• شنبه / ۲۹ مرداد ۱۳۹۰ / ۰۹:۲۰
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 9005-18444.182893
  • منبع : خبرگزاری دانشجویان ایران

*يك آزاده، يك خاطره* فرودگاه گريست

*يك آزاده، يك خاطره*
فرودگاه گريست
بيژن کريمي از آزادگان كشورمان در خاطره‌اي از نحوه انتقال 50 نفر از آزادگان از عراق به ايران گفت. به گزارش سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، كريمي گفت: روزهاي آخر اسارت بود و هنوز تعداد زيادي از بچه‌ها مجروح بودند. يکي دستش قطع بود و يکي پايش. يکي دل و روده‌اش بيرون ريخته بود و ديگري دچار موج گرفتگي شده بود. چند نفري هم که در جبهه زخمي نشده و سالم به اسارت درآمده بودند زير کتک و شکنجه عراقي‌ها مجروح شدند. خيلي‌ها هم از لحاظ روحي و رواني آسيب ديده بودند که البته مي‌توان گفت هيچ کس از اين قاعده مستثني نبود. آنقدر که بچه‌ها از شکنجه روحي در عذاب بودند شکنجه جسمي آن‌ها را اذيت نمي‌کرد. حتي خيلي‌ها هم بودند که خودشان به جاي ديگران تن به شکنجه مي‌دادند چرا که معتقد بودند ديدن صحنه شکنجه‌ ديگران رنج‌آورتر از شکنجه‌ي خودشان است. به هر حال کساني که به نسبت وضعيت بهتري داشتند با اتوبوس به ايران منتقل شدند. تعداد بچه‌هايي که اوضاع‌شان خيلي مناسب نبود به 110 نفر مي‌رسيد. نيروهاي تدارکاتيِ عراقي وقتي اين صحنه را ديدند تصميم گرفتند تعدادي را با هواپيما به ايران منتقل کنند اما فقط تعداد محدودي را. به اين ترتيب با پيشنهاد يکي از بچه‌ها به نام سيد علي موسوي قرار شد نيروهاي صليب سرخ کميسيون پزشکي تشکيل بدهند و پنجاه نفر از آنهايي را که مجروحيت شديدتري دارند با هواپيما به ايران بياورند که من نفر چهاردهم از اين گروه پنجاه نفره شدم. لحظات عجيبي بود. ما هر کدام دچار يک مجروحيت سخت بوديم که شايد به تنهايي قادر به راه رفتن نبوديم. به فرودگاه مهرآباد رسيديم. همه‌ بچه‌ها اشک مي‌ريختند. خيلي‌ها به استقبال‌مان آمده بودند. شايد تصور مي‌کردند ما مقامات جنگي هستيم که مثلاً با عزت و احترام به ايران آمده‌ايم يا روحانيون يا به هر حال مسووليتي داريم. همه منتظر بودند که ما با پاي خودمان از پلکان هواپيما پايين بياييم و اين انتظار نيم ساعت طول کشيد تا اينکه قرار شد اولين نفر پياده شود. جعفر بچه تبريز بود. بدن او فلج کامل بود و نمي‌توانست به خودش کوچک‌ترين حرکتي بدهد. با کمک يکي از بچه‌هاي مجروح تا پاي پلکان هواپيما روي زمين کشيده شد. دومين نفر حسين ناظمي بود که هر دو پايش قطع بود. او روي چهار دست و پا راه مي‌رفت. سومي کشان کشان خودش را روي زمين کشيد تا به پلکان هواپيما رسيد. همه کساني که پايين هواپيما منتظر ما بودند با ديدن اين صحنه زار زار گريه مي‌کردند. همه هجوم آوردند به سمت پلکان هواپيما و هر کدام يک نفر را بلند کردند و از پلکان پايين آوردند. وقتي به زمين فرودگاه رسيديم از آن‌ها خواستيم که ما را زمين بگذارند. نزديکي‌هاي عصر بود اما آسفالت هنوز داغ بود. فقط پيشاني‌هايمان را روي زمين گذاشتيم و سجده‌ شکر به جاي آورديم و تا مي‌توانستيم گريه کرديم. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha