• دوشنبه / ۷ خرداد ۱۳۸۶ / ۱۰:۴۱
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8603-14920.56441

گفت‌وگو با پال اسپراگمن؛ جنگ ايران متعالي و ادبياتش خواندني است چرا آثار عبيد در ايران كامل چاپ نمي‌شوند؟

گفت‌وگو با پال اسپراگمن؛
جنگ ايران متعالي و ادبياتش خواندني است
چرا آثار عبيد در ايران كامل چاپ نمي‌شوند؟

پال اسپراگمن ادبيات ايران را بسيار قابل ترجمه مي‌داند.

اين مترجم آمريكايي در گفت‌وگويي با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، از مسائل مختلفي از جمله: ادبيات كلاسيك و ادبيات معاصر ايران، ادبيات دفاع مقدس، ايران و آمريكا و ... سخن گفت.

فارسي ياد مي‌گيريم تا حافظ بخوانيم

اسپراگمن در پاسخ به اين‌كه سطح ادبيات ايران را براي ترجمه به زبان‌هاي ديگر چگونه مي‌بيند، توضيح داد: ادبيات كلاسيك ايران خيلي درخور ترجمه است؛ يعني مولانا، انوري، عطار يا حتا عبيد زاكاني مثل شكسپير هستند. البته معتقدم آثار كلاسيك، از جمله آثار ايراني، هر 10 سال، يعني هر دهه يا هر دو دهه بايد به زبان‌هاي مختلف اروپايي مخصوصا انگليسي «بازترجمه» شوند؛ چون اين نوع آثار هستند كه ماندگارند؛ يعني هر دهه براي هر نسل جديد بايد تجديد ترجمه شوند.

او همچنين افزود: شخصا اين اقدام را انجام مي‌دهم و مثلا آثاري را از عبيد زاكاني به انگليسي در حال ترجمه دارم. البته به نظر من، حافظ قابل ترجمه و انتقال نيست؛ مثل شكسپير كه در برخي موارد قابل ترجمه نيست. حافظ را بايد به زبان اصلي خواند. اما برخي از كارهاي عبيد زاكاني يا مولانا قابل ترجمه‌اند؛ چون مردمي‌ترند. حافظ آن‌قدر ريشه‌هايش در فرهنگ عميق است، كه قابل انتقال نيست و ترجمه‌ناپذير است؛ بيش‌تر هم غزليات او. ما بچه‌هاي‌مان را تشويق مي‌كنيم تا فارسي ياد بگيرند كه بتوانند حافظ بخوانند. حافظ شيريني غذاي ما است. فردوسي قابل انتقال است، و شعرهاي حماسي زيادي دارد؛ اما حافظ اصلا به هيچ نوعي از شعرهاي ديگر در دنيا شباهتي ندارد و قابل انتقال نيست.

اسپراگمن در ادامه توضيح داد: لطف حافظ در زبان است. زبان‌بازي و تجليس حافظ خيلي پيچيده است و مفاهيم عرفاني اصلا قابل انتقال نيستند. ما پول داريم؛ اما در آمريكا معنويت نداريم؛ يعني فرهنگ ما بيش‌تر درباره‌ي مصرف‌گرايي است.

جمالزاده، چوبك و گلستان

او سپس درباره‌ي ادبيات معاصر ايران اظهار داشت: ادبيات معاصر ايران نسبت به برخي كشورهاي خاورميانه در سطح بالايي است؛ مثلا كارهاي جمالزاده بويژه «يكي بود، يكي نبود»، كه آن‌را به انگليسي ترجمه كرده‌ام، در سطح بالايي است. يا كارهاي صادق چوبك خيلي خوب هستند، يا برخي از كارهاي ابراهيم گلستان مثل «اسرار گنج دره‌ي‌ جني» در سطح بالايي قرار دارند. البته اين‌ آثار به قبل از انقلاب متعلق هستند.

درجه يك كم است

اسپراگمن درباره‌ي تفاوت آثار نوشته‌شده‌ي ايراني در قبل و بعد از انقلاب به‌گونه‌اي كه در انتخاب براي ترجمه‌شان تأثيرگذار باشد، گفت: از آثار بعد از انقلاب دو ترجمه داشته‌ام؛ يكي «سفر به گراي 270 درجه» احمد دهقان و ديگري هم «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده، كه در حال ترجمه‌اش هستم. اين دو را انتخاب كردم، چون نمايان‌گر فرهنگ به قول شما دفاع مقدس و به قول ما ادبيات جنگي است. اما به نظر من، آثار درجه يك كم توليد شده است؛ آثاري كه جهاني باشند. البته «سمفوني مردگان» عباس معروفي هم با رمان‌هاي جديد نوشته‌شده به زبان‌هاي انگليسي، اسپانيايي، فرانسوي و .. قابل مقايسه است و كتاب خيلي خوبي است. اما درجه يك كم است.

نويسندگان ايراني زبان خارجي نمي‌دانند

اين مترجم در توضيح اين موضوع اضافه كرد: نويسندگان معاصر ايران به زبان‌هاي خارجي تسلطي ندارند؛ يعني خارج نرفته‌اند و مثلا براي مدت طولاني مقيم آمريكا، انگليس يا فرانسه نبوده يا نيستند. به نظر من، اغلب نويسندگان شما نمي‌توانند رمان‌هايي را به زبان‌هاي اصلي بخوانند؛ از ناباكوف يا بقيه، و به محتويات آن رمان‌ها دسترسي مستقيم ندارند. البته اين داوري شخصي من است. اما آن‌چه مي‌دانم، اين‌كه ادبيات معاصر شما در بخش نثر، يعني رمان‌نويسي با ادبيات معاصر اروپا قابل مقايسه نيست، با آمريكا يا حتا آمريكاي لاتين و نويسندگاني مثل ماركز و يوسا. دانستن زبان خيلي تأثير مي‌گذارد. مثلا ماركز با زبان فرانسه كاملا آشناست و مي‌تواند رمان‌هاي فرانسوي‌زبان بخواند و بنويسد. اما در ايران كم‌تر ديده‌ام كسي كه به يك زبان خارجي تسلطي داشته باشد يا چيني و ژاپني بداند؛ چون رمان‌هاي ژاپني هم الآن خيلي مهم هستند.

پال اسپراگمن متذكر شد: اين ناآشنايي با فرهنگ‌هاي غيرايراني اين‌جا مطرح است؛ مثل فرهنگ آمريكايي، انگليسي يا چيني. من كم‌تر ديده‌ام يك ايراني به زبان چيني حرف بزند؛ يعني در حد ادبيات. البته قصد توهين ندارم؛ اما اين نظر من است.

جنگ ايران در سطحي متعالي است

او در بخش ديگري از گفت‌وگويش با ايسنا درباره‌ي سطح ژانر ادبيات جنگ در ايران و قابليت آن براي ترجمه توضيح داد: به نظر من، داستان‌هايي كه بچه‌هاي فعال در اين زمينه نوشته‌اند، با داستان‌هاي مختلف ادبيات جنگي در كشورهايي مثل آلمان و يا درباره‌ي جنگ ويتنام، از لحاظ داستان، قابل مقايسه و جالب است. و ديگر اين‌كه نوشتن از جنگ فايده دارد و نياز است. سربازهاي جنگي وقتي به كشور خود برمي‌گردند، گاه دچار امراض رواني مي‌شوند و اين نوشتن در همه‌جاي دنيا وسيله‌اي است براي باز كردن و بيرون ريختن عقده‌هاي رواني. احمد دهقان و حبيب احمدزاده تمام افكار و آن صحنه‌هاي خيلي غم‌انگيز و مشمئزكننده را كه شاهد بوده‌اند، مي‌آورند در كتاب، يا اگر سينما بدانند، بر روي پرده‌ي سينما مي‌آورند، و اين از لحاظ رواني خيلي مهم است. من كاري ندارم به كيفيت ادبي‌اش؛ اين مهم است كه داستانش را بگويد و ابراز كند و بگذارد آن عقده رها شود. البته ما در كشورمان مفهوم جانباز نداريم؛ اما نقص عضو به‌جامانده از جنگ داريم. و حق هم اين است كه بگوييم جانباز.

اسپراگمن همچنين تصريح كرد: جنگ و مبارزه‌ي شما جنبه‌ي مذهبي داشته و در حدي متعالي قرار دارد؛ اما مال ما ندارد. ما براي پول و نفت مي‌جنگيم؛ براي جان نمي‌جنگيم؛ چون معنويت نداريم. اين آثار خوب و خواندني هستند و براي دانشجويان ما قابل ترجمه.

البته مشكلي هم هست!

او در عين حال متذكر شد: البته مشكلي هم هست. برخي از كلمات و مفاهيم مثل جانبازي ترجمه‌ناپذيرند. اين است كه من سعي كردم معادلات فرهنگي آمريكايي براي‌شان پيدا كنم. اما به طور صددرصد اين مفاهيم را نمي‌شود انتقال داد. برخي چيزها در ترجمه گم مي‌شوند؛ مثل آبگوشت شما. واقعا چگونه آن‌را ترجمه كنم؟! پس من به‌عنوان مترجم توضيحاتي داده‌ام، معادل‌هاي قابل فهم آورده‌ام؛ اما باز چيزهايي در ترجمه مفقود مي‌شوند.

آشنايي با ادبيات ايران

اسپراگمن درباره‌ي آشنايي‌اش با ادبيات ايران خاطرنشان كرد: من در گروه صلح بودم. دو سال در شهر غزنه خدمت كردم و از طريق شعر عرفاني سنايي با ادبيات ايران آشنا شدم. اين موضوع به سال 1969 كه من از خدمت در جنگ ويتنام فرار كردم و به افغانستان رفتم، برمي‌گردد. البته داوطلبانه دو سال به‌عنوان معلم مثلثات در افغانستان خدمت كردم. مي‌خواستم جان سالم به در ببرم. من از جنگ فراري هستم. از جنگ متنفرم و مخالف آن جنگ بودم.

چرا عبيد زاكاني در ايران كامل چاپ نمي‌شود؟

اسپراگمن سپس درباره‌ي مميزي در رسانه‌هاي كشورش گفت: ما در نوشته‌هاي‌مان خط قرمز نداريم؛ اما در تلويزيون داريم؛ يعني اگر كسي شديدا از جايي انتقاد كند، آن‌ سانسور مي‌شود. اما ما اينترنت آزاد داريم. متأسفانه جوانان آمريكا كتاب‌خوان نيستند و فقط تلويزيون مي‌بينند و بازي‌هاي ويدئويي و رايانه‌يي دارند. كليات عبيد كه در ايران چاپ شده، خيلي از آثار او را ندارد، و من مي‌پرسم كه چرا در ايران امروز قابل انتشار نيست، و دچار سانسور و خط قرمز شده است؟ چرايش را مي‌خواهم بپرسم.

ايراني‌هاي نقاش، رمان‌نويس و حتا خبرنگار!

او همچنين درباره‌ي نقش فرهنگ در شناخت و ايجاد رابطه بين ملت‌ها تصريح كرد: فرهنگ به نظرم قوي‌ترين وسيله براي برقرار ساختن روابط ميان مردم دو ملت‌ است؛ نه فقط نقاشي، كتاب، شعر و حتا موسيقي. شعرهاي مولانا خيلي روي روحيه‌ي مردم آمريكا تأثير گذاشت. حتا خانم اپرا وينفري كه برنامه‌ي تلويزيوني دارد و پولدار است، در برنامه‌اش از مولانا حرف مي‌زند. براي مردم آمريكا خيلي مهم است كه جنبه‌هاي مختلف هنرنمايي مردم ايران را مي‌بينند، و مي‌بينند كه اين مردم تروريست نيستند؛ برخي‌ها نقاش‌اند، برخي‌ها رمان‌نويس و حتا خبرنگار.

تبليغات منفي عليه ايران

پال اسپراگمن همچنين گفت: مي‌خواستم «تنگسير» چوبك را ترجمه كنم؛ اما خب بحث حق‌الترجمه هم مطرح است؛ يعني بايد حق‌الترجمه باشد، چون همه‌ي ما براي پول هم كار مي‌كنيم. اما مهم‌تر از پول، رواديدي است كه به من مي‌دهند، كه فقط 15 روز است. البته مي‌توانم تمديدش كنم؛ اما از اين كاغذبازي‌ها خوشم نمي‌آيد و كمي اذيت مي‌كنند. شما هم اگر بياييد آن‌جا، اذيت‌تان مي‌كنند. آن‌جا انگشت‌نگاري مي‌كنند و مي‌گويند شما جاسوس يا تروريست هستيد. اما اين‌جا نه؛ فرق مي‌كند. مهمان‌نوازي داريد و اين خيلي محسوس است. من كليمي هستم؛ اما با من هيچ برخوردي صورت نگرفت. جالب است. ولي اگر شما با حجاب مخصوص خودتان به آمريكا بياييد، مردم به اين نتيجه مي‌رسند كه شما تروريست هستيد. اما من هرگز، و محال است كه اين‌طور فكر كنم. من دوستان زيادي در ايران پيدا كرده‌ام. هر چند كه پدر شريف خودم با من حرف نمي‌زند؛ چون در ايران هستم و به آن رفت‌وآمد دارم. متأسفانه تبليغات منفي عليه ايران بسيار زياد است؛ شبكه‌هاي فاكس‌نيوز و سي.ان.ان، و معلوم است كه آدم‌ها تحت تأثير اين تبليغات منفي قرار گرفته‌اند. مردم شما تعصبي ندارند و نمي‌خواهند مرا بكشند. گفت‌وگوي تمدن‌هاي خاتمي جريان دارد.

نمايشگاه كتاب تهران را دوست دارم

پال اسپراگمن كه در ايام بيستمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران به ايران آمده بود، درباره‌ي اين نمايشگاه اظهار داشت: امسال سه‌بار به آن‌جا رفتم. نمايشگاه كتاب تهران خيلي خوب، مردمي و جالب است؛ چون ورودي‌ ندارد. همه‌ي طبقه‌هاي اجتماعي هستند. آدم‌هاي پير مثل من مي‌روند دنبال كتاب. برخي كتاب‌ها خب تكراري هستند و وجودشان فايده ندارد؛ اما برخي‌ كتاب‌ها هم به دلايل مختلف ناياب هستند. اما به‌طور كلي مي‌توان گفت به‌عنوان يك نمايشگاه كتاب در آسيا بهترين است؛ از كشورهايي مثل تركيه، هندوستان، افغانستان، حتا عراق قبل از جنگ، سوريه و مصر بهتر است. خيلي ديدني‌ها خارج از كتاب دارد، و مردم احساساتي دارند، كه قابل تماشا است. همه دنبال كتاب مي‌گردند و كتاب را با اشتياق ورق مي‌زنند. اين‌طور نيست؟ حتما هست!

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha