در پي انتشار گزارشي از نحوه شهادت و مفقودالاثر شدن شهید «هادی ثناییمقدم»، همچنان يك سوال مادر اين شهيد بيجواب مانده است. «پسرم كجاست؟»
«مرضيه محبي مقدم لنگرودي» مادر شهید «هادی ثنایی مقدم» درباره خصوصیات شهید به خبرنگار ایسنا ميگويد: هادی، جوانی با ایمان و اهل عبادت بود و به امور دینی بیشتر اهمیت میداد. در آن زمان ما در «چمخاله» زندگی میکردیم. یک روز هادی شناسنامه برادرش که دو سال از خودش بزرگتر بود را برداشت تا بیخبر از ما برای عزیمت به جبهه ثبتنام کند ولی مسئولان متوجه شدند که شناسنامه خودش نیست.
هادی همیشه فکر میکرد که چه راهی برا جبهه رفتن پيدا كند. هر روز با پول تو حبیبیاش كه به او ميدادم برای خودش لباس جبهه میخرید و در خانه یکی از دوستانش مخفی میکرد تا زمان اعزام بپوشد.
بسیار مهربان بود. مثلا برای بچههای همسایه شکلات میخرید و بین آنها تقسیم میکرد و به پیرزنی که در محله ما زندگی میکرد از پول خودش نان و سیب زمینی و سبزی میخرید و به کسی هم چیزی نمیگفت.
روزی که میخواست عازم جبهه شود بعد از ناهار بلافاصله از خانه بیرون رفت. شک کرديم که این موقع ظهر کجا میرود. من و برادرش به دنبالش رفتیم. دیدیم رفت خانه یکی از دوستانش. وقتی که بیرون آمد آن قدر لباس پوشیده بود تا خودش را بزرگ نشان دهد. اول نشناختمش. به طرف سپاه میرفت. متوجه شدم که میخواهد به جبهه برود. پسر بزرگم رفت دنبال پدرش. وقتی به او گفتیم لااقل درس و مدرسهات را تمام کن بعد برو، گفت: من باید بروم انتقام دایی و آقای مردانی (یکی از همسایههایمان که شهید شده بود) را بگیرم.
هادي بعد از گذشت 45 روز از رفتنش به جبهه به مرخصی آمد. برای ادامه تحصیل او را در کلاس دوم راهنمایی ثبتنام کردم تا به مدرسه برود. هوا سرد شده بود. طبق معمول هر سال برای بچهها کلاه و ژاکت بافتم. وقتی که کاروان محمد رسولالله(ص) از شهر چمخاله عازم جبهه بود، هادی آرام و قرار نداشت، آماده رفتن شد. لباسهایی که بافته بودم را داخل ساکش گذاشتم و او رفت و دیگر برنگشت.
بعد از عملیات،همه بچههای همسایه که با او رفته بودند، برگشتند. اما خبری از هادی نشد. وقتی از دوستانش پرسیدم،گفتند: ماشین جا نداشت،هادی نیامد ولی چهره آنها چیز دیگری را نشان میداد. چند هفته از این ماجرا گذشت ولی از هادی خبری نشد. خیلی نگران بودم تا اینکه یکی از رزمندگان که در آن کاروان حضور داشت را به طور اتفاقی دیدم و به او گفتم اگر پسرم شهید شده به من بگوید. طاقت شنیدنش را دارم. گفت: هادی شهید شد و پيكرش به همراه تعداد زیادی از شهدا به کنار جاده انتقال داده شد. آن روز هادی یک بارانی آبی به تن داشت و پارچه سفید به همراه چوبی در کنار او قرار داده شد تا آمبولانسها راحت او را پیدا کنند و به عقب برگردانند. آنها از آن محل دور شدند، آمبولانس تعدادی از شهدا را به پشت خط آورد ولی خبری از هادی نبود.
تا به امروز کسی نميداند پيكر هادی چه شد؟ عدهای میگویند احتمال دارد خمپارهای به کنار جنازه او یا روی خاکریز خورده و خاک بر سر رويش ريخته و همین باعث شده تا آمبولانسها او را پیدا نکنند.
سالها از این ماجرا گذشت و از هادی تنها یک مزار خالی باقی ماند. در یکی از روزها به زیارت مزار فرزندم به گلزار شهدا رفتم. در مزار، نمایشگاه عکسی از شهدا برپا بود، به تصاویر شهدا نگاه کردم تا عکسی مرا به خود جلب کرد و با کمی دقت متوجه شدم که این عکس پسرم است.
بلافاصله به سمت مسئول نمایشگاه رفتم و از او پرسیدم این عکس را از کجا آوردهاید؟ و چه کسی این عکس را گرفته است؟ هیچ کس نمیدانست صاحب این عکس و عکاس آن کیست. اما من مطمئنم که این عکس متعلق به هادی است چون من با دستان خودم این کلاه را برای او بافتم.
پنج سال از روزي كه عكس هادي را ديدهام ميگذرد. به بنیاد شهید مراجعه کردم اما متاسفانه تاکنون نه خبری از جنازه هادی شده و نه از عکاس آن عکس. من هم با توجه به کهولت سن و بیماری توان پیگیری ندارم.
در وصیتنامه این شهید هاديثنايي مقدم آمده است: پدر و مادر و برادرجان و خواهران مهربانم چگونه میتوانم مشاهده کنم که هر روز عدهای از بهترین یاران و جوانان به شهادت میرسند و من به کارهای روزمره مشغول باشم... مگر امام حسین (ع) نفرمودند که اگر با کشته شدن من اسلام زنده میشود ای شمشیرها بشتابید به طرف من. پس این جان ناقابل ما در مقابل اسلام بزرگ و عزیز چه ارزشی دارد.
مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبههها جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب (س) را بدهید. جوانان حزبالله، مبادا در غفلت بمیرید که مولای متقیان علی (ع) در محراب عبادت شهید شد. مبادا در رختخواب ذلت بمیرد که حسین (ع) در میدان رزم با هدف شهید شد. مبادا در حال بیتفاوتی بمیريد که علی اکبر(ع) در میدان نبرد با هدف شهید شد. انسان مؤمن تنها با ایمان به خدا میتواند به میدان جهاد برود و سعادتمند شود و دشمنان خدا را از میان بردارد.
1365/8/25.
هادی ثنایی مقدم يازدهم تیرماه 1351 در شهرستان لنگرود بدنیا آمد و روز 23 ديماه 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسيد.
انتهاي پیام
نظرات