکر صادق ماهرو در کلن آلمان در کنار مزار همسرش به خاک سپرده میشود.
فرزند این هنرمند فقید در گفتوگو با خبرنگار سینمایی ایسنا، گفت: پدرم 15 سال بود که مبتلا به تومور مغزی بود و طی هفت بار مورد عمل جراحی قرار گرفت که در آخرین عمل دچار سکته مغزی شد و در 11 ماه اخیر در کما بود.
وی ادامه داد: روز گذشته پدرم از دنیا رفت و طبق وصیت خودش در کنار مادرم دفن خواهد شد.
صادق ماهرو اردیبهشت 86 در یکی از سفرهایی که به تهران داشت در تنها گفت و گوی تفصیلی اش مقابل خبرنگار سینمایی ایسنا نشست و از سالها حضورش در عرصه دوبلاژ سخن گفت که به بازخوانی آن می پردازیم.
صادق ماهرو از مدیران دوبلاژ و گویندگان پیشکسوت در سوم فروردین ماه 1318 در تهران متولد شده و از 18 سالگی، فعالیت هنریاش را با تئاتر و سپس به طور جدی با دوبله آغاز کرده و در پیش از 40 سال حضورش در این حرفه، تیپهای ماندگاری را صداپیشگی کرده است و «گوریل انگوری» با صدای او هنوز در ذهنها باقی است.
اسناگلپوس، کوییک درا مکگرا، اما دارلینگ (یوگی و دوستان)، داروغه ناتینگهام ( رابین هود)، دالتونهای بازنده(لوک خوش شانس)، خرس (کتاب جنگل)، تلی ساوالاس ( هنگ جانبازان)، جک اوهالوران (خداحافظ زیبای من)، وارن اوتس (این گروه خشن)، شیرعلی قصاب (دایی جان ناپلئون)، غول (حسن کچل)، سرکار استوار (مجموعه فیلمهای صمد) و پدر هند (محمد رسولالله«ص») از دیگر کارهای اوست.
ماهرو در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار سینمایی ایسنا از تاریخچه شفاهی دوبله سخن گفت.
آغاز فعالیت هنری با تئاتر
من فعالیتم را از 18 سالگی به عنوان بازیگر در تئاتر پارس به مدیریت رضا همراه شروع کردم و به اتفاق مرحوم عزتالله مقبلی متنهایی را در آن جا اجرا میکردیم و افرادی مثل رضا شفیع، ملکه رنجبر، مینو شفیع و عارفان از همدورههای ما در تئاتر بودند. از تئاترهایی هم که حضور داشتم میتوانم به «مرد ماهیگیر» اشاره کنم که من نقش مشعرالشعرا را بازی میکردم و مقبلی نقش سلطان را داشت و یا تئاتر «شعله من» به کارگردانی صمد صبایی که من نقش پروفسوری را بازی میکردم.
ورود به دوبله
کار دوبله را از سال 1335 آغاز کردم شخصی به نام موسیو هایمن در یکی از اجراهای ما در تئاتر پارس حاضر شد و از من و «مقبلی» برای کار دوبله دعوت کرد. ما آن موقع نمیدانستیم دوبله یعنی چه؟ همان شب به استودیو «اطلس فیلم» در خیابان نادری رفتیم و کارمان را شروع کردیم و نخستین کارم هم یک فیلم هندی بود که به جای پدر راجکاپور صحبت کردم. همان شب اولی که در دوبله حضور پیدا کردیم 150 تومان در پاکت گذاشتند و به ما دادند و برای ما که از تئاتر شبی 5 تومان میگرفتیم، پول زیادی بود. با آن پول یک پالتو خریدم.
دوبله فیلمهای هندی و روسی
با تمرکز روی کار دوبله به صورت حرفهای آن را ادامه دادم. آن موقع تاجی احمدی، هوشنگ مرادی، ناصر ملکمطیعی و تقی ظهوری از افرادی بودند که کار دوبله میکردند و هنوز به عنوان بازیگر وارد سینما نشده بودند. کمکم فیلمهای هندی داشت جای خودش را باز میکرد و در کنار آن فیلمهای مطرحی هم از روسیه بود که ما آن را دوبله میکردیم؛ از جمله «فاطیما» که با فریدون سقفی کار کردیم . دو خوان در فیلم بودند که یکی را نصرتالله محتشم و دیگری را من گفتم. همزمان با دوبله چون دوره لابراتوار دیده بودم. صبحها هم در لاراتوار شیر پاستوریزه کار میکردم تا این که مجبور شدم به سربازی بروم و 2 سال فاصلهای بین من و عشقم که دوبله بود افتاد.
تیپهای ثابت
بیشتر فعالیتم، دوبله فیلمهای ایرانی بود و از تیپهای ثابتی که آن موقع میگفتم سرکار استوار و ابرام گوسفندی در مجموعه فیلمهای صمد و همچنین نقشهایی که آرمان با گویش ارمنی صحبت میکرد بود که آن را در مجموعه «مدار صفر درجه» هم تکرار کردم. حبیبالله بلور هم از کسانی بود که من در فیلمها جایش حرف میزدم. در فیلمهای خارجی هم تلی ساوالاس را از نخستین فیلمش که «دوازده مردخبیث» بود من میگفتم. چارز برانسون در «فرار بزرگ» و «هفت دلاور»، جک هدم در «ریولوگو»، آکین تامیروف و اولین فیلم لی مارتین در ایران از دیگر افرادی بودند که به جایشان صحبت کردم.
دوبله کارتون
علاقه زیادی به دوبله کارتون داشتم و به جرات میگویم 80 درصد کارتونهای قدیمی را من دوبله کردم که در اکثر آنها مدیر دوبلاژ هم بودم، از موفقترین آنها که هنوز هم از آن یاد میشود «گوریل انگوری» است که من گوریل را گفتم و اصغر افضلی به جای انگوری حرف زد. سر کارتون «قصه جنگل» هم ابوالحسن تهامی من را صدا زد و خواست جای خرس صحبت کنم و گفت صدایی بگذارم که با آهنگی که میخواند یکی باشد و در نهایت آن هم کار خوبی شد.
برای دوبله کارتون گویندههایی باید باشند که به درد این کار بخورند و بتوانند تیپهای مختلف را خلق کنند آن موقع کارتونهای «هانا باربرا» در سطح بالایی بودن که من جای تکتک شخصیتهای کارتونیاش مثل «امادارلینگ»، «کوییک درا مکگرا» و «بابالویی» با تیپهای مختلف حرف میزدم و بعد از مدتی تمام این شخصیتها در «یوگی و دوستان» جمع شدند و من مدیریت آن کار را عهدهدار شدم. دیدم نمیتوانم همه رلهای قبلی را با هم بگویم و سه نقش که خیلی معروف شده بود و نمیشد آن را عوض کرد را خودم گفتم و بقیه را به دیگران سپردم و از آنها خواستم شبیه قبل بگویند. ناصر طهماسب به جای «یوگی»، مرحوم آژیر به جای دستیارش و جواد بازیاران هم به جای «بابالویی» صحبت کردند. بسیاری از کارهایی هم که قبل از انقلاب دوبله کردم در بعد از انقلاب پخش شدند مثل «بل و سپاستین» و «مهاجران» که آنها هم کارهای موفقی بودند.
مهاجرت به خارج
من سهم کوچکی از هتلی در انگلیس داشتم و در هیات مدیره آن جا انتخاب شدم تا دوره مدیریت هتل را بگذرانم به انگلیس رفتم و در آن جا بودم که انقلاب اسلامی شد و برگشتم تا 21 سال پیش ایران بودم و دوباره به آلمان رفتم و در آن جا ساکن شدم که سه سال پیش همسرم فوت کرد و از آن به بعد بین ایران و آلمان در رفت و آمد هستم و دیگر نه مال این جا هستم و نه مال آن جا. هنگامی هم که به ایران میآیم بعضی از دوستان لطف دارند و میخواهند صدای کلفت من در فیلمهایشان باشد و دعوت به کار میکنند. در آلمان هم اقدام به کار دوبله کردم اما نشد انجمن آن ها آن قدر محکم وعالی است که نمیتوان وارد شد، حتی گفتم نقشهایی که لهجه دارد را به من بدهید، گفتند ما خودمان این کارها را میکنیم البته اسمم را نوشتند و آدرس گرفتند که اگر نیاز داشتند تماس بگیرند که از آن زمان 10 سال میگذرد. آن جا کارهای خیلی زیادی دوبله میشود و کانالهای زیادی دارند که کارهای دوبله شده پخش میکنند. در قدیم سریالی را به نام « 5 دقیقه به آخر» را دوبله میکردیم که هر قسمتش 2 ساعت بود. نمایندههای دوبلاژ دنیا که یکی از آنها آلمانی بود آمده بودند و تماشا میکردند و باورشان نمیشد 17 صفحه را دو نفری یک تیک بگوییم. از آنها پرسیدم شما چگونه میگیرید؟ گفتند خط خط اما امروز دوبلههایشان به دهه 40 ما که دوران طلایی دوبله ایران است رسیده و بسیار عالی شده است.
وضعیت امروز دوبله
به نظر من دوبله قدیم خیلی بهتر بود، البته علتش گویندهها نیستند، بلکه سرعت بیمورد است که وارد کار امروز دوبله شده است. یکی از دلایل اصلی که دوبلهها ضعیف شدهاند، کم شدن درآمدها و بالا رفتن هزینهها است. من شب عید که دیگر اوج کار است دیدم خیلی از گویندهها بیکار بودند. کسانی هم که کار دارند تندتند آن را انجام میدهند تا کار جدیدی بگیرند تا بتوانند درآمدی داشته باشند. با وجود این که الان کار بینهایت ساده شده است. قدیم که کار میکردیم دستگاهی داشتیم، بنام «لوبر» که فیلم را تکهتکه نشان میداد و امکان سوختن فیلم هم بود و کار را بسیار سخت میکرد، اما امروز امکانات بسیار خوبی وجود دارد و فنآوریهای زیادی شده است. دوبلههای کارتون هم خیلی خراب شده است و صداها سرجایشان نیستند. البته خود انیمیشنها هم چنگی به دل نمیزنند و اصلا قابل قیاس با گذشته که به صورت دستی ساخته میشدند نیستند. الان همه آدم آهنی و جنگ و خونریزی شده که آثار مخربی برای بچهها دارد و یک نوع خیانت به آنهاست. بچهها هم صمیمانه آن ها را دوست دارند. به نظر من اسم اینها را نمیشود کارتون گذاشت و نامش قتلگاه است.
توصیه به جوانان
جوانهایی که میخواهند وارد این کار شوند، سعی کنند شغل دیگر یا درآمد دیگری داشته باشند و در کنار آن به دوبله بپردازند. سفارش من این است بیایید پشت ما را خالی نگذارید. این کار باید ادامه داشته باشد ولی با آبرو و احترام. در آلمان کسانی که دوبلور هستند برخلاف این جا احترام زیادی دارند و فرقی میان آنها، یک هنرپیشه و حتی رییسجمهور نیست. اگر جوانها تصمیم گرفتن وارد این کار شوند پشتوانهای داشته باشند تا تن به ارزانفروشی ندهند. خود من زمانی جزو هیات مدیره سندیکای گویندگان بودم و به خاطر دفاعی که از حقمان کردم دو ماه من را کنار گذاشتند، ما برای کارمان احترام و ارزش قائل بودیم و به خاطر همین معتقدم دهه40 دوران طلایی دوبله ایران است. من یادم است در فیلمی ژاپنی جای وکیلی صحبت میکردم که پیگیر اصلاح قانونی میشد و ضمن به ثمر رساندن آن در پایان آنقدر گریه میکرد تا میمرد. من برای آن فیلم یک هفته مریض بودم واعصابم خراب بود. برای کارمان جانفشانی میکردیم و فیلمها هم یکی از یکی بهتر دوبله میشد.
الان متاسفانه انشعاباتی هم در دوبله به وجود آمده و انجمن دیگری به نام انجمن گویندگان جوان تشکیل شده که بعضی از کارهایشان را هم دیدم و خوب بودند. اما مسالهای که خیلی مهم است عدهای نزدیک به 300 تن در انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم دارند از این کار نان میخورند و نباید با هم لج و لجبازی داشته باشند. من مخالف ورود جوانها نیستم و این که میگویند دوبلورها دور خودشان حصار کشیدهاند درست نیست، اما نمیشود دو سندیکا داشته باشیم. الان این دو انجمن مثل دو بچه شدهاند که این طرف و آن طرف کوچه میایستند و به هم فحش میدهند. آرزویم این است که اینها با هم کنار بیایند و اگر این کار به نتیجه نرسد قطعا هر دو طرف پشیمان خواهند شد.
این روزها
من عاشق کار دوبله هستم و اگر امروز از نوههایم در آلمان جدا میشوم و به ایران میآیم به خاطر این کار است و اگر هم به آلمان میروم به خاطر مزار همسرم است و با آن حرف میزنم. وقتی هم که این جا میآیم علاوه بر کار دوبله با هم دورههایم بسیار ارتباط دارم و میروم و آنها را پیدا میکنم و یا سر کار میبینمشان. در همین مدت کوتاه چند بار به دیدن عطااله کاملی رفتم ایشان از مدیران دوبلاژ خیلی خوب بودند و با هم خاطرات بسیاری را داریم. از آخرین فیلمهای موفقی هم که در دوبلهاش شرکت کردم «تحلیلش کن» به مدیریت بهرام زند است. در این سفرم هم چند فیلم برای تلویزیون به مدیریت خانم زهره شکوفنده و محمود قنبری کار کردم، موسسه قرن 21 هم بارها از من تقاضای مدیریت دوبلاژ کرده اما من خیلی خستهام و دیگر حوصله سینک زدن ندارم. آخرین کارم هم مجموعه «مدار صفر درجه» است که مدیریت آنها بهرام زند بر عهده داشت.
جامانده از صحبتهای صادق ماهرو
- تا کنون دوبار به عنوان بازیگر مقابل دوربین ظاهر شدم. یکی در فیلمی از مهدی رییسفیروز که به خاطر اینکه باید در صحنهای از طناب بالا میرفتم از کار کنار رفتم و دیگری با فریدون مجلسی که نقش کوتاهی را بازی میکردم.
- بهروز وثوقی چندسالی بعد از من وارد دوبله شد که گوینده بسیار خوبی بود و از بهترین کارهایش هم «پلیسهای بینالمللی مرز نمیشناسند» بود تا اینکه از طریق منوچهر والیزاده وارد سینما شد.
- برای فیلم «خرقه» از کاملی، خسروشاهی و بهرام دعوت کردم خودم هم سیاه پوست را گفتم بعد از پایان کار جلال صفا رییس دوبله آن زمان گفت: دوبله این فیلم مثل پیانو میماند که هر کدامش یک صدا میدهد.
- با علی حاتمی در «حسن کچل» همکاری کردم ومعتقدم او یک دانشمند بود که خیلی میفهمید. از من خواست صدایم را برای نقش غول بسازم و بعد هم تلافی کرد واسم من را در تیتراژ، بزرگ بالای گویندههای دیگر نوشت.
انتهای پیام
نظرات