• سه‌شنبه / ۱۱ فروردین ۱۳۸۳ / ۱۷:۳۴
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8301-00844
  • خبرنگار : 71039

حسن حسيني در آخرين كتاب خود: حاصل كار شاعران نامي دفاع مقدس، خيلي شاعرانه‏تر و درخشان‏تر از سروده‏هاي مرحوم اخوان ثالث و سركار خانم بهبهاني نيست

سيدحسن حسيني، متولد فروردين‌ماه سال 1335 ـ از نسل شاعران برخاسته از حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي در سال‌هاي نخستين جنگ تحميلي ـ در نخستين ساعات روز نهم فروردين 1382 در سن 47 سالگي، پس از چند هفته كسالت، در بيمارستان بوعلي تهران درگذشت. به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران، پيكر اين شاعر معاصر كه در مقطعي، همراه با هم‌نسلاني چون قيصر امين‌پور، از تاثيرگذاران بر روند تكويني غزل (غزل نو) به‌شمار مي‌رفت، ديروز با حضور دوستداران و اهالي ادبيات، همچون: محمود شاهرخي، سهيل محمودي، حسين اسرافيلي، محمدرضا تركي، جواد محقق، ساعد باقري، ضياءالدين ترابي، مصطفي رحماندوست، حسام‌الدين سراج، محمد اصفهاني و احمد مسجدجامعي، از مقابل تالار وحدت بنياد رودكي، به‌سوي ساختمان قديمي راديو (كه در آنجا شاغل بود) تشييع و سپس با انتقال به بهشت زهراي تهران، در قطعه هنرمندان به‌ خاك سپرده شد. ازجمله آثار حسن حسيني مي‌توان از ”همصدا با حلق اسماعيل” (مجموعه شعر)، ”گنجشك و جبراييل” (مجموعه شعر عاشورايي در قالب سپيد)، ”حمام روح” (ترجمه اثر جبران خليل جبران) و ”براده‌ها” (مجموعه جمله‌هاي قصار) نام برد. «... اين زمان شرايط اجتماعي و فرهنگي با روزگاري كه جنگ زوزه مي‏كشيد و حتا شهرهاي بالنسبه دور از جبهه نيز به جبهه بدل شده بودند و تركش و موشك - پابرهنه - ميان ذهن و زندگي و زبان و روان همه مي‏دويد؛ كاملا فرق كرده است. بسياري از اصحاب شعر جنگ در شرايط دشوار، راه سرودن را هموار كردند؛ در شرايطي كه شعر نيمايي گفتن و سپيد سرودن نوعي جرم فرهنگي تلقي مي‏شد، اينان بار اين وظيفه‏ي خطير را به دوش كشيدند...» به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، اين جمله‌ها، پشت كتابي با عنوان ”گزيده شعر جنگ و دفاع مقدس” با انتخاب و توضيح حسن حسيني، نگاشته شده است كه نگارش آن در بهار سال 80 پايان يافت و در سال 81 (چندي پس از رجعت وي به مجموعه حوزه هنري) ازسوي انتشارات سوره مهر منتشر شد. حسني در سرآغاز كتاب آورده است: «نمي‏توانم ادعا كنم كه كاري بي‏نظير و بي‏همانند از آب درآمده است؛ چراكه دو صفت مذكور «ارزشي» هستند و استعمال آنها نوعي لاف رايج در روزگار ما محسوب مي‏شود. اما همان‏گونه كه گفته آمد، بر اين ادعا هستم كه اين كار «بي‏شبيه» است و مسبوق به الگو و سرمشقي از پيش رؤيت شده نيست. براي آماده كردن اين مجموعه كه مي‏تواند هم سودمند باشد و هم - احيانا - دشمن‌آفرين، «خلاف آمد عادت» بودن كار را در نظر داشته‏ام». وي در اين كتاب، همچنين به ارايه تقسيم‌بندي‌هاي شعر جنگ، تعريف شعر جنگ، تعريف شعر دفاع مقدس، تعريف شعر مربوط به جنگ و تفاوت‌هاي شعر جنگ با شعر دفاع مقدس (از ديدگاه خود) پرداخته و آورده است: «تقسيم‌بندي‌هاي شعر جنگ حدود دو سال پيش در كنگره‏ي شعر دفاع مقدس در شهر خرم‌آباد طي سخنراني كوتاهي شعر جنگ و ادبيات مربوط به دفاع مقدس را به دو دوره‏ي عمده تقسيم كردم و ويژگي‏هاي هر دوره را به اختصار باز گفتم. اين تقسيم‏بندي مورد توجه برخي از استادان و همكاران ناشناسم در دانشگاه‏هاي مختلف - كه در آن كنگره حضور داشتند - قرار گرفت و تني چند از اين استادان اظهار تمايل كردند كه اين تقسيم‏بندي را به رساله‏هاي دانشگاهي نيز منتقل كنند. در اينجا اين تقسيم‏بندي را براي تكميل اين گزيده‏ي شعر مي‏آورم و ويژگي‏هاي هر دوره را به ايجاز ارايه مي‏كنم. اما قبل از ورود به بحث، ارايه تعريفي از شعر جنگ را بي‏فايده نمي‏دانم. تعريف شعر جنگ مجموعه سروده‏هايي را كه در قالب‏هاي گوناگون اعم از سنتي و نو - نيمايي و سپيد - شكل گرفته‏اند و درونمايه‏ي اصلي آنها تشويق و تكريم «دوست» و تحقير و تهديد «دشمن» و تقويت روحيه‏ي مذهبي - ملي براي حفظ وطن و انقلاب است، شعر جنگ مي‏ناميم. شعر جنگ به لحاظ زماني حد فاصل بين شروع تجاوز «دشمن» تا روز پذيرش «قطعنامه 598» را در بر مي‏گيرد. تعريف شعر دفاع مقدس جنگ در ذات خود پديده‏اي سياسي است؛ اما توده‏ي مردم تا زماني كه زعما و بزرگان ملت با «دشمن» از در مذاكره درنيامده‏اند؛ اصولا توجهي به اين سرشت سياسي ندارند. به نظر نگارنده، مردم ايران از پس قبول قطعنامه 598 ازسوي ايران، به سرشت سياسي جنگ توجه پيدا كردند. سروده‏هايي كه از اين زمان به بعد با ويژگي تشويق و تكريم «دوست» و تحقير و تهديد «دشمن» و هم‏چنين انتقاد از خود و ديگران و انتقاد از برخي كارگردانان جنگ شكل گرفته و مي‏گيرد، به دوره‏ي سياسي جنگ، يعني دوره‏ي دفاع مقدس تعلق دارد. تعريف شعر مربوط به جنگ دوست ندارم شعر «مربوط به جنگ» را شعر «ضد جنگ» بنامم؛ چون معناي ضمني اين نامگذاري «جنگ‏طلب» دانستن عناصر متعلق به «شعر جنگ» و «شعر دفاع مقدس» است. حال آن‏كه در حقيقت امر نگارنده به «جنگ‌طلب» بودن هيچ گروهي از اهل قلم ايمان و اعتقاد ندارد. بزرگترين ويژگي «شعر مربوط به جنگ» كه از دايره‏ي محافل خاص نخبگان پا بيرون نگذاشته، تاثيرپذيري از شاعران و نويسندگان اروپايي است. شاعران و نويسندگاني كه بعد از جنگ‏هاي جهاني اول و دوم قلم به دست گرفتند و زشتي‏هاي جنگ و پيامدهاي شوم آن را در شعر و رمان به جهانيان عرضه كردند. بسياري از اين شاعران و نويسندگان به كشورهايي تعلق داشتند كه حكومت‏هاي متبوعشان در برافروختن آتش جنگ و ساز كردن نواي تهاجم به همسايگان دور و نزديك پيش‏قدم بوده‏اند. عناصر متعلق به «شعر مربوط به جنگ» طبق سنت صد ساله‏ي نويسندگان و شاعران نوطلب جهان سوم چشم تقليد از هنرمندان اروپايي و احيانا آمريكايي دوختند و در واكنش نشان دادن به جنگ و پيامدهاي آن به احساسات ملي - مذهبي توجهي نكردند و به دنباله‏روي ادبي - اجتماعي از «كمپ اديبان جهاني» تداومي تاريخي بخشيدند. شبي كه سازمان ملل و درواقع شوراي امنيت، حكومت عراق را به عنوان متجاوز و آغازكننده‏ي جنگ به مردم جهان معرفي و محكوم كرد، يعني همان شبي كه مردم ايران براي تكبير گفتن به پشت‏بام‏ها دعوت شدند، بسياري از عناصر متعلق به «شعر مربوط به جنگ» دچار نوعي انفعال دروني شدند. يكي از اينان با تلفن به دوستي از دوستان نگارنده گفته بود: كاش ما هم از اول مثل مردم كوچه و بازار مقابل ارتش عراق موضع مي‏گرفتيم و شعر مي‏نوشتيم! در اين گزيده «شعر مربوط به جنگ» از آنجا كه به لحاظ كمي و كيفي و نفوذ در ميان مخاطبان توفيقي حاصل نكرده، جايي را به خود اختصاص نداده