• شنبه / ۱۲ خرداد ۱۳۸۶ / ۱۰:۰۴
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 8603-15092

*ايثارگران در پيچ و خم زندگي* آيا براي حل مشكلاتمان بايد التماس كنيم؟ گفت‌وگو با همسر يك جانباز:فرزندانم طعم خيلي از خوشي‌ها را نچشيده‌اند

*ايثارگران در پيچ و خم زندگي* 
آيا براي حل مشكلاتمان بايد التماس كنيم؟
گفت‌وگو با همسر يك جانباز:فرزندانم طعم خيلي از خوشي‌ها را نچشيده‌اند
نبايد كاري كنند كه ما خانواده جانبازان به آنها التماس كنيم و به دنبال ماديات باشيم. فكر كنيد يك جانباز با تمام مشكلاتي كه دارد بخواهد به دنبال اين گونه مسائل هم برود، اين انصاف نيست. اكبر وشايي متولد سال 1344 و جانباز 25 درصد اعصاب و روان در عمليات‌هاي محرم، رمضان و كربلاي 5 شركت كرده و جداي از دو سال دوران خدمت وظيفه حدود 9 ماه در جبهه حضور داشته است. اكبر وشايي در گفت‌وگو با خبرنگار سرويس «فرهنگ و حماسه» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)مي‌گويد: اولين باري كه به جبهه اعزام شدم تحت عنوان بسيجي سال 1361 از شهرستان نطنز بود. آن زمان 17 سال داشتم. شب عمليات رمضان به دستور فرمانده تا حدود 5 كيلومتري بصره پيش رفتيم.صبح بود با اعلام اين خبر كه ما تحت محاصره هستيم دستور عقب‌نشيني صادر شد. حدود 30-40 كيلومتري كه پيش رفته بوديم را به عقب برگشتيم. در حين عقب‌نشيني بود كه بر اثر اصابت مستقيم گلوله به ناحيه سر و صورت دچار مجروحيت شدم و از آن زمان تا به امروز دچار اختلالات اعصاب و روان و بعضا فراموشي هستم. دوران دوساله سربازي را در لشكر 92 زرهي اهواز در پدافند هوايي خدمت مي‌كردم كه بر اثر انفجار بمب در كنار ضدهوايي كه روي آن كار مي‌كردم دچار موج گرفتگي شديد شدم. اين مربوط به سال 1363 مي‌شود.به دليل اين مجروحيت‌ها آنقدر مشكلات من زياد است كه حتي قادر به صحبت كردن نيستم. همسرش كه از ابتدا در به خاطر آوردن اسامي و تاريخ‌ها به وي كمك مي‌كرد،گفت:‌ از طرف خانواده براي رفتن به جبهه هيچگونه مشكلي نداشت. اين زماني بود كه دو تن ديگر از برادرانش در جبهه بودند و هر سه داوطلب، كه البته يكي از برادرانش شهيد شد. زمان مجروحيت از ناحيه سر بيهوش مي‌شود. همه در حال عقب‌نشيني بودند كه دو تن از همشهريان او را به پشت ماشين در حال حركت پرتاب مي‌كنند. در اهواز اقدامات اوليه انجام مي‌شود و بعد با هلي‌كوپتر به اصفهان و از آنجا به تهران اعزام مي‌شود كه از آن سال تا كنون تحت درمان است. همرزمانش مي‌گويند كه انسان خوش خلق، شوخ طبع و خيلي شجاعي بود به طوريكه دوستان او را پسر شجاع مي‌خواندند. به دليل فراموشي كه دارد خاطرات چنداني براي تعريف كردن به خاطر نمي‌آورد. اكبر سال 1361 مجروح شد و ما سال 63 قبل از اينكه به سربازي برود ازدواج كرديم. با وجود مجروحيتي كه داشت او را به عنوان همسر پذيرفتم زيرا برادر خودم نيز شهيد بود و ارادت خاصي نسبت به رزمندگان و به ويژه جانبازان داشتم و مي‌توانم دليل اصلي خود براي ازدواج با او را جانبازي عنوان كنم. ما از طريق برادر ايشان شهيد ابوالقاسم وشايي كه پاسدار ودوست شوهر خواهر من بود با يكديگر آشنا شديم. بيشترين زجر و شكنجه را در بين جانبازان،جانبازان اعصاب و روان تحمل مي‌كنند ولي با تمام مشكلاتي كه وجود دارد خدا را شكر مي‌كند كه در راه خدا اين اتفاق برايش افتاده،نه تنها پشيمان نيست كه خوشحال هم هست. دو فرزند داريم، يك دختر و يك پسر، كه يكي از افتخارات بزرگ خود را جانباز بودن پدرشان مي‌دانند. هرچند شايد طعم خيلي از خوشي‌ها را نچشيده باشند و شايد پدرشان درست نتوانسته باشد مثل يك پدر واقعي آنها را در آغوش كشيده باشد. جانباز وشايي دوباره شروع به صحبت مي‌كند و با لحني مهربان و سرشار از قدرداني مي‌گويد: من از همسرم ممنوم و تا زنده‌ام مديون اين زن هستم. تنها آرزويم اين است كه بتوانم از نزديك رهبرم را زيارت كنم و خواهشمندم كه شرايط را به گونه‌اي فراهم كنند كه من به اين سعادت برسم. همسرش هم مي‌گويد:تمام عشقش رهبرش است. و ادامه مي دهد: زندگي با يك جانباز اعصاب و روان سرتاسر سختي است وتا با او زندگي نكني قادر به درك اين سختي‌ها نيستي. اكبر دچار مشكلاتي است كه در پي آن ما نيز سختي‌هايي را متحمل مي‌شويم به ياد ندارم بعد از ازدواج با هم به جشن ازدواج كسي يا به زيارت رفته باشيم. وقتي دچار موج گرفتگي شده و به زمين خورده ستون فقراتش آسيب ديده و در حال حاضر به اين منظور بستري است. ما از لحاظ بيمه دچار مشكل بوديم، 8 ماه در خانه بستري بود و بيمارستان ساسان براي عمل از ما خواست 3 ميليون تومان به حساب بيمارستان واريز كنيم. بنياد مي‌گويد كه ما فقط جانبازان بالاي 70 درصد را بيمه تكميلي مي‌كنيم و جانبازان ديگر در هر موسسه‌اي كه كار مي‌كنند همان جا بايد او را بيمه تكميلي كند. اكبر 17 سال كارمند دانشگاه علوم پزشكي بوده ولي او را بيمه تكميلي نمي‌كنند. همسر مرا با وجود مشكلات فيزيكي يك جانباز در هر بيمارستاني نمي‌توان عمل كرد. چند ماه در پي بيمه بودم. درنهايت بنياد او را بيمه كرد. بنياد مي‌گويد كه جانبازان از لحاظ درماني و پزشكي هيچ گونه مشكلي ندارند و تمام خدمات درماني را تقبل مي‌كنيم كه من اين را رد مي‌كنم. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha