فرشته طائرپور تهيهكنندهي سينماي ايران دربارهي اختلافات صنفي و تحريم جشن خانهي سينما توسط برخي از تهيهكنندگان در آستانهي روز ملي سينما يادداشتي را با عنوان «صبح روز بعد» منتشر كرد.
در اين يادداشت كه اختصاصا در اختيار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) قرار گرفته است، آمده است:
بيست و يكم شهريور است.
ديشب جشن ملي سينماي ايران با حضور اعضاي خانواده بزرگ سينما، برگزار شد.
همه چيز حاكي از تلاشهاي جدي، سنجيده و عاشقانه خانه سينما در ماههاي اخير بود.
پرويز پرستويي، چهره محبوب و فروتن سينماي ملي ايران، دبير صبور جشن، با چشماني مانند هميشه نمناك از ناگفتههاي تلخ و شيرين، از فيلمسازان، داوران، همكاران، خبرنگاران، ميهمانان و همه علاقمندان سينماي فاخر ايران تشكر كرد.
از همه آناني كه با انديشه و كلام واقدام خود، او را در اين اتفاق ملي وتاريخي ياري رساندند...
وي ضمنا براي آنهايي كه در اين ماجرا، قد حواسشان به مسائل كلان سينما نرسد نيز آرزوي رشد نمود.
بيست و يكم شهريور است.
ديشب در مراسم جشن، از مديران ذيربط دولتي ـ از صدر تا ذيل ـ قدرداني شد.
به خاطر حاشيه امني كه براي برگزاري مراسم خانه سينما ايجاد كردند و نهايت تلاش خود را براي انواع حمايتهاي رواني، مالي، اجتماعي و امكاناتي از اين جشن، اعمال نمودند.
بيترديد همه آرامش و ثباتي كه امروز در فضاي كنوني سينما وجود دارد و در سايه آن، سينماگران فيلم ميسازند، يا در حوزه فعاليتهاي صنفي، با تدبير و متانت لازم اداره امور خود را بر عهده ميگيرند! و يا حتي سالي يكبار، رأسا با استانداردهاي سينمايي براي خود جشن ميگيرند، مرهون و مديون اين مديريتها و تسلط خردمندانه آنان بر اوضاع فرهنگ وسينماست.
بيست و يكم شهريور است.
ديشب در جشن خانه سينما، بعضيها نيامده بودند.
گروهي چون اهلش نبودند..
گروهي چون دعوت و كارت نداشتند...
گروهي چون در تهران نبودند...
گروهي چون جاي مهمتري دعوت داشتند...
و گروه پنجم چون قهر بودند !! ... و كسي هم منتشان را نكشيده بود.
البته در گروه پنجم، افراد زيادي بودند كه خيلي دلشان ميخواست در جشن باشند، خيلي دلشان ميخواست قهر نباشند، خيلي دلشان ميخواست فيلمشان و خودشان طي هفتههاي گذشته در فضاي پرشور و صميمي خانه سينما حضور داشته باشند ... اما چه كنند كه روساي صنفشان گفته بودند: «ما قهريم ... شما هم قهر باشيد ... و السلام!»
اين طفلكيهاي گروه پنجمي، به ناچار و پيرو دستور فرماندهي قشون ترك خوردهشان، تبديل شدند به چرخ پنجم جريان جشن، كه معمولا نقشي در حركت هيچ خودرويي ندارد ... مگر به پنچري ... كه جشن سينما، به لطف خدا، پنچر نبود.
براي اين همه استقلال وآزادگي فيلمسازان گروه پنجمي: جميعا فاتحه!
بيست يكم شهريور است.
همه روزنامهها با تيترهاي درشت و ريز درباره جشن نوشتهاند....
همه شبكههاي صدا و سيما درباره آن حداقل اطلاع رساني كردهاند ... مهم نيست كه چه نوشته و يا چه گفتهاند، مهم اين است كه سينما و جشن آن، در صدر اخبار است.. مثل هميشه.
شايد بعضي از نشريات (بخصوص سينمايي) باز هم موظف شده باشند كه از قهر و قهر كردهها، تيترهاي درشت و عكسهاي نيم صفحهاي بزنند.... آن هم مهم نيست. مهم اينست كه سينما مثل هميشه مهم است و عاشقان مهمي هم دارد... و مهم اينست كه هنوز جايي به نام «خانه سينما» هست كه به اعتبار و اعتلاي سينماي ايران وتكريم همه دستاندركاران آن، در حرفههاي مختلف ومتنوعش بيانديشد.
خدايا خود شاهد اين شكر باش ودل ما را به وعده افزوني نعمت، خوش بدار.
بيست و يكم شهريور است.
يازدهمين دوره جشن خانه سينما هم ديروز با اي كاشها، اماها، اگرها وديديهايش انجام شد، آن هم با يك تفاوت بزرگ با همه دوره هاي قبل ـ خروج گروهي از تهيهكنندگان و فيلمهايشان از مدار جشن، آن هم با هياهوهاي عوام فريبانه.
اين جمع آنقدر مشغول تهديد، تحديد و تطميع اعضاي خود براي تحريم جشن بود كه متوجه نشد – دُم كه سهل است – خروسي تمام قد از زير لباسش بيرون زده تا همه قسمهاي حضرت عباسياش را براي وحدت خواهي ومصلحتشناسي، بياعتبار كند.
