شهرام شكيبا با تشبيه طنز به سوپاپ اطمينان، طنز مطبوعاتي ما را واكنشي به صدا و سيما دانست. او همچنين با انتقاد از برخي مخاطبان طنز، گفت: برخي خوانندگان طنز ما جنبه ندارند و به دنبال قهرمان به شيوهي گلادياتور ميگردند.
اين طنزپرداز در گفتوگو با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در نگاهي تاريخي به طنز معاصر و با اشاره به فراز و فرودهاي طنز در سالهاي اخير، عنوان كرد: اگر بخواهيم دربارهي طنز مطبوعاتي حرف بزنيم، ناگزير بايد از مشروطه شروع كنيم. اساسا اتفاقي كه در مشروطه افتاد، اين بود كه ما فهميديم در جهان چه خبر است و ما هم سعي كرديم به ساير امورات مدرن عالم نزديك شويم. در اين دوران نميتوانيم طنز سياسي و كساني چون ميرزادهي عشقي را ناديده بگيريم. طنز ما اتفاقا از مشروطه بيشتر سياسي شد. پيش از اين هم ما هر جا ردپايي از طنز و شوخطبيعي ميديديم، ردپايي از سياست را هم ميديديم. گاه در حكايتهايي هم كه از قدما مانده، ميبينيم تهريزهايي از سياست وجود دارد. اوج اينها را در آثار عبيد و حافظ ميشود ديد.
او افزود: عبيد مشخصتر از همه در «اخلاق الاشراف» به اين موضوع پرداخته است. اساس فلسفهي وجودي عبيد و كاري كه او انجام داده - اينكه شما رسالهي علمي بنويسيد و به آن توجه نشود و برويد سراغ طنز و شوخطبعي - خودش يك دهنكجي بزرگ به عالم بوده است. در شعر حافظ هم اين موضوع را به شدت ميبينيم. اين را در ايهامهايي كه حافظ به كار ميبرد، هم ميشود ديد. حتا گاه خوانش شعرهاي او به چند صورت ميشود و كلام آنقدر رندانه به هم بسته شده است كه فقط در خوانش ميشود برخي نكات را فهميد و در خوانش شعر، معنا كاملا عوض ميشود.
شكيبا عنوان كرد: در مشروطه وقتي فضا تند، سياسي و باز ميشود، در آثار اين نوع طنز سياسي را ميتوان ديد كه با شدت و حدت از اشخاص مشخصا نام برده ميشود و اين آثار فقط هجو نيستند و به شكلي به حيطهي طنز وارد شدهاند؛ مانند آن غزل ميرزادهي عشقي كه ميگويد «من كه خندم نه بر اوضاع كنون ميخندم / من بدين گنبد بي سقف و ستون ميخندم / همه كس بر بشر بوقلموني خندند / من به ريش فلك بوقلمون ميخندم». اين نشان ميدهد كه شاعر فقط درگير مسائل روزش نيست و از منظر بالاتري هم به عالم نگاه ميكند و براي همين برخي چيزها به چشمش مسخره ميآيد.
اين طنزپرداز در ادامه خاطرنشان كرد: در دورهي پهلويها فضا متفاوت ميشود و فضاي باز سياسي كه سفارش و اعمال ميشود، به طنز مطبوعاتي هم كمك ميكند. جز شخص اول مملكت كه نميشود چيزي به او بگويند، شوخيهاي فراواني، حتا با نخستوزير، ميشود. منوچهر احترامي ميگفت «محرمعلي خان، سانسورچي معروف دورهي پهلوي، ميآمد به نشريه سر ميزد و همهي مطالب را نگاه ميكرد. با اخلاق و اين چيزها كاري نداشت. فقط نگاه ميكرد و ميگفت كه به خانوادهي پهلوي چيزي نگفته باشيد».
او سپس با اشاره به طنز در ابتداي انقلاب، اظهار كرد: در دورهي مبارزاتي مردم در سالهاي 56 و 57 اتفاق شيريني افتاده و آن شبنامهنويسي است كه در آنها اثري كمرنگ از طنز وجود دارد. براي مثال، شعرهايي با نام مستعار «اباذر مزدك» كه اين اسم خيلي هم رندانه انتخاب شده، كار يك نفر نبوده و چند نفر با اين اسم دربارهي انقلاب مينوشتند.
شهرام شكيبا در ادامه گفت: بعد از انقلاب، در سالهاي ابتدايي، هنوز فضاي باز مطبوعاتي وجود داشت و مطبوعات به شدت سياسي بودند. براي همين وقتي شما آثاري را كه در اين دوره خلق شده، ميبينيد، متوجه ميشويد كه وجه ادبي و طنزآميزشان آنقدرها نبوده و اهميتي نداشته است. مهمترين چيز، تند بودن آثار است. طبيعي است وقتي فضا اينگونه ميشود، اساسا در روزنامهنگاري، گرفت و گيري در كار ميآيد. اين محدوديت باعث ميشود ما به سمت و سوي طنز برويم؛ از هجو مستقيم بپرهيزيم و به سمت طنز برويم و زبانمان كمي هنرمندانهتر و استعاره و ايهامها بيشتر شود.
او دربارهي طنز در دوران نزديك به ما، بيان كرد: چيزي شبيه اين ماجرا در دوم خرداد نيز اتفاق افتاد؛ با به عرصه آمدن مطبوعات دوم خردادي و با شعار «مطبوعات؛ ركن چهارم دموكراسي». يكي از پيامدهايي كه اين فضا داشت، اين بود كه شكل طنز ما عوض شد و مردم به طنزهاي تند و تيزي از اين دست عادت كردند. رفتند سراغ خواندن طنزهاي تند در روزنامههاي دوم خردادي كه سيدابراهيم نبوي اين حركت را راه انداخت. طنز تند آن دوره هم از سوي ديگران به تقليد از نبوي نوشته ميشد؛ در نتيجه، نبوي سنت گلآقايي در «گلآقا» را شكست؛ در حاليكه خودش جزو هيأت تحريريهي «گلآقا» بود.
اين نويسنده و شاعر با اشاره به مجلهي «گلآقا»، تصريح كرد: «گلآقا» به خاطر بستگي كه با اهل سياست داشت، از يك حاشيهي امنيتي برخوردار بود و در سالهايي كه بعضيها خنديدن را گناه ميدانستند، به مردم خنديدن را ياد داد؛ اينكه ميشود طنز خواند و به آن خنديد و بيدين هم نبود. «گلآقا» همين كژدار و مريزي را كه در نوشتههايش داشت و گاهي هم نوشتههايش تند ميشد، به كساني كه در مكتب «گلآقا» بودند، آموخت؛ يعني نوعي طنز آرام، طنزي كه با عصبانيت نوشته نشده و سيخكي و مستقيم توي دل موضوع نميرود كه بخواهد مسأله ايجاد كند. «گلآقا» طنز كمي پوشيدهتري را به ديگران ياد داد. اما بعد از دوم خرداد، اين شيوه كنار رفت. تندي و مستقيم بودن بيشتر شد. اين شايد يكي از دلايلي بود كه اقبال از مجلهي «گلآقا» كم شد. مردم جور ديگري از طنز را ديده و پسنديده بودند كه اين نوع طنز در تعاريف «گلآقا» از طنز جايي نداشت.
او در ادامهي اين بحث افزود: فضا دوباره تند شد و طبيعي است وقتي فضا تند ميشود، بعد از آن به سرعت محدوديت ايجاد ميشود. در فضاي تند، معمولا خلاقيت ايجاد نميشود؛ اما نبوي توانست اين كار را انجام دهد. واقعيت ماجرا اين بود كه ستون طنز روزانه نوشتن به مدت طولاني با كاراكتر ثابت دشوار است. او براي همين قالبهاي مختلفي را دنبال كرد. اين وجه خلاقهاي بود كه داشت و ديگراني كه سعي داشتند از او تقليد كنند، آن را نداشتند و از او جا ماندند. تا زماني كه مطبوعات دوم خردادي به آن معنا كمتر و محدود شدند.
شكيبا سپس با اشاره به ديگر طنزپردازان فعال، اظهار كرد: ابوالفضل زرويي نصرآباد در همان سالها در يكي از روزنامهها شروع به نوشتن كرد. رضا رفيع هم در «جام جم» مينوشت. علي ميرفتاح را همه به عنوان سردبير و گرافيست ميشناختند و كسي نميدانست او طنز مينويسند.
نويسندهي كتاب طنز «دو تخم مرغ در مه» همچنين دربارهي تأثير اينترنت در گسترش طنز، عنوان كرد: اتفاقي كه اين وسط افتاد، همهگير شدن استفاده از اينترنت و وبلاگها بود و سبب شد طنزنويسان ناآزمودهي كتابنخواندهي كمسواد خوشذوقي پيدا شوند. اساسا بعد از ماجراي وبلاگنويسي، آموزش و رفتار طنزنويسان تغيير كرد؛ يعني ديگر هيچكس فكر نميكند بايد چيزي بياموزد براي اينكه بنويسد، چه در طنزنويسي و چه در اقسام ديگر نوشتن؛ مگر براي آنها كه نوشتن را جدي ميدانند و تعدادشان هم زياد نيست.
شهرام شكيبا سپس دربارهي اينكه آيا طنز زادهي محدوديت است يا نه، گفت: طنز زادهي محدوديت نيست؛ اما خوانندگان ما جنبه ندارند و به دنبال قهرمان به شيوهي گلادياتور ميگردند. دوست دارند يك نفر يك شمشير بردارد، برود وسط ميدان و با قهرمان ديگر بر سر جانش قمار كند و اينها بنشينند آن بالا، دست بزنند و هورا بكشند. ما هميشه دنبال قهرمان اينجوري هستيم. حتا در برخورد با يك نويسنده و يا يك طنزنويس، فكر ميكنيم او بايد همهي حرفها را بزند و همه چيز را بيپرده بگويد؛ در حاليكه اگر قرار بود اينگونه باشد كه يك فعال سياسي درجه يك ميشد. طنزنويس اصلا اينجوري نيست. درست است شايد گاهي با خط قرمزها بازي كند؛ اما آنارشيست نيست. شايد روح عصيانگري داشته باشد. مردم ما اين را دوست دارند و تا فضا باز ميشود، مستقيم و غيرمستقيم با كف و سوت و هورايشان اين را نشان ميدهند و طنزنويس را به شعار نزديك ميكنند.
او در ادامه تأكيد كرد: وقتي حركتي ايجاد ميشود، حركت شعار ميسازد. اما وقتي حركت به سوي نهادينه شدن ميرود، شعر ساخته ميشود. اين دو با هم متفاوت است و ميان شعر و شعار فاصلهاي هست. شعار از شور ميآيد؛ اما شعر زاييدهي شعور است. وقتي اوضاع شلوغ ميشود، مردم از طنزنويس ميخواهند كه برود سراغ شعار و فقط با شورش حرف بزند؛ در حاليكه طنزنويس مشخصا بايد با شعورش حرف بزند و اثرش زاييدهي شعورش باشد.
شكيبا خاطرنشان كرد: مردم ما دنبال قهرماني هستند كه يكتنه از همهي خطوط عبور كند؛ براي همين نميشود در اين فضا فقط به خواستهي مردم عمل كرد. من گاهي به دوستان طنزنويسم ميگويم كه شما با اين روحيهاي كه داريد، چرا طنز مينويسيد؟ شما بايد برويد سر چهارراه لاستيك آتيش بزنيد. طنز نوشتن زاييدهي چيز ديگر و زايندهي چيز ديگري است. غايتش با تندي كردن فرق ميكند.