است. اگر روزي قرار باشد اين گزيده جلد دومي داشته باشد، انشاء‌الله نقد و بررسي و نمونه‏هاي «شعر مربوط به جنگ» هم در آن جلد جايي خواهد داشت. تفاوت‏هاي شعر جنگ با شعر دفاع مقدس پيش از آنكه فهرست‏وار به تفاوت‏هاي شعر جنگ با شعر دفاع مقدس بپردازم، توجه دادن نسل جوان شاعران را به نكته‏اي مغفول واقع شده است سودمند مي‏دانم و آن نكته اين است كه برخلاف شايع از جنگ سرودن يا شعر جنگ گفتن كار ساده‏اي نيست. به ويژه كه در گونه‏هاي ادبي ايران و ميراث ادبيات گذشته - به جز شاهنامه كه بخش اصلي رزم‏هاي آن به حوزه اساطير متعلق است - نمونه و الگويي ارزشمند از «شعر جنگ» وجود ندارد تا سرمشق معاصران قرار بگيرد. گفتم كه شعر جنگ گفتن كار ساده‏اي نيست و به عنوان دليل اين مدعا به اشعاري اشاره مي‏كنم كه برخي از شاعران نامدار معاصر به رسم موافقت و همراهي با ملت خويش در آن ايام - ايام جنگ - سروده‏اند. مرحوم مهدي اخوان ثالث در غزلي با مطلع: گرچه مي‏بافند بهر شيرها زنجيرها بگسلند آخر ز هم زنجيرها را شيرها با ته‌لهجه‏اي از شعوبي‏گري - كه در طول تاريخ ويژگي صداي همه ايراني‏هاي آزاده بوده و هست - مي‏نويسد: عنترك صدام را با دارودسته‏ي بزدلش بر فراز دار رقصانيم با زنجيرها! و يا خانم سيمين بهبهاني كه در غزل عاشقانه و ايضا نوآوري‏هاي عروضي شهره‏ي خاص و عام است، پس از پايان يكي از «عمليات‏»ها و به رسم همصدايي با هموطنان خويش، شادمانه مي‏سرايد: حميد آزاد شد، هويزه آزاد شد! حاصل كار ديگر شاعران نامي كه در اين عرصه طبع‌آزمايي كرده‏اند، خيلي شاعرانه‏تر و درخشان‏تر از سروده‏هاي مرحوم اخوان ثالث و سركار خانم بهبهاني نيست. و اينك تفاوت‏هاي شعر جنگ با شعر دفاع مقدس: در اين بخش از آوردن نمونه خودداري شده است؛ به منظور پرهز از اطناب. زيرا گزيده‏ي حاضر در اصل بر مبناي اين تقسيم‏بندي، تدوين يافته و در فصل «توضيحات» يا همان پاورقي شعرها به اين تفاوت‏ها در حضور نمونه‏، مكرر اشاره رفته است. 1- شعر جنگ در وجه غالب خود، خودجوش و «بي‏غرض» است. بر شعر جنگ سايه‏ي «سكه» و «كنگره‏هاي سالانه» سنگيني نمي‏كند. شاعران شعر جنگ - خوب يا بد - هر چه سروده‏اند بدون تكلف و بدون توجه به «ماموريت‏هاي اداري» بوده است. هيچ شاعري در آن روزگار رباعي يا غزل نمي‏گفت تا «صداي دهه‏ي» خود باشد. اين زمان برخي از جوانان را مي‏بينيم كه با چاپ يك مجموعه و تحت عنوان «سخن ناشر» خود را «صداي غزل» يا «صداي رباعي» دهه‏ي خويش معرفي مي‏كنند! 2- اعتراض و هوشياري نسبت به كجروي‏هاي داخلي و روند زراندوزي فرصت‏طلبان و «تاجران خون» در شعر جنگ كمتر ديده مي‏شود. جنگ - علي‌القاعده - مقوله‌ا‏ي است حماسي و هدف اصلي - پيروزي بر مهاجمان - براق‏تر از آن است تا به نگاه‏ها مجال ديدن دور و بر را بدهد. آن دسته از شاعراني هم كه زهره‏ي اعتراض و خشم دريافت كجروي‏ها را دارند، گفتني‏هاي خود را به «پس از جنگ» موكوكل مي‏كنند و در آن اوضاع و احول «صلاح» نمي‏بينند تا زبان به اعتراض بگشايند. برخلاف شعر جنگ، شعر دفاع مقدس كم و بيش از اين معنا سرشار است. شاعران به بهانه‏ي نجوا با شهيدان از رنگ پريدگي ارزش‏ها و كجروي‏هاي مرسوم گاه و بيگاه - تقليدي و ابتكاري - پرده برمي‏دارند. 3- در شعر جنگ اسامي خاص مثل اسم افراد، اسم مناطق جنگي يا اسم جنگ‏افزارها نسبت به شعر دوره‏‏ي دفاع مقدس كمتر است. در شعر جنگ كمتر شاعري براي قافيه كردن في‏المثل ارتفاعات «كله‏قندي» و «دشت‏عباس» و «سومار» «فكه» و ... به انبان ذوقي خويش فشار مي‏آورد. اما همين معنا در شعر دفاع مقدس - به ويژه اشعار سفارش داده شده توسط نهادهاي ذيربط - يك محور اصلي براي مضمون‏تراشي و دامنه‏دار كردن سخن است. البته توجه اداري و گزينشي به «سابقه‏ي جبهه» داشتن هم به اين امر دامن زده است. وقتي صرف «حضور در جبهه» يا گشت و گذار در «حول و حوش جبهه» ارزش شود، نيروهايي كه چند صباحي در جبهه يا حوالي آن بوده‏اند، پس از قطعنامه اين «سابقه» را بر سر دست مي‏گيرند؛ به ويژه آنهايي كه يكراست از جبهه به«سنگر فرهنگ» نقل مكان مي‏كنند و مي‏كوشند تا شاعر بودن را نيز ضميمه‏ي مابقي «افتخارات» خويش كنند؛ سروده‏هايي قرا عرضه مي‏دارند؛ لبريز از اصطلاحات رايج در جبهه‏ها و اسامي مناطق و عمليات گوناگون و جنگ‌افزارهايي كه در شعر دست به دست مي‏گردند و كارآيي و برد مفيدشان روز به روز كم و كمتر مي‏شود. 4- در شعر جنگ، صنعت‏گري، يا ساده است و يا اصولا كمتر به چشم مي‏آيد؛ مگر در مورد شاعراني كه پيشتر شاعرانگي طبع خويش را به ثبوت رسانيده‏اند. ذيل همين محور مي‏توان گفت كه خيال و عنصر پر رمز و راز خيال‏انگيزي در شعر جنگ پيچيده نيست. چون واقعيت درشتناك جنگ از خيال شاعران رنگين‏تر است؛ اما در شعر دفاع مقدس مي‏توان گفت خيل شاعران جوانتر كه جنگ را از نزديك نديده‏اند و تصورشان از جنگ در گرو چند مستند تلويزيوني يا ويژه‏نامه مطبوعاتي است؛ به پر و پاي خيال مي‏پيچند. اين نسل‏گريزي از «تخيل» كردن جنگ ندارد. و البته كار اين تخيل، گاه به وادي‏هاي صعب‏العبور تكلف هم مي‏كشد. 5- شعر جنگ، گاه به روايت رسمي و دولتي جنگ در برخي مقاطع بسنده مي‏كند و شبيه بيانيه‏هاي ستاد مشترك مي‏شود. البته گزيده حاضر از اين «بيانيه‏هاي منظوم» خالي است و اگر قرار بود جايي براي اشعاري از اين دست در اين گزيده يافت شود حجم كتاب به چندين برابر حجم فعلي مي‏رسيد. اما يكسره خالي بودن اين سروده‏ها از جوهره‏ي شعري و رها كردن جانب «ادبي» مطلب به حذف اين سروده‏ها از اين مجموعه راي مثبت داد. همين وفاداري به «روايت رسمي» جنگ و شايد ميل به نديدن تراژدي‏هاي حماسي، نقاط كوري را در شعر جنگ به وجود آورده است. حديث شكست عمليات والفجر و نيز شكست در «فاو» و نظاير آن جايي در شعر جنگ ندارد. اما در شعر دفاع مقدس و گاه به همان مستمسك سخن گفتن با ارواح طيبه‏ي شهيدان اشاره‏هايي به هزيمت نيروهاي خودي در برخي از مراحل جنگ ديده مي‏شود. 6- در شعر جنگ لحن ياس و نااميدي و روايت شكست‏هاي مقطعي نيست؛ يا اگر هست با وعده‏ي پيروزي نهايي توام و عجين است. اما صبغه‏ي آشكار شعر دفاع مقدس نوعي ياس و دل‏گرفتگي و گاه نااميدي است كه گهگاه با بارقه‏هاي حماسي استتار مي‏شود. 7- در شعر جنگ «من فردي» شاعر جاي خود را به «من جمعي» مي‏دهد. فرديت شعار در مابقي رزمندگان و حاميان نبرد تا سرحد امكان حل و كمرنگ شده است. همين امر باعث مي‏شود تا كمتر دنياي دروني شاعر با واقعيت‏هاي بيروني جنگ هم‏آغوشي كند. يكي از دلايل اين امر، همان رنگين‏تر بودن واقعيت جنگ از خيال شاعران است. از اين رو مي‌توان شعر دوره جنگ را كه بي‏شباهت به نوعي «محاكات» نيست به گرايش كلاسيسم نسبت داد و شعر دوره‏ي دفاع مقدس را به