متوجه نشد كه دارد با خامي رفتار و خلط گفتار، عيانترين سند ودليل كنارهگيري بيش از نيمي از اعضاي قديمياش را براي همه اهالي سينماي ايران به نمايش ميگذارد.
ظاهرا بزرگتري دلسوز يا عقلي منفصل هم نداشت كه به آن بفهماند براي سروري بر يكي از مهمترين صنوف سينمايي كشور، بايد اول خود بزرگ بود... براي تاثيرگذاري بر فرهنگ يك ملت، بايد ادب و آداب لازم را داشت.. و براي رياست بر عرصه توليد، بايد منافع و حقوق همه دستاندركاران يك فيلم را محترم شمرد.
ميتوان دلبسته كاراكترهاي عربدهكش فيلم فارسيهاي قديم بود، اما نميتوان براي جلب توجه از اصحاب سينما، فقط از حنجره وتوطئه استفاده كرد و براي شعور و عقل و آبرو، ارزشي قائل نشد.
بيست يكم شهريور است.
ديشب در جشن خانه سينما، براي خيليهاي دست زدند.. به خيليها خسته نباشيد گفتند.. خيليها موقع خداحافظي با هم قرار – مدارهاي دوستانه يا همكاريهاي بعدي را گذاشتند... طبق سنتي مرسوم، اعتبار و محبوبيت حرفهاي خيليها مُهر تمديدي ساليانه خورد.
جاي خيليها هم خالي بود. مخصوصا آنهايي كه دلشان آنجا بود و بسيار مايل بودند كه در اين جشن، يكي از حاضران باشند.... اما خواسته يا ناخواسته و به تبع قشونكشي اتحاديهشان، مجبور شده بودند كه اتحاد مقدس همه سينما را ناديده بگيرند و از مرزهاي تفرقه مراقبت كنند.
همانهايي كه در يكي دو ماه گذشته موظف شده بودند براي مواضع غلط و رفتارهاي خطاي مديران صنفيشان، كف بزنند و رجز بخوانند.
همانهايي كه ناخواسته، در سراشيبي تكفير، تحريم، تهمت و اهانت (آنهم به نام تعصب صنفي) پايين رفته بودند و به هيچ چيز جز انگشت ـ نمايي هم نرسيده بودند.
و همانهايي كه با خام خيالي، كوشيده بودند در برابر رود پرشتاب جشن، سيم خاردار بكشند!..
بيست ويكم شهريور است.
از همين امروز و فردا، به سرعت آبها از آسياب ميافتند .. علاقمندان سينما، جان گرفته از همدلي با ساير اصحاب سينما در برگزاري يك جشن خانوادگي، به سراغ كارهاي خود ميروند... از بيحرمتيها و بيمهريهاي به جشن و خادمين آن، جز غباري بر دل و خاطرهاي در تاريخ سينما، چيزي باقي نميماند..
روسپيدها و روسياهها، لامحاله با هم كار خواهند كرد، گفتگو خواهند كرد و تحت يك هويت خاص و مشترك، باز هم به حيات و همزيستي حرفهاي خود ادامه خواهند داد.
چه حيف كه ملامت وندامت، تنها حاصل اين جشن خواهد شد براي برخي از همكاران – چرا كه غافل ماندند از درك به موقع اين مطلب كه همه اينگونه رخدادها، قرار است كه بيش از هر چيز به مخالفان بيروني بفهماند كه سينماي ايران، مانند هميشه، سرافراز و مقتدر، آبرو از قامت و استقامت ذاتي خود ميگيرد – ونه آسيبهاي بيروني و نه آفتهاي گذراي دروني، توان تضعيف آن را نخواهند داشت.
صبح همه روزهاي بعد است.
بلوغ و بيداري حرفهاي ميگويد كه بايد از خود خارج شد و به اطراف نگاه كرد.
بايد براي عبور دادن جام بلورين سينماي ملي، از معركه جدالهاي سياسي، بضاعتهاي اقتصادي، حقارتهاي فرهنگي، جا ماندگيهاي هنري، واماندگيهاي مديريتي و شيطنتهاي جهاني، به گونهاي ديگر گام برداشت... محكمتر از گذشته و هشيارتر از هميشه.
روشهاي سنتي و رفتارهاي هيئتي (بخصوص آلوده به غرضورزيهاي سفيهانه،خودخواهانه) نه آنكه جواب ندهند،ميدهند... اما نه به دوست.
مديريتهاي تحميلي و قلدر مابانه برخي جريانها و افراد، به اندازه كافي و بخصوص در تجربه اخير جشن سينماي ملي ايران، ماهيت مخرب و مخبط خود را نشان دادند.
وقت آنست كه در اداره امور خودشان به ياري شان رفت... وامور خود را در بيشترين فاصله از حضور وتاثير آنان نگه داشت..
سينماي ملي ايران، عزيزتر از همه ماست.
چيزي به «صبح روز بعد» از جشن باقي نمانده است.
يا حفيظ و يا امين
فرشته طائرپور
انتهاي پيام
نظرات