اين طنزپرداز با اشاره به تعريف از طنز، عنوان كرد: زرويي تعريفي از طنز دارد كه خيلي قشنگ است؛ ميگويد: «طنز بيان ظريف و هنرمندانهاي انتقادها با زباني شيرين، كنايي و منصفانه است.» اگر به اين تعريف دقت كنيم، تكليف ما مشخص ميشود. اين تعريفي است كه به تعريف علمي كلمهي «تعريف» نزديكتر است. بيان هنرمندانه بسيار مهم است. گاهي ما وجه هنري را فراموش ميكنيم يا آنقدر وجه هنري را غليظ ميكنيم كه مخاطب را از دست ميدهيم. مهمترين چيزي كه ما براي طنز نوشتن بايد بلد باشيم، مخاطبشناسي است. ما بايد بدانيم در چه رسانهاي داريم كار ميكنيم. با چه گسترهاي و با چه مخاطبي و سن عقلي مواجه هستيم. در طنز هم بايد اغراض ما مشخص باشد كه چه ميخواهيم بگوييم و براي كجا؟ براي روزنامه، ماهنامه، كتاب و راديو بايد متفاوت نوشت.
شكيبا در ارزيابي خود از وضعيت طنز مطبوعاتي، گفت: طنز مطبوعاتي ما در سالهاي اخير بسيار كمرنگ شده است. ما هيچ نشريهي طنزي نداريم؛ در حاليكه جامعهي ما واقعا به اين موضوع نياز دارد. طنز سوپاپ اطمينان است؛ چون طنزنويس يكسري نكات و كاستيها را ميبيند و به آنها اشاره ميكند. اينها باعث ميشود يكسري سؤالها جواب داده شود. جامعهاي كه سؤال سرگردان زياد دارد، جامعهي پربحراني خواهد شد. متأسفانه در سالهاي اخير، روزنامهها هم براي اينكه بمانند، از طنز فاصله گرفتند.
او افزود: من كاركرد طنز روزنامهيي را بيش از طنز مجله و ماهنامه ميدانم؛ چون طنزنويس در روزنامه مانند نيروي واكنش سريع ميماند و خيلي سريع وارد عمل ميشود. دارد دربارهي موضوع روز مينويسد. مديران مسؤول سعي ميكردند روزنامهشان را حفظ كنند؛ در حاليكه ترس بيهودهاي بود. در سالهاي اخير، هيچ روزنامهاي براي ستون طنزش تعطيل نشده و هيچ شكايتي از طنزپردازي نشده است. كاريكاتور چرا. در عرصهي كاريكاتور اتفاقاتي افتاده و به تعطيلي روزنامه و مجله منجر شده است؛ اما در حوزهي طنز مكتوب خير. مديران مسؤول به هر حال ترسيدهاند و گمان كردهاند كه نميشود نوشت. همهي اينها با هم سبب شده طنز كمرنگ شود و خيليها در خانههايشان بنشينند. البته اين ماههاي اخير تغييراتي به وجود آمده و تعداد روزنامههايي كه ستون طنز دارند، بيشتر شده است و البته هر كس با غرض خودش و بازار خودش.
شكيبا با اشاره به ستون طنز روزنامهها، خاطرنشان كرد: اكنون برخي روزنامهها صفحهاي را براي طنز ايجاد كردهانند؛ مانند روزنامهي «روزگار». روزنامهي «هفت صبح» دو تا ستون طنز دارد. در «كيهان» ستون گفتوشنود را شريعتمداري سالهاست كه مينويسد. در روزنامهي «اعتماد» پوريا عالمي و در روزنامهي «جام جم»، رضا رفيع مينويسند. اين تعداد اسم را شما اگر با چند سال پيش مقايسه كنيد، ميبينيد كه بيشتر شده است.
او در عين حال با اشاره به استفاده از طنزپردازان، تأكيد كرد: البته متأسفانه از طنزنويسان استفاده هم ميشود. وقتي به انتخابات نزديك ميشويم، هر جناح و گروهي سعي ميكند طنزنويسان خودش را به كار بيندازد. وقتي انتخابات تمام ميشود و يك جناح يا گروه سر كار ميآيد، آن جناح يا گروهي كه برنده نبوده است، طنزنويسانش را روغنكاري ميكند، ميگذارد در گاراژ براي دورهي بعد. انگار كه به طنزنويس به شكل يك سلاح نگاه ميكنند كه زماني كه لازم ميشود، او را به ميدان بياورند. بعد ميگذارندش در زاغههاي مهمات براي بار بعد كه جنگ بين الجناحين شروع ميشود.
شكيبا در ادامه عنوان كرد: طنزنويس موافق به هيچ دردي نميخورد. طنزنويس بايد با روح عصيانگرش مثل يك ديدهبان چشمش باز باشد و چند تا تذكر بدهد تا شايد اوضاع كمي بهتر شود.
نويسندهي كتاب طنز «صفحهي آخر» در جواب اين سؤال كه طنز هميشه سياسي است يا در جامعهي ما اينقدر سياسي شده است، گفت: اصل ماجرا اين است كه طنز در مطبوعات ما واكنش به صدا و سيماست. بعضا در صدا و سيماي ما طنز نگاهي از بالا به پايين دارد و از نگاه مسؤولان به جامعه نگاه ميشود؛ بنابراين رفتارهاي مردم سوژهي شوخيهاست؛ در حاليكه در مطبوعات از پايين به بالا نگاه ميشود و از منظر مردم به بالادستيها نگاه ميشود. يكي از دلايل سياسي بودن طنز اين است. نكتهي ديگر اين است كه اساسا مگر ميشود سياسي ننوشت؟ «الناس علي دين ملوكهم»؛ مردم به دين و شيوهي بالادستيهايشان رفتار ميكنند. يك رفتار شخصي افراد در اجتماع ميتواند ضرر و زيانهايي را به طيفي بزند؛ اما يك رفتار غلط سياسي در جامعه ميتواند تاريخ يك كشور را دچار بحران كند. طبيعي است كه طنزنويسان با نكتهبيني و عصيانگري كه در ذات خود دارند، ميلشان بيشتر باشد كه بالادستيهاي خودشان را مورد نقد قرار دهند.
او در ادامه خاطرنشان كرد: يكي از كارهاي طنزنويس، نقد قدرت و قدرتمدار است و ناخودآگاه به سراغ سياست ميرود. خارج از كشور ما، طنزنويسان با موضوعات مختلفي طنز ميسازند. با موضوعات جنسي و اروتيك، شوخيهاي زيادي را ميسازند كه اخلاق جامعهي ما اين اجازه را نميدهد. آنها با موضوعات ديني و مذهبي شوخي ميكنند كه اخلاق مذهبي ما به ما اين جازه را نميدهد. آنها با سياست هم شوخي ميكنند كه همين سياست براي ما ميماند با خطوط قرمز تعريفشده و نشدهاش.
اين طنزپرداز در ادامهي اين گفتوگو در مقايسهي وضعيت طنز منثور و منظوم، عنوان كرد: روزگاري كساني مانند ابوالقاسم حالت و ابوتراب جلي در مطبوعات شعر طنز هم ميگفتند. اينها در درجهي اول شاعر بودند و بعد طنز پرداز هم بودند. شاعري و طنزپردازي اينها همبال همديگر حركت ميكرد. انصافا هر دو هم در اوج بود. در روزگار ما اين اتفاق وجود ندارد. كساني كه ميآيند سراغ شعر طنز، متأسفانه وجه قوت و قدرت شاعريشان به اندازهاي كه لازم است، نيست؛ جز دو نفر؛ يكي ابوالفضل زرويي نصرآباد و ديگري عمران صلاحي، كه مطالعات ادبي و وجه شاعريشان با وجه طنزشان همبال است. در شعر سپيد هم اكبر اكسير دارد كارهاي فوقالعادهاي انجام ميدهد و ما ديگر كسي را نداريم.
او در ادامه افزود: مردم ما هم عادت به شعر خواندن را از دست دادهاند. شما اگر ستوني در روزنامه داشته باشيد كه طنز منظومي در آن باشد، مردم بسياري از شوخيهاي شما را نميفهمند؛ چون صدا و سيماي ما ذوق منظوم مردم را كور كرده است. الآن در تلويزيون ما شعر جايگاهي ندارد. در راديو هم حكم آجر نيمه را دارد كه فاصله را پر ميكند. همين مقداري هم كه خوانده ميشود، غلط و با ساختار تهوعآوري خوانده ميشود. اينها باعث ميشود مردم طنز را دوست نداشته باشند و از طنز بدشان بيايد. ما ميگوييم در خانههاي ما حافظ هست؛ اما مگر بلديم از روي آن بخوانيم؟ اينها باعث شده كه مردم ما به شعر توجهي نداشته باشند؛ در حاليكه ما روزگاري نسيم شمال را داشتهايم كه شعرهايش در كوچه و بازار بين مردم خوانده ميشد.
شهرام شكيبا سپس دربارهي استقبال از جلسههاي شعر طنز، عنوان كرد: در جلسات شعر طنز كه اولين آنها، «در حلقهي رندان» نام داشت و در حوزهي هنري توسط زرويي برگزار شد و كارهاي اجرايياش را من به عهده داشتم، مردم ميآمدند و جمع خوبي تشكيل شده بود كه با زبان شعر آشتي كرده بودند. اما آرام آرام دوستان شاعر براي اينكه واكنش خندهي آني از مردم بگيرند، به سمت شوخيهاي سخيف و عامهپسند رفتند و جلسه از آنچه كه بود، دور شد و وجه شعريت در پايينترين حد خود قرار گرفت. اكنون جلسات هزل داريم كه هزالاني دور هم جمع ميشوند و تنها بارقهاي از طنز مانده است. در اين جلسات هنوز غلط وزني و قافيه در شعرها ديده ميشود. شعرها ضعف تأليف دارد و عاري از صنايع ادبي است؛ فقط جوكهايي است كه منظوم شده است.
اين طنزپرداز همچنين دربارهي بزرگترين موانع و مشكلات بر سر راه طنزنويسي، گفت: من آدم منتقدي هستم. گاهي هم انتقادهايم تند است؛ اما آدم معتقدي هستم و بعد منتقدم. اگر معتقد نباشي، ناخودآگاه به سمت هجو ميروي. هدف طنز، اصلاح است؛ اما غرض هجو، براندازي است. من الآن دو سال و نيم است كه طنز مينويسم و تا كنون هيچ اتفاقي برايم نيفتاده و تذكري نديدهام؛ چون با هوشياري مينويسم. محدوديتها را ما خودمان ايجاد ميكنيم، با ترسهايمان و مؤمن نبودن به كارمان. وقتي چيزي مينويسيم كه پاسخي براي آن نداريم، خودمان براي خودمان محدوديت ميسازيم.
او ادامه داد: هر نويسندهاي بايد بداند دربارهي چه مينويسد. اينجا ايران است و ما يكسري مرزهاي اعتقادي و جغرافيايي داريم كه بايد آنها را حفظ كنيم و اين خيلي طبيعي است. همهي اينها را بايد حفظ كرد و اينها خطوط قرمز ما هستند. اما مثلا هيچكس نگفته هيأت دولت و رييسجمهور جزو خطوط قرمز هستند.
شكيبا در پايان اين گفتوگو تأكيد كرد: انتقاد بايد باشد، وگرنه كلاهمان پس معركه است. اگر جامعهي ما انتقاد نداشته باشد، جامعهي ديني نيست.
انتهاي پيام
نظرات