• شنبه / ۱۶ شهریور ۱۳۸۱ / ۱۴:۴۶
  • دسته‌بندی: فرهنگ عمومی
  • کد خبر: 8106-03774

/گفت‌وگو/ جمال ميرصادقي: هرگاه سركوبي نهضت‌هاي اجتماعي پيش آمده، واكنش هنرمندان، بازگشت به فرديت خود بوده است

جمال ميرصادقي با اشاره به كودتاي 28 مرداد 1332 درباره‌ي بررسي مقايسه‌اي ادبيات داستاني از دهه‌ي چهل تا هفتاد معتقد است كه پس از كودتا، به‌علت سركوبي همه‌ي نهضت‌هاي پيشرو، مترقي و جلب و روي كار آمدن نيروهاي سركوب‌گر هنرمندان، ازجمله نويسندگان و شاعران، دچار حالت تاريكي و سرخوردگي شدند. اين نويسنده‌ي معاصر، در ادامه‌ي اين بحث به خبرنگار بخش ادبي گروه فرهنگي هنري خبرگزاري دانشجويان ايران( ايسنا) گفت: ما اين حالت سركوبي و سرخوردگي را در تمام دنيا داريم؛ بعد از پايان جنگ‌هاي اول و دوم جهاني، بازگشت هنرمندان به خود شروع مي‌شود و تمام هنرها و مكتب‌هايي كه بيشتر جنبه‌ي فرديت را رعايت مي‌كردند، رونق مي‌گيرد. در اين‌جا مي‌بينيم كه در همين راستا، نويسندگان و مكتب‌هاي بزرگي رشد پيدا كردند؛ براي نمونه: مكتب سمبوليسم و سوررئاليسم. ميرصادقي افزود: همين امر پس از سركوبي نهضت‌هاي آزادي‌خواه در ايران و بعد از كودتاي 28 مرداد به‌وجود مي‌آيد؛ به‌طوري‌كه نويسندگان و شاعران بدبين و سياست‌زده مي‌شوند و مي‌توان تاثير اين حالت عمومي و سركوب را در آثار دو نويسنده كه اتفاقا كارهاي ممتازي ـ با خصوصيت‌ زمانه‌ي خودشان ـ ديد؛ يعني يكي بهرام صادقي و ديگري غلامحسين ساعدي. بهرام صادقي در رمان كوتاه «ملكوت» و «سنگر و قمقمه‌هاي خالي» به اين مسائل اشاره دارد. در تمام آثار اين دهه، دو خصوصيت عمده‌ي نهيليستي، هيچ‌گرايي و بي‌توجهي به اوضاع اجتماع ديده مي‌شود. اين، از ويژگي‌هاي آثار صادق است؛ يعني همه چيز را مسخره كردن و خواستار نابودي همه چيز شدن و بازسازي دوباره‌ي آن‌ها. ولي در كارهاي ساعدي، بيشتر توجه به شومي و نحسي مطرح است. در آثار صادقي، بازتاب يك حالت سينيك يا كلبي‌مسلكي ـ يعني حالتي ضدبشري كه هيچ اعتقادي به خوبي، راستي و درستي ندارد و خشك و تر را با هم مي‌سوزاند ـ پيداست. همان زمان در اروپا چنين جرياني وجود داشت. اگزيستانسياليست‌ها پيش مي‌آيند و پيش از اين‌كه حالت مترقي پيدا كنند، پوچ‌گرايي را مطرح مي‌نمايند. البته اين، خصوصيتي فلسفي است و در دنيا نويسندگان بزرگي هم‌چون پير آندرو هم داراي آن بوده‌اند. ضمن آن‌كه در زمان بهرام صادقي كارهاي او خيلي مورد تائيد بود؛ ولي حالا ديگر از اين توجه كاسته شده است. وي با توجه به نوشته‌هاي غلامحسين ساعدي گفت: يكي ديگر از نويسنده‌هاي قدرتمند كه هنوز هم كارهايش خوانده مي‌شود و شخصا به آن‌ها اعتقاد دارم، غلامحسين ساعدي است. در آثار او بدبيني شديد و نوعي شومي بعد از سركوبي نهضت‌ها پيش مي‌آيد. به‌نوعي، داستان‌هاي او وهم‌ناك هستند كه خود، شاخه‌اي از داستان‌هاي دهشتناك است. يعني آدم، داستان‌هايي را مي‌بيند كه شعبه‌اي از داستان‌هاي واقع‌گرا هستند؛ البته با اين تفاوت كه در آن‌جا شخصيت‌ها و حوادث، استثنايي و نادر هستند و آدم‌هاي بيمار و مسائل بيمارگونه در آن‌ها زياد است. درحقيقت، نويسنده آثار شوم و بيمارگونه‌اي را هم خلق مي‌كند كه خواندن آن‌ها فرد را آزار مي‌دهد. نويسنده‌ي مجموعه داستان كوتاه «روشنان» ادامه داد: صادقي و ساعدي، درحقيقت، نماينده‌ي راستين ادبيات داستاني دهه‌ي 30 هستند؛ اما در دهه‌ي چهل، وضع تغيير پيدا مي‌كند و يك حالت مبارزه شروع مي‌شود. يعني آرام‌آرام، چريك‌ها پيدا مي‌شوند. بعد، نهضت جنگل و مبارزات جبهه‌ي ملي دوم شروع مي‌شود. نمونه‌ي اين ادبيات هم ”مدير مدرسه“ از آل احمد و سووشون از سيمين دانشور است كه هر دو، مبارزه‌جويانه هستند و اوج اين مساله نيز در همسايه‌هاي احمد محمود مشخص مي‌شود. نويسنده‌ي رمان «اضطراب ابراهيم» درباره‌ي بازتاب مسائل اجتماعي در داستان‌هاي دهه‌ي چهل تا پنجاه نيز معتقد است: مسائل اجتماعي در داستان‌هاي ما شكوفايي پيدا كرده و قدرت‌هايي را هم در شعر و هم در داستان پديد آورده است. اين، تنها نظر من نيست و نظر بسياري از منتقدان است. يعني بازتاب مسائل اجتماعي به‌گونه‌اي بوده است كه نه قبل از اين دوره ديده مي شود؛ نه بعد از آن. بهترين مجموعه داستان‌ها در آن دوره به چاپ رسيده است و بهترين شاعران در آن زمان گل كرده‌اند. مثلا اخوان، شاملو، نادر پور، شفيعي كدكني، سايه و سپهري؛ اينها همه از همان زمان هستند. نگارنده‌ي «واژه‌نامه‌ي هنرداستان نويسي» به عامل اين مساله اشاره كرد و گفت: علت اين امر، همان بازتاب دهه‌ي شوم و نهيليستي و بازگشