واپسين شب از اجراي بداههنوازي تار و تنبك توسط محمدرضا لطفي و محمد قويحلم شامگاه شنبه 16 تير برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، هوشنگ ابتهاج هر سه شب در برنامه حضور داشت. او دوست ديرين خود را همواره تا پاي صحنه همراهي كرد. چهرههايي آشنا در جمعيت حكايت از تكرار حضور آنها دارند؛ دوربينها سوژههايشان را از ميان مردم ميجويند. شمعها هنوز روشنند، فضا مملو از ملودي زنگهاي موبايل است.
20:40 دقيقه و "نوازنده" هنوز نيامده است. مردم از خاطرههايشان ميگويند، از نغمهها و آواهاي سالهايي كه آن چنان نيز دوزيستند شايد 55-45 هنوز هستند كساني كه پوستر لطفي را در دست دارند.
بداههنوازي وبازيگوشي لطفي معلوم نيست امشب چه بهبار ميآورد؟
سپيدپوشان ميآيند، لطفي تارش را بر ميدارد و چون هرشبش تفالي ميزند و چند ثانيهاي با سازش بازي ميكند، رام كه شد، موسيقي آغاز ميشود.
ملودي سولوي تار به طول ميانجامد، انگشتان دست چپ لطفي پرشهاي سه تايي و چهارتايي معكوس ميكنند، تنبك با ريتم سهچهارم تار را همراهي ميكند. رفت و برگشتهاي دست راست لطفي با ريزپلنگهاي تنبك در هم ميآميزد. لطفي با استفاده از دو گام فضاسازي عجيبي بهوجود ميآورد و به تكرارهاي چهارتايي و هشت تايي باز ميگردد. او امشب "اصفهان" را زبان گوياي تار خود قرار داده است. "همايون" و "اصفهان" سرانجام به "ابوعطا" ميانجامد؛ قويحلم ريز مينوازد و لطفي همچنان به بازي در دستگاهها ادامه ميدهد.
"نوازنده" نتها را هم غافلگير ميكند، چارهاي نيست جز اينكه نجوا كند:
"در خرابات مغان نور خدا ميبينم"
براي خواندن لطفي سر ميزان دوم توقف ميكند، تنبك پيش ميآيد. صداي تار وزن عروضي را در هم ميشكند و همراهيهاي تنبك قافيه ميآفريند.
خواهم از زلف بتان نافه گشايي كردن فكر دور است همانا كه خطا ميبينم"
تك ضربهاي لطفي ادامه دارد، او نت را از گامي به گام ديگر پاييز ميكشد، تار محزون ميشود و تنبك به آرامي آنرا مشايعت ميكند.
با هر ضرب كامل تنبك، لطفي نتي از سر دسته را مينوازد.
"سوز دل، اشك روان، آه سرد، نالهي شب اين همه از نظر لطف شما ميبينم"
كرشنه وي تار و نجواي تار بستر بيت بعد ميشوند:
هر دم از روي تو نقشي زدهام راه خيال با كه گويم كه در اين پرده چهها ميبينم
"نوازنده" با تلفيق ربع پرده ونيم پردهها، تير خلاص را ميزند:
"دوستان، عيب نظربازي حافظ نكنيد كه من او را زمحبان خدا ميبينم"
گرماي تير، دو سه قطره باران و صداي تار و تنبك درهم ميپيچند، پردهاي آبي كنار رفته است، تنبك بستر تار ميشود:" اي منور از جمالت ديدهي جانم"
به گزارش خبرنگار ايسنا، "يا دوست"هاي لطفي تمامي ندارد، ميان آن همه سياه و سفيد و چنگ دنبال سكوتي ميگردم، تنبك سكوت ميكند.
لطفي همچنان كه حافظش را ورق ميزند با دست راست هارمونياش را با تنبك حفظ ميكند:
"نشانيهاست در چشمش نشانش كن"
تار لطفي در "ابوعطا" بيداد ميكند، او در اوج تار را كنار ميگذارد و با دف مايههاي "شوشتري" ميزند، دو ساز دست كوبان و پاي كوبان درهم ميآميزند، باد كرشنه وي دف و تنبك قسمت نخست به پايان ميرسد...
هر سه شب تنفسها طولاني بود، لطفي در قسمت دوم كمانچه به دست ميگيرد، بازيهاي وي با كمانچه طولاني بودن تنفس را جبران ميكند فضا كه آماده شد لطفي "افشاري" را به روي كمانچه ميآورد، مه لاسيونهاي او روي كمانچه با سكوت نياوران در هم ميآميزند، قوي حلم خودش را با نتهاي بم تر كمانچه هماهنگ ميكند و زينتهايي را نيز ميان قطعات اجرا ميكند.
لطفي آرشه را بر سياهي شب ميكشد، پرسش و پاسخهاي كمانچه كه شروع شد، تنبك با ريتم تند وارد ميشود.
لگاتوهاي دست چپ لطفي ديدني است، يا بهتر است بگوييم "شنيدني" است، "حافظ" باز هم با نغمههايش به كمك ساز ميآيد، اين بار سهتار است كه وزن "ابوعطا" را تحمل ميكند، فرمهاي چرخشي دست چپ توسط لطفي وارد ميشود و لحن راوي امتداد مييابد.
سه تار ناگهان زير ميشود و هرنت دو گام پايينتر ميآيد، تنبك با اندكي تغيير ريتم را دنبال ميكند، چند ثانيهاي سه تار سولو ادامه ميدهد، اما با ضرب سهتايي لطفي باز تنبك وارد ميشود. لطفي به نتهاي پايين دسته رو ميآورد، بيان ملوديك سهتار ريز ميشود.
سه تار و تنبك اوج ميگيرند:
"باده نوشيدن به كام جان خوش است جان فشاندن بر رخ جانان خوش است"
لطفي با ضرباهنگهاي سهتار و با تكرار ميخواند:
"دوست را با عاشقان پنهان خوش است"
"ياعلي" گويان سه تارش را كناري ميگذارد و به دف روي ميآورد، انگشتان قويحلم و ضربه بر پوست تنبك ...
شانزدهم تير به پايان ميرسد، "نوازنده" با لباس سپيد به خانه برميگردد، هيچكس شمعها را خاموش نميكند.
انتهاي پيام
نظرات