کاوه فولادینسب معتقد است برخی نویسندگان به جای دیدن عیب خود در آیینه منتقدان، آیینه آنها را میشکنند.
این نویسنده و منتقد ادبی در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره وضعیت نقد در رسانهها و مطبوعات کشور گفت: شاید بعد از سال 76 که کمی فضای مطبوعات ما باز شد و صفحه ادبیات در رسانهها فعال شد، امکان جدیدی برای ادبیات و نقد ادبی فراهم شد. همین زمان وبلاگها هم راه افتاد و خیلی حرفها مطرح شد. اما از آنجا که مطبوعات میخواستند صفحات ادبیشان را پر کنند، خیلی از نقدها را منتشر میکردند؛ برای همین نقد ادبی از شکل تخصصی که در دهه 40، 50، 60 و 70 داشت فاصله گرفت و سبب شد ما دیگر شاهد آن چیزی که در مجلههایی چون تکاپو، گردون و آدینه منتشر میشد، نباشیم. برای همین نقد ادبی عامتر شد و دیگر آن چیزی که به ساختار داستان میپرداخت در نقدها وجود نداشت و از این زمان ریویونویسی باب شد و دوستان منتقد به جای نقدهای ساختاری و نقدهای محتوایی به ریویو نوشتن پرداختند.
او در ادامه اظهار کرد: البته ریویونویسی فینفسه بد نیست و لازم هم هست. کتابی که تازه منتشر میشود باید بررسی شود تا دیده شود و منتقدان شروع به نوشتن نقد درباره آن کنند. اما متأسفانه این دو با هم اشتباه شدند و این اشتباه تا امروز هم ادامه دارد.
فولادینسب درباره اینکه چقدر از نقدهای امروز مطبوعات را میتوان نقدهای جدی دانست، گفت: این دست نقدها بسیار کم هستند، اما درباره اینکه میگویند ما منتقد نداریم، باید بگویم که این بیشتر دیدگاه کسانی است که خودشان نویسنده هستند و معتقدند منتقدان کمی داریم. اما آنها باید بدانند که نقد ادبی خوب روی اثر خوب که قابلیت نقد دارد، نوشته میشود و ما فقر ادبی داریم و کماکان آثار جدی کمی منتشر میشوند و وقتی اثر ادبی جدی کم باشد، نقد جدی هم نوشته نمیشود.
او همچنین تأکید کرد: کشور ما پر از سیکلهای معیوب است و چرخه نقد و ادبیات هم یکی از همین چرخههاست. شاید نویسنده بزرگی در مصاحبهای گفته باشد من کاری به منتقدان ندارم، اما او مارکز است؛ نه نویسندهای که اثرش حتا در کشورهای فارسیزبان همسایه هم خواننده ندارد. این درست نیست که ما نقل قولهای نویسندههای بزرگ و نابغهای چون مارکز را تکرار کنیم.
فولادینسب در ادامه گفت: منتقد کسی است که با نگاه کارشناسی و از بیرون به اثر نگاه میکند و دلبستگیِ نویسنده به اثر را ندارد. هرچند تعداد این منتقدها کم است، اما اگر نویسندهها به این نقدها توجه نکنند کارشان پیش نمیرود. برخورد برخی نویسندهها با نقد مانند این شعر است که «آیینه چون عیب تو بنمود راست/ خود شکن آیینه شکستن خطاست». اما دوستان ما ترجیح میدهند که آیینه را بشکنند، این هم سبب میشود منتقدان خوب و کارکشته ما استراتژیشان این بشود که درباره کارهای تألیفی ننویسند و وقتی میبینند نوشتن نقد اثری ندارد، با خود فکر کنند چرا روی آثار داخلی نقد بنویسند و با نوشتن نقد بر آثار خارجی، ادبیات نقد را گسترش ندهند؟
این روزنامهنگار در پاسخ به اینکه فضای نقد ادبی در کشور از نظر او چقدر رفاقتزده است، گفت: دو هفته پیش بود که در مراسم شبهای داستان در برج میلاد دوست نویسندهای که دستی هم در نقد دارد، گفت من برای رفیقهایم مینویسم و رفیقهایم هم برای من. ما همدیگر را ساپورت میکنیم. من فکر میکنم این دوستان مسائل انسانی چون رفاقت را از مسائل حرفهیی تفکیک نمیکنند و این از توسعهنیافتگی مدنی ماست. البته دلیل دیگری هم وجود دارد و آن اینکه اقتصاد ادبیات در کشور ما پویا نیست. اگر اقتصاد ادبیات پویا بود و منتقد درآمد داشت، هر کسی راحت اعتبارش را هزینه نمیکرد. اما چون این اقتصاد پویا نیست، عملا ما به چیزهای دمدستی چون شهرتهای کوتاه فکر میکنیم. این البته به تاریخ ادبی ما برمیگردد. در مجلههای قدیمی ادبی هم به اسامیای برمیخوریم که داستان مینوشتند، اما آنها هم با حمایت و رفاقت غیرحرفهیی وارد تشکیلات ادبی ما شده بودند و زود هم از این چرخه خارج شدند. اما همچنان این سنت نامیمون پابرجاست و شاید حل کردن آن زمان زیادی بگیرد.
انتهای پیام
نظرات