گرايش رمانتيسم. شعري كه در آن «من فردي» حضور به هم مي‏رساند و خيال، مجال بال‏گستري بيشتري مي‏يابد. «شعري براي جنگ» قيصر امين‏پور تقريبا از اين قاعده مستثني است. چون ضمير فردي «من» شاعر از همان سطر نخستين خود را رخ مي‏كشد: مي‏خواستم شعري براي جنگ بگويم! تا حدودي همين امر «خلاف آمد عادت» در كنار ديگر عوامل شعري به شهرت و رواج و نفوذ شعر امين‏پور كمك كرد. 8- تفنن در اوزان عروضي و گاه به سراغ بحور نامطبوع - يا نامتبوع - رفتن و ايضا آوردن «و»‏هاي متعدد در اوايل و اواسط ابيات تا مصراع‏ها و حتا اتخاذ لحن خاصي در شعر خواندن - كه به ناله كردن بي‏شباهت نيست - ازسوي آقايان و به‌ويژه خانم‏هاي شاعر و ... از ويژگي‏هاي مشهود در شعر دفاع مقدس است و البته حكايت از نوعي تكلف براي سرودن و فقر معنايي و بي‏حوصلگي عروضي نيز مي‏كند. در گزيده‏ي حاضر نمونه‏هايي از اين‏گونه سروده‏ها را مي‏توان يافت. اينك ما - به لحاظ شعري - در دوره‏ي «دفاع مقدس» قرار داريم. شاعران جوانتر نبايد همنوا با بيدردان گاه موزون طبع، يكسره بر «شعر جنگ» خط بطلان بكشند و نقش اين سروده‏ها را در راهگشايي‏هايي شعري يكسره ناديده بگيرند. اين زمان شرايط اجتماعي و فرهنگي با روزگاري كه جنگ زوزه مي‏كشيد و حتا شهرهاي بالنسبه دور از جبهه نيز به جبهه بدل شده بودند و تركش و موشك - پابرهنه - ميان ذهن و زندگي و زبان و روان همه مي‏دويد؛ كاملا فرق كرده است. بسياري از اصحاب شعر جنگ در شرايط دشوار راه سرودن را هموار كردند. در شرايطي كه شعر نيمايي گفتن و سپيد سرودن نوعي جرم فرهنگي تلقي مي‏شد. اينان بار اين وظيفه‏ي خطير را به دوش كشيدند و بسياري از «خط‏»ها را به بهاي فدا كردن نام و آرام و آرامش شخصي و خانوادگي خويش شكستند تا اين زمان جوانان بتوانند در فرهنگسراهاي مجهز «قافيه بينديشند» و طرح نو دراندازند. امروزه فشار مسوولان فرهنگي براي مشخص كردن مسير حركت هنرمندان و شاعران بالنسبه كمتر شده است. راقم اين سطور روزي را به ياد مي‏آورد - در سال‏هاي جنگ - كه در يكي از جلسات شعري مسؤولي از مسؤولان فرهنگي / تبليغي اين مملكت حاضر شد و پس از شنيدن اشعار جواناني كه در تب خلاقيت مي‏سوختند و با هر شرايط نامطلوبي مي‏ساختند و از دو سو دامن اعتقاد و ادبيات را محكم گرفته بودند؛ من باب ارشاد و تبليغ فرمود: «سعي كنيد سروده‏هايتان مثل شعرهاي برادر آهنگران باشد!» در اين روزگار بحمدالله ديگر كسي نمي‏تواند مقام و منزلت ادبيات را تا سرحد يك وسيله‏ي صرف براي تحريك و تهييج پايين بياورد. امروز فكر نمي‏كنم مسؤولي، از شاعران، طلب نوحه يا روايت عاميانه از جنگ يا هر موضوع ديگر داشته باشد. ميدان و دروازه‏ي ابداع تا بامداد حشر بر روي نسل جواني كه شعر را جدي گرفته است، باز است: اي جوان سروقد! گويي بزن پيشتر كز قامتت چوگان كنند! نگارنده معترف است كه اين گزيده خالي از عيب و ايرادي نيست و نيز اعتراف دارد بر اينكه ممكن است توضيحات اشعار به مذاق برخي از دوستان هم خوش نيايد. از اين رو صادقانه مشتاق است تا نقد و نظرهاي كتبي و شفاهي را از طريق ناشر محترم دريافت دارد و چراغ راه آينده‏ي ديگر آثار خود كند. حسن حسيني كه در سال‌هاي اخير همچون برخي از هم‌دوره‌يي‌هايش، كمتر به گفت‌وگو با رسانه‌هاي گروهي مي‌پرداخت و بيشتر به فعاليت‌هاي فرهنگي خود در راديو اشتغال داشت، در اين گردآوري، پس از درج شعرهايي از قيصر امين‌پور، وحيد اميري، سهيل محمودي، مصطفي عليپور، محمدرضا مهديزاده، محمدرضا عبدالملكيان، عباس خوش‌عمل، فاطمه راكعي، عليرضا قزوه، حمدالله رجايي بهبهاني، سلمان هراتي، محمدعلي مجاهدي، حسين اسرافيلي، زهرا بيدكي، سيميندخت وحيدي، محمدرضا سهرابي‌نژاد، شيرينعلي گلمرادي، محمدعلي بهمني، يدالله گودرزي، عباسعلي مهدي، پرويز بيگي حبيب‌آبادي، غلامرضا بكتاش، علي موسوي گرمارودي، ناصر فيض، ساعد باقري، تيمور ترنج، عبدالله گيويان، سپيده كاشاني، احمد زارعي، سليمان هرمزي، حميد سبزواري، ضياء‌الدين ترابي، ايوب پرندآور، ابراهيم بوالحسني، علي سهامي، ايرج قنبري، عبدالجبار كاكايي، نصرالله مرداني، همايون عليدوست، احمد خوانساري، علي معلم، زكريا اخلاقي، شهرام رجب‌زاده، حميدرضا اكبري، مجتبي تونه‌يي، محمدحسين جعفريان، محمد بهرامي اصل، عليرضا دهرويه، نعمت‌الله شمسي‌پور، تقي پورمتقي، شهرام مقدسي، مرتضي اميري اسفندقه، مشفق كاشاني، علي هوشمند، محمدرضا احمدي‌فر، يوسفعلي ميرشكاك، بهروز سپيدنامه، عباس باقري، فريده برازجاني و عليرضا رضايي‌نيا، و نيز ديدگاه‌هاي خود درباره آن‌ها، يك مثنوي هم از خود آورده و توضيحي بر آن نوشته است؛ بدين شرح: ”فضلي از منظومه‏ي مرداب‏ها و آب‏ها” ماجرا اين است كم كم كميت بالا گرفت جاي ارزش‏هاي ما را عرضه‏ي كالا گرفت احترام «ياعلي» در ذهن بازوها شكست دست مردي خسته شد، پاي ترازوها شكست فرق مولاي عدالت بار ديگر چاك خورد خطبه‏هاي آتشين متروك ماند و خاك خورد زير باران‏هاي جاهل سقف تقوا نم كشيد سقف‌هاي سخت، مانند مقوا نم كشيد با كدامين سحر از دل‏ها محبت غيب شد؟ ناجوانمردي هنر، مردانگي‏ها عيب شد؟ خانه‏ي دل‏هاي ما را عشق خالي كرد و رفت ناگهان برق محبت اتصالي كرد و رفت سرسراي سينه‏ها را رنگ خاموشي گرفت صورت آيينه زنگار فراموشي گرفت باغ‏هاي سينه‏ها از سروها خالي شدند عشق‏ها خدمگزار پول و پوشالي شدند از نحيفي پيكر عشق خدايي دوك شد كله‏ي احساس‏هاي ماورايي پوك شد آتشي بيرنگ در ديوان و دفترها زدند مهر «باطل شد» به روي بال كفترها زدند اندك اندك قلب‏ها با زرپرستي خو گرفت در هواي سيم و زر گنديد و كم كم بو گرفت غالبا قومي كه از جان زرپرستي مي‏كنند زمره‏ي بيچارگان را سرپرستي مي‏كنند سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست لنگي اين قافله تا بامداد محشر است! از همان دست نخستين كجروي‏ها پا گرفت روح تاجرپيشگي در كالبدها جان گرفت كارگردانان بازي باز با ما جر زدند پنج نوبت را به نام كاسب و تاجر زدند چار تكبير رسا بر روح مردي خوانده شد طفل بيداري به مكر و فوت و فن خوابانده شد روزگار كينه‏پرور عشق را از ياد برد باز چون سابق كلاه عاشقان را باد برد سالكان را پاي پرتاول ز رفتن خسته شد دست‏ پر اعجاز مردان طريقت بسته شد سازهاي سنتي آهنگ دلسردي زدند ناكسان بر طبل‏هاي ناجوانمردي زدند تا هواي صاف را بال و پر كركس گرفت آسمان از سينه‏ها خورشيد خود را پس گرفت رنگ ولگرد سياهي‏ها به جان‏ها خيمه زد روح شب در جاي جاي آسمان‏ها خيمه زد صبح را لاجرعه كابوس سياهي سركشيد شد سيه‌مست و براي آسمان خنجر كشيد اين زمان شلاق بر باور حكومت مي‏كند در بلاد شعله، خاكستر حكومت مي‏كند تيغ آتش را دگر آن حدت موعود نيست در بساط شعله‏ها آهي به غير از دود نيست دود در دود و سياهي در سياهي حلقه‏ زن گرد دل‏ها هاله‏هايي از تباهي حلقه‏ زن اعتبار دست‏ها و پينه‏ها در مرخصي چهرها لوح ريا، آيينه‏ها در مرخصي از زمين خنده خار اخم بيرون مي‏زند خنده انگار از شكاف زخم بيرون مي‏زند طعم تلخي داير است و قندها تعطيل محض جز به‌ندرت، دفتر لبخندها تعطيل محض خنده‏هاي گاه گاه انگار ره گم كرده‏اند يا كه هق‏هق‏ها تقيه در تبسم كرده‏اند منقرض گشته است نسل خنده‏هاي راستين فصل فصل بارش اشك است و شط آستين آنچه اين نسل مصيبت ديده را ارزاني است پوزخند آشكار و گريه‏ي پنهاني است گرچه غير از لحظه‏اي بر چهره‏ها پاينده نيست پوزخند است اين شكاف بي‏تناسب، خنده نيست مثل يك بيماري مرموز در باغ و چمن خنده‏هاي از ته دل ريشه‏كن شد، ريشه‏كن الغرض با ماله‏ي غم دست بنايي شگفت ماهرانه حفره‏ي لبخندها را گل گرفت /// اشك‏هاي نسل ما اما حقيقي مي‏چكند از نگين چشم‏هاي خون، عقيقي مي‏چكند //// ماجرا اين است: مردار تفرغن زنده شد شاخه‏هاي ظاهرا خشكيده از بن زنده شد آفتابي نامبارك نفس‏ها را زنده كرد بار ديگر اژدهاي خشك را جنبنده كرد قبطيان فتنه‏گر جا در بلندي كرده‏اند ساحران با سامري‏ها گاوبندي كرده‏اند! /// من ز پا افتادن گلخانه‏ها را ديده‏ام بال تركش‌خورده‏ي پروانه‏ها را ديده‏ام انفجار لحظه‏ها، افتادن آوا، ز اوج بر عصب‏هاي رها پيچيدن شلاق موج ديده‏ام بسيار مرگ غنچه‏هاي گيج را از كمر افتادن آلاله‏ي افليج را در نخاع بادها تركش فراوان ديده‏ام گردش تابوت‏ها را در خيابان ديده‏ام گردش تابوت‏هاي بي‏شكوه آهنين پر ز تحقير و تنفر، خالي از هر سرنشين در خيابان جنون، در كوچه‏ي دلواپسي كرده‏ام ديدار با كانون گرم بي‏كسي! ديده‏ام در فصل نفرت در بهار برگ‏ريز كوچ تدريجي دل‏ها را به حال سينه‏خيز سروها را ديده‏ام در فصل‏هاي مبتذل خسته و سردرگريبان - با عصا زير بغل - تن به مرداب مهيب خستگي‏ها داده‏اند تكيه بر ديواري از دل‏بستگي‏ها داده‏اند پيش چنگيز چپاول پشت را خم كرده‏اند گوشه‏اي از خوان يغما را فراهم كرده‏اند! ماجرا اين است، آري ماجرا تكراري است زخم ما كهنه است اما بي‏نهايت كاري است از شما مي‏پرسم آن شور اهورايي چه شد بال معراج و خيال عرش‏پيمايي چه شد پشت اين ويرانه‏هاي ذهن، شهري هست نيست؟ زهر اين دلمردگي را پادزهري هست؟ نيست ساقه‏ي اميدها را داس نوميدي چه كرد؟ با دل پر آرزو احساس نوميدي چه كرد؟ هان كدامين فتنه دكان وفا را تخته كرد؟ در رگ ايمان ما خون صفا را لخته كرد هان چه آمد بر سر شفافي آيينه‏ها از چه ويران شد ضمير صافي آيينه‏ها شور و غوغاي قيامت در نهان ما چه شد؟ اي عزيزان! «رستخيز ناگهان» ما چه شد؟ دشت دل‏هامان چرا از شور يا مولا فتاد از چه طشت انتشار ما از آن بالا فتاد //// جان تاريك من اينك مثل دريا روشن است صبحگون از تابش خورشيد مولا روشن است طرفه خورشيدي كه سر از مشرق گل مي‏زند بين دريا و دلم از روشني پل مي‏زند طرفه خورشيدي كه غرق شور و نورم مي‏كند زير نور ارغواني‏ها مرورم مي‏كند اندك اندك تا طپيدن‏هاي گرمم مي‏‏برد در دل دريا فرو از شوق و شرمم مي‏برد «قطره‏ي سرگشته‏ي عاشق» خطابم مي‏كند با خطابش همجوار روح آبم مي‏كند تيغ يادش ريشه‏ي اندوه و غم را مي‏زند آفتاب هستي‏اش چشم عدم را مي‏زند اينك از اعجاز او آيينه‏ي من صيقلي است طالع از آفاق جانم آفتاب «ياعلي» است «ياعلي» مي‏تابد و عالم منور مي‏شود باغ دريا غرق گل‏هاي معطر مي‏شود چشم هستي آب‏ها را جز علي مولا نديد جز علي مولا براي نسل درياها نديد موج نام نامي‏اش پهلو به مطلق مي‏زند تا ابد در سينه‏ها كوس اناالحق مي‏زند قلب من با قلب دريا همسرايي مي‏كند ياد از آن درياي ژرف ماورايي مي‏كند اينك اين قلب من و ذكر رساي «ياعلي» غرش بي‏وقفه‏ي امواج، در دريا «علي» موج‏ها را ذكر حق اين‌سو و آن‌سو مي‏كشد پير دريا كف به لب آورده، ياهو مي‏كشد مثل مرغان رها در اوج مي‏چرخد دلم شادمان در خانقاه موج مي‏چرخد دلم موج چون درويش از خود رفته‏اي كف مي‏زند صوفي گرداب‏ها مي‏چرخد و دف مي‏زند ناگهان شولاي روحم اغواني مي‏شود جنگل انبوه درياها خزاني مي‏شود كلبه‏ي شاد دلم ناگاه مي‏گردد خراب باز ضربت مي‏خورد مولاي دريا از سراب پيش چشمم باغ‏هاي تشنه را سر مي‏برند شاخه‏هايي سرخ از نخلي تناور مي‏برند خارهاي كينه قصد نوبهاران مي‏كنند روي پل تابوت‏ها را تيرباران مي‏كنند در مشام خاطرم عطر جنون مي‏آورند بادهاي باستاني بوي خون مي‏آورند //// صورت انديشه‏ام سيلي ز دريا مي‏خورد آخرين برگ از كتاب آب‏ها، تا مي‏خورد (15 - 12 تيرماه / يكهزار و سيصد و هفتاد و چهار، تهران، ساحل خزر) «هميشه در كساني كه آستين بالا مي‏زنند و كار گزينش شعر انجام مي‏دهند و يك صفحه در ميان در كنار نام‏هاي بزرگ و خرد ديگران شعري از خود مي‏كارند يا تعبيه مي‏‏كنند، به ديده‏ي ترديد نگريسته‏ام. راستش را بخواهيد گاه بر اين گزينشگران دل هم سوزانده‏ام و گفته‏ام در دل كه اينان به محدوده‏ي سن غم‏انگيز «تعريف از خود» و خودپسندي قدم نهاده‏اند. از اين روي با آنكه از اولين لحظات شروع جنگ به قافله‏ي شاعران اين وادي پيوسته‏ام، در اين مجموعه از خودم شعري نگنجاندم و اين «مهم!» را به ديگران موكول كردم. اما اصرار برخي از دوستان صاحب فضل كه دغدغه‏هاي آكادميك و «منهجي» نيز دارند و تكيه‏شان بر اين مطلب كه اين كار بيشتر نوعي «ژست» است و اظهار فروتني ساختگي يا خودخواهانه‏، كار خود را كرد و نگارنده را بر آن داشت تا سروده‏اي را كه به نظرش به ادبيات دوره‏ي دفاع مقدس تعلق دارد و جريمه‏هايش نيز قبلا پرداخت شده است در اين مجموعه بياورد؛ تا نظر اين دوستان صاحب‏نظر نيز تامين گردد. «فصلي از منظومه‏ي مرداب‏ها و آب‏ها» وقتي براي اولين و آخرين بار در سال 1374 به چاپ رسيد با سكوت عاقلانه معاش‏انديشان و هياهوي چند تن پياده از لشكر عوام روبرو گرديد. اينان را مغرض نمي‏توان ناميد؛ چون مايه و پايه‏اي نداشتند تا عقلشان به «غرض» كفاف دهد! در يكي از روزنامه‏هاي عصر به قول بيهقي «مشتي رند» را «سيم» دادند كه سنگ بزنيد و اينان زدند و زدني - خنده‏آور! و... «خردمندان پوشيده همي خنديدند!» تكنيك‏هاي سينمايي مثل «ديزالو» و از «تابوتي» به «تابوت» ديگر رسيدن را درك نكردند و همراه با فحاشي به پرونده‏سازان «گرا» دادند. استعاره‏ي «تابوت‏هاي آهنين» كه از خودروهاي آخرين مدل فربه‏شدگان روزگار جنگ حكايت مي‏كرد، به‌عمد يا از سر جهل تابوت بر و بچه‏هاي مفقودالاثر نمايانده شد و قس عليهذا. آوردن اين مثنوي - كه در آن شاعر يك بار براي هميشه دامن ايجاز را رها كرده - در اين كتاب فرصت بررسي و قضاوت عادلانه را در دسترس ديروزيان و امروزيان قرار مي‏دهد». انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha