«شاهنامه» 30 سال زمان میخواست تا تبدیل شود به حماسهی ملی ایرانیان؛ شاهکاری که با داستانپردازیها و حماسهسازیهای فردوسی حکیم، توانست نام ایران را جاودانه کند.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، بخش مهمی از داستانها و اتفاقات مهم شاهنامه را پهلوانان نامی آن رقم میزنند. بخش پهلوانی شاهنامه با قیام کاوهی آهنگر علیه ضحاک ماردوش آغاز میشود و با نابودی رستم و خانوادهاش به پایان میرسد.
در آستانهی 25 اردیبهشتماه، روز بزرگداشت فردوسی، مروری داریم بر برخی از شخصیتهای شاهنامه که تأثیرگذارترین، هیجانانگیزترین و زیباترین داستانهای این اثر حماسی را روایت کردهاند.
رستم
رستم نامآورترین پهلوان شاهنامه است. کسی که همه او را با «هفت خوان» میشناسند. او فرزند زال (پسر سام) و رودابه (دختر مهراب) است. تولد او که با کمک گرفتن زال از سیمرغ انجام شد، تفاوت او را نسبت به سایر پهلوانان شاهنامه آشکارتر میکند. رستم در طول حضورش در شاهنامه، تاثیرگذارترین شخصیت داستانها و خط محوری اتفاقها و روایتهاست و گرهی بسیاری از مشکلات به دست او باز میشود.
علاوه بر گذشتن از هفت خوان دشوار، نجات کیکاووس از بند دیو سپید، مبارزه با افراسیاب و اسفندیار، خونخواهی سیاوش، نجات بیژن و کشتن پسرش سهراب از مهمترین اتفاقهای زندگی رستم هستند. او سرانجام به نیرنگ برادرش شغاد به چاه افتاد و همراه اسب خود «رخش» کشته شد.
کاوهی آهنگر
کاوه نماد ظلمستیزی در شاهنامه و پهلوان برخاسته از میان مردم است. کسی که پس از دستگیر شدن دو پسرش توسط ضحاک برای خوراندن مغز آنها به مارهای روی دوش پادشاه، قیام کرد و کمک طلبید. او پیشبند چرمی خود را به عنوان پرچم بر سر نیزه زد که به «درفش کاویانی» معروف شد.
کاوه به کمک فریدون، که پدرش به دست ضحاک کشته شده بود، سپاهی از مردم ایران تشکیل داد، به جنگ ضحاک رفت و او را شکست داد.
فریدون
فریدون از محبوبترین پهلوانان شاهنامه است. او همان کسی است که موبدان خبر تولد و براندازی پادشاهی ضحاک توسط او را به پادشاه دادند، اما ضحاک نتوانست او را پس از تولد پیدا کند و از بین ببرد. آبتین پدر فریدون توسط ضحاک کشته شد و مادرش فرانک از ترس کشته شدن فریدون توسط سربازان ضحاک او را در بیشهای پرورش داد.
فریدون در جوانی و همزمان با کاوهی آهنگر برای خونخواهی پدرش قیام کرد و با کمک کاوه ضحاک را شکست داد. پس از زندانی کردن ضحاک در کوه دماوند بر تخت پادشاهی نشست. او عمری طولانی داشت و صاحب سه پسر به نامهای سلم و تور و ایرج شد. وقتی دو برادر به خاطر حسد ایرج را کشتند، منوچهر فرزند ایرج را به خونخواهی پدرش به جنگ با سلم و تور فرستاد. دو برادر در جنگ با او کشته شدند و منوچهر به جای پدرش بر تخت پادشاهی نشست.
سیاوش
داستان سیاوش ازغمانگیزترین داستانهای شاهنامه است. سیاوش فرزند کیکاووس، دوران کودکی تا جوانی خود را در کنار رستم گذراند. در جوانی، سودابه همسر کیکاووس دلبستهی او شد و وقتی با حجب و پاکدامنی سیاوش روبهرو شد، به او تهمت زد. سیاوش برای اثبات بیگناهی خود از آتش گذشت و پس از آن برای مقابله با لشکر افراسیاب راهی مرز ایران و توران شد.
با به نتیجه نرسیدن جنگ، سیاوش برای میانجیگری راهی توران شده، اما در غربت و بیگناهی کشته میشود. پس از مرگ او رستم به توران زمین لشکرکشی میکند و با فرار افراسیاب از صحنهی نبرد، جنگ بدون نتیجه تمام میشود.
سهراب
داستان رستم و سهراب به گفتهی خود فردوسی تلخترین داستان شاهنامه است که شخصیت محبوب رستم را تا حد زیادی منفور جلوه میدهد.
رستم در سفری که همراه اسبش رخش به سمنگان دارد، پادشاه او را نزد خود میخواند. حاصل این دیدار، ازدواج رستم با تهمینه دختر شاه سمنگان است. پس از بازگشت رستم به ایران سهراب به دنیا میآید و با رسیدن به نوجوانی برای یافتن پدرش راهی ایران میشود تا با برکناری کیکاووس، رستم را برتخت پادشاهی بنشاند.
افراسیاب که از این مسأله باخبر میشود، فرصت را غنیمت میداند و فرستادگانی را به سوی او میفرستد و با فریب سهراب او را به نبرد با رستم وادار میکند. رستم بدون اینکه از حقیقت باخبر باشد، در جنگی طولانی پسرش را به کام مرگ میفرستد و با فهمیدن حقیقت به دنبال نوشدارو میرود، اما سرنوشت سهراب چیزی جز مرگ نیست.
افراسیاب
در طول داستانهای اصلی و فرعی شاهنامه، همواره نام افراسیاب، شاه توران به عنوان مهمترین دشمن ایران و رقیب اصلی رستم برده شده است.
جنگهای مختلفی بین ایرانیان و تورانیان اتفاق میافتد که رستم و افراسیاب در مرکز این نبردها به عنوان دو پهلوان نامی قرار دارند. در این جنگها که اغلب بدون پیروزی یا شکست قاطع تمام میشد، گاهی رستم برندهی مبارزه بود و گاه افراسیاب.
مبارزههای این دو نفر از حماسیترین بخشهای شاهنامه هستند.
اسفندیار
اسفندیار فرزند گشتاسب پادشاه ایران بود، کسی که به واسطهی رویینتن بودن توانست به توران لشکرکشی کند و پیروز شود.
زمانی که مادر اسفندیار او را برای رویینتن کردن به دست موبد سپرد، نمیدانست بسته شدن چشمهای فرزندش هنگام غوطهور شدن در آب مقدس او را به کام مرگ خواهد فرستاد.
پدر اسفندیار برای به تخت نشاندن فرزندش شرطی برای او گذاشت و آن از میان برداشتن رستم بود. اسفندیار که از پیروزی خود مطمئن بود، رستم را علیرغم میلش وادار به جنگ کرد. رویینتن بودن اسفندیار رستم زخمی را مستأصل کرده بود تا اینکه سیمرغ بار دیگر به کمک او آمد و تنها نقطهی آسیبپذیر بدن اسفندیار را به رستم گفت.
رستم با تیری که به چشم اسفندیار زد، به زندگی او پایان داد.
بخش پهلوانی شاهنامه شرح منظوم احوال، پیروزیها، شکستها، ناکامیها و دلاوریهای پهلوانان ایرانی است. داستانهایی که درونمایهی آنها عشق، حسد، طمع، خشم و دفاع از میهن است. داستانهایی که هر کدام بخشی از هویت ایران و ایرانیان را تشکیل میدهند.
انتهای پیام
نظرات