• یکشنبه / ۲۴ دی ۱۳۸۵ / ۱۳:۲۶
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8510-11478

شهريار مندني‌پور: ‌زبان فارسي به‌سمت موزه‌ي زبان‌هاي مرده هل داده مي‌شود غربي‌ها به‌خاطر عملکرد رسانه‌هاي‌شان از ما تصوير مخدوشي دارند

شهريار مندني‌پور:
‌زبان فارسي به‌سمت موزه‌ي زبان‌هاي مرده هل داده مي‌شود
غربي‌ها به‌خاطر عملکرد رسانه‌هاي‌شان از ما تصوير مخدوشي دارند
خوشبختانه فارسيِ زيبا و دوست‌داشتني ما هنوز جزو زبان‌هاي مرده دنيا نشده، اگرچه انگار هم به‌خاطر شرايط تاريخي و هم به‌دليل بي‌همتي و خراب‌کاري برخي از فرزندانش دارد به‌سمت موزه زبان‌هاي مرده هل داده مي‌شود. شهريار مندني‌پور با اعتقاد بر اين مطلب در گفت‌وگويي با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره‌ي وضعيت ترجمه‌ي آثار ايراني، تصريح كرد: شايسته‌ترين افراد براي بررسي وضعيت ترجمه‌ي ادبيات ايران در غرب، افرادي هستند که لابد درباره‌ي موضوع مهم ترجمه در يک زبان خاص تحقيق مي‌کنند، و بعد از آن‌ها خود مترجمان جدي. بنابراين پاسخ‌هاي مرا در حد انتقال مقداري تجربه و خبر جمع‌شده از اين‌سو و آن‌سو بگيريد. وي در اين زمينه افزود: قبل از اين‌که بپرسيم چرا ادبيات ايران در ترجمه موفق نبوده، بهتر است کمي هم از طرف مقابل شک کنيم و از خودمان بپرسيم آيا واقعا ترجمه‌هاي فارسي خوبي از شاهکارهاي ادبيات جهان ـ کلاسيک و مدرن و پست‌مدرن ـ خوانده‌ايم (اگر اصلا خوانده باشيم). مي‌دانيم که در مقايسه با بسياري از کشورهاي جنوبي، مقدار قابل توجهي از درياي آثار ادبي خوب جهان به فارسي درآمده، آن‌قدرها که در تصور و باور خيلي از روشن‌فکران و هنرمندان غربي نمي‌گنجد. بسياري از آن‌ها، به‌واسطه‌ي ‌عملکرد رسانه‌هاي رسمي و رايج‌شان، تصاويري تکه‌تکه، گاهي مبهم و گاهي مخدوش، از ما ايراني‌ها دارند. به‌طوري‌که وقتي با آن‌ها گفت‌وگويي سر مي‌گيرد، مي‌توانيم به‌شدت مايه‌ي تعجب‌شان بشويم؛ اگر بتوانيم بهشان نشان بدهيم که بسياري از شاهکارهاي ادبي‌شان را به فارسي خوانده‌ايم و مي‌شناسيم. او همچنين متذكر شد: به‌غير از ترجمه‌هايي که حاصل دسترنج مترجمان خوب و دلسوخته و اکثرا خودساخته کشورمان است، تعداد قابل توجهي از آثار ترجمه‌شده، نه تنها کيفيت هنري ـ زباني اصل اثر را منتقل نمي‌کنند، بلکه برعکس، به برخي سوءتفاهم‌هايي که درباره‌ي ادبيات کلاسيک و مدرن و پست‌مدرن دنيا در کشورمان رايج شده، دامن مي‌زنند. خالق "شرق‌ بنفشه" در عين حال يادآور شد: در ضمن بايد اعتراف هم کنيم که در بسياري از آثار ترجمه‌شده به‌وسيله‌ي ديکشنري، نشاني از ادبيت اثر ديده نمي‌شود: نه سبک و رفتار خاص زباني نويسنده يا شاعر، نه لحن زبان راوي و شخصيت‌ها و نه اثري از واژه‌گزيني و واژه‌چيني خاص نويسنده و دلالت‌هاي ضمني واژگان؛ يعني همه آن‌چه که بدون شک هر اثر ادبي داراست. وي البته اين موضوع را كه مترجم بايد مدتي در مکان و در فرهنگ زبانِ مبدا اثر زندگي کرده باشد، و با خالق اثر هم همدلي‌هايي داشته باشد، يك اصل دانست. مندني‌پور نتيجه رعايت نكردن اين موارد را خواندن ترجمه‌ي بد و سهل‌انگارانه، و ساده‌ گرفتن کار و بار ادبيات و ادبيت دانست و تصريح كرد: اين همان مصيبتي که شرايط و زمينه را براي نزول کيفيت ادبيات فراهم مي‌کند. وي درباره‌ي موفق نبودن ترجمه‌ي آثار ايراني به زبان‌هاي ديگر و به‌دنبال آن، استقبال نكردن خوانندگان غربي از اين آثار توضيح داد: مي‌توانيم از اين زاويه قضيه را بررسي كنيم؛ يعني شک کنيم که شايد خيلي از آثار ترجمه‌شده، ترجمه خوب و دقيقي به زبان ديگر ندارند. مي‌دانيم که درباره‌ي ادبيات معاصر ايران، طيفي از ادعاها وجود دارد. در يک سر طيف، نظر بر اين است که در دهه‌هاي گذشته آثاري در ايران نوشته شده‌اند که اگر ترجمه شوند، جهان را مي‌لرزانند. سر ديگر طيف اين است که ادبيات ايران آثار قابل توجهي توليد نکرده که متوقع باشيم ترجمه‌اش موفق باشد. به‌نظرم هر دو اين نظرات حاصل عادت افراط تفريطي ما ايرانيان است؛ نه آن و نه اين. اين داستان‌نويس در ادامه اين بحث با اشاره به "بوف كور" صادق هدايت گفت: حالا بياييد مثل هميشه از "بوف کور" شروع کنيم. هدايت اگر در خيلي از مواقع زندگي‌اش شانس نياورد، لااقل در اين يک مورد شانس آورد که شاهکارش با ترجمه‌ي قابل قبولي به فرانسه دربيايد. همين ترجمه، پايه و انگيزه‌ي ترجمه به زبان‌هاي ديگر شده است. چنان‌که در همين دانشگاه "براون" آمريکا، نويسندگان و شاعران متعددي، حتا مکزيکي ديده‌ام که "بوف کور" را به فرانسه يا انگليسي خوانده‌اند، يا با آن آشنا هستند. نگارنده‌ي "آبي ماوراي بحار" يادآور شد: ولي آيا همه‌ي نويسندگان و شاعران ما چنين خوش‌اقبال بودند؟ مثال ديگري بزنم؛ همين چند سال پيش بود که خوانديم و با افتخار هم همه‌جا نقل کرديم که ترجمه‌ي "مولوي" بزرگ‌مان در آمريکا به‌شدت مورد استقبال قرار گرفته است. خبر درست بود. "رومي" (بيش‌تر با همين نام) واقعا در آمريکا مطرح شده بود و هست. چنان‌که چندين ترجمه‌ي ديگر هم به‌دنبال داشته و حتا "خواننده‌هاي مطرح آن‌ها هم انگار از آن آلبومي عرفاني توليد کرد. ولي اگر به ترجمه‌ي انگليسي آمريکاييِ کار دقت کنيم، کم‌تر نشاني از مولوي خودمان در آن مي‌بينيم. در يک کلام، شعرهاي مولوي به‌شدت آمريکايي شده‌اند. آن عمق عرفاني، آن ادبيت تمثيلي ـ استعاري، آن همه تلميح‌هاي هنرمندانه، آن زبان شورشيِ بي‌قرار، آن شور عاشقانه و حسرت جسماني و... را در انگليسي نمي‌يابيم. بخشي از اين فقدان گريزناپذير است. استعاره‌ها، سمبل‌ها و تشبيه‌هايي که ما در زبان فارسي دلالت‌هاي متعدد و کهنسالي از آن‌ها دريافت مي‌کنيم، خيلي وقت‌ها قابل ترجمه نيستند. خاطرمان باشد که ترجمه‌ي "فيتز جرالد" از "خيام" هم آن‌چنان واقعا ترجمه نيست، بلکه بيش‌تر بازسروده‌هايي است بنا بر رباعيات خيام. وي در عين حال معتقد است كه ادبيات ما با تمام اين حرف‌ها قابل ترجمه شدن است، اما کار آن‌طورها که فکر مي‌کنيم و عمل کرده‌ايم، ساده و سرسري نيست. او در ادامه به خبرنگار ايسنا، گفت: به‌نظرم، هرگاه که با ادعاي ترجمه‌ي اثري روبه‌رو مي‌شويم، بهتر است که بپرسيم: 1ـ کجا؟ 2ـ به ترجمه‌ي چه کسي؟ 3ـ به وسيله‌ي کدام ناشري؟ يعني همان سه نکته‌ي مهمي که کيفيت آن‌ها شرط اصلي موفقيت يک ترجمه خواهند بود. حالا ببينيم کدام اثر ترجمه‌شده‌ي ايراني در اين سه مورد بخت‌يار بوده است؟ در دهه‌ي گذشته، در آلمان، توجه قابل توجهي به ادبيات فارسي پديد آمده است. اين توجه تصادفي نيست، به‌غير از عامل‌هاي خارج از اراده و خواست ادبيات، شايد هنوز هم طنين ستايش‌هاي "گوته" از "حافظ" نقشمند باشد. مندني‌پور تصريح كرد: به‌هر حال، حداقل در کنار موفقيت‌هاي ترجمه‌ي آثار محمود دولت‌آبادي و عباس معروفي، اثري مثل "بامداد خمار" هم با اقبال خواننده‌ي آلماني‌زبان روبه‌رو شده است. اين حادثه خيلي بعد از مقطعي که گوته ترجمه‌هاي نه چندان خوبي از چند غزل حافظ خواند و با نبوغ و هوشش، قدرت آن‌ها را دريافت، رخ داده و به‌نظرم خيلي اميدوارکننده است؛ چراکه نماينده‌هاي حداقل سه نوع گرايش ادبيات ما در اين جريان ترجمه شده‌اند. من با کساني که با خبر موفقيت‌هاي "بامداد خمار" چهره در هم مي‌کشند، موافق نيستم. گرچه اين اثر در اقبال خواننده‌ي آلماني امتيازي چون پاسخ‌گويي به کنجکاوي‌هاي توريستيِ غربي بر آثار exotic را دريافت کرده، اما به‌هيچ وجه با اثر مبتذلي مانند "بدون دخترم هرگز" قابل مقايسه نيست. خوش‌خوان بودن "بامداد خمار" و مهم‌تر، داستان‌گو بودن آن کمک خيلي خوبي خواهد بود تا اقلا اسم چيزي به اسم ادبيات ايراني به گوش کساني (سواي اليت‌ها) در اروپا بخورد. وي ادامه داد: حالا مي‌خواهم سوال کنم که آيا تا به حال تحقيق کرده‌ايد که رمان "سووشون" به چند زبان دنيا ترجمه شده است؟ ما ايراني‌ها بايد به اين‌گونه آثارمان تکيه کنيم. رمان‌هايي مانند "بوف کور"، " سووشون"، "شازده احتجاب"، "جاي خالي سلوچ"، "سنگ صبور"، "رازهاي سرزمين من"، "طوبا و معناي شب" و ده‌ها رمان ديگر که نسل‌هاي بعد نوشته‌اند. وي با اشاره به موفقيت‌هاي اثر يكي از نويسندگان ايراني - آذر نفيسي - در آمريكا، درباره ترجمه‌ي رماني از شهرنوش پارسي‌پور نيز در اين كشور، گفت: من هم وقتي خبر ترجمه‌ي اين کتاب را شنيدم، گفتم اين‌هم يک ترجمه‌ي ديگر مثل بقيه که گم مي‌شود در درياي کتاب‌هاي چاپ‌شده در آمريکا. اما وقتي يك آمريکايي ـ ايرلندي که کتاب‌خوان حرفه‌يي است، از من پرسيد آيا نويسنده‌ي اين کتاب را مي‌شناسم، گوشم زنگ زد. ترجمه را خوانده بود و مي‌خواست راهي پيدا کند تا از نويسنده‌ي آن امضا بگيرد. اين ديگر از آن کنجکاوي‌هاي مؤدبانه و معمولا زودگذر نبود که در رد و بدل کردن سلام و احوال‌پرسي روزمره اتفاق مي‌افتد. تا اين‌جا که مي‌دانم ترجمه‌ي طوبا موفق است و با خواننده ارتباط مي‌گيرد. بعد، از چند مرجع ديگر هم داوري‌هاي مثبت و شادي‌بخشي درباره‌ي رواني ترجمه شنيدم، من شک دارم که در ايران، درباره‌ي ارزش‌هاي اين رمان، به‌عنوان يک رمان، نقدهاي واقعا دقيقي نوشته شده باشد. به‌غير از استثناهاي هميشگي، اين رمان هم با تحسين و انکارهاي هميشگي و کليشه‌يي روبه‌رو بوده است. مندني‌پور يادآور شد: وقتي‌که ما هر داستان کش‌آمده‌اي، هر کولاژ متفنني را، از سر سهل‌انگاري رمان مي‌ناميم، طبيعي است که اصل و اساس مهمي به‌نام ساختمان و ترکيب‌بندي (composition) رمان، از ميان معيارها و ارزش‌هاي زيباشناسي‌ ادبي‌مان محو يا ناپديد شود. حالا که ترجمه‌ي انگليسي اين اثر دارد با موفقيت روبه‌رو مي‌شود، لابد در داخل ايران هم نقدهاي خلاق‌تري درباره‌ي آن خواهيم خواند. به‌عنوان مدخلي براي نقد و واکاويِ ارزش‌هاي اين رمان مي‌توانم بگويم که صاحب ساختار و استخوان‌بندي محکم رمان است. يعني يک رمان به مفهوم واقعي است. اين روزها ترجمه‌ي آن‌را در کتاب‌فروشي‌هاي بزرگ و کوچک آمريکا مي‌توان ديد و با آن فخر فروخت. وي حادثه‌ روشن ديگر را براي معرفي ادبيات ايراني به جامعه آمريكايي و انگليسي‌زبان، "آنتولوژي نويسندگان ايراني" دانست و درباره آن توضيح داد: در اين آنتولوژي تعداد 22 نويسنده و تعداد 21 شاعر ايراني معرفي و ترجمه شده‌اند. آخرهاي سال 1999 که محمود دولت‌آبادي، جواد مجابي، محمدعلي سپانلو و من دعوتي داشتيم به نيويورک، شروع به کار اين آنتالوژي را شنيديم. حسن اين کار در اين است که آثار از يک گرايش خاص ادبي انتخاب نشده‌اند. به‌عبارت ديگر، دقيقا تلاش شده که گستردگي و رنگارنگي يک آنتالوژي را داشته باشد. به‌همين دليل هم آن‌را يک شالوده‌ي محکم مي‌بينم که مي‌تواند معرفي جامعي از رويکردهاي مختلف داستان و شعر ايران عرضه کند. مندني‌پور افزود: ترجمه‌ي اين کار سنگين با وجود استفاده از چندين مترجم، چند سال طول کشيده است. ويراستار اثر، ناهيد مظفري، از همان آغاز هوشيار بود که ترجمه‌ها بايد اديت بشوند، بويژه به‌وسيله‌ي ويراستارهايي که نه تنها زبان مادري‌شان انگليسي باشد، بلکه امکانات ادبيت انگليسي را هم بشناسند و بتوانند بر متن‌هاي گوناگون اعمال کنند. براي منِ نوعي که ده‌ها داستانم به زبان‌هاي مختلفي ترجمه شده، اما چون نمي‌توانم به اين ترجمه‌ها اعتماد کنم‌، هيچ‌وقت ازشان يادي نکرده‌ام، يک لحظه‌ي زيبا بود؛ وقتي‌که يکي از پرفسورهاي دانشگاه براون برايم گفت که ترجمه‌ي خوب "بشکن دندان سنگي را" در اين آنتولوژي خوانده‌اند و يکي از دلايل انتخاب من براي فِلوشيپ دانشگاه براون هم، خواندن ترجمه‌ي اين داستان بوده است. اين داستان‌نويس افزود: البته به‌غير از اين چهار اثر که به‌عنوان نمونه سه جريان اسم آوردم، در آمريکا مثلا آثار ايراني ديگري هم مطرح شده‌اند و پرفروش هم هستند. اما مطرح کردن آن‌ها و بررسي دلايل موفقيت‌شان، بحث مفصل ديگري است که کار من نيست گمانم. ما اگر واقعا درباره ترجمه ادبيات‌مان جدي هستيم، مي‌توانيم اين‌گونه آثار را به بحث و بررسي و نقد علمي بکشانيم. در ايران ما، رايج است که هر وقت يک ايراني کاري جدي و مهم، يا خدمتي را فداکارانه انجام مي‌دهد ـ معمولا هم يک‌تنه و با هزار و يک مشکل و رنج و فرسايش ـ بلافاصله عده‌اي شروع مي‌کنند به چهره و کار او چنگ انداختن. سواي اين‌گونه افراد، مسلما در داخل و خارج ايران اشخاصي هستند که تخصص نقد و بررسي مسائل ترجمه ادبيات ايران را دارند و تخصص و دلسوزي براي نقد ترجمه‌هاي موجود را هم دارند. اگر اين افراد به کار کردن و انتقال دانش‌شان تشويق شوند، به عبور ادبيات فارسي از سد ترجمه کمک خواهد شد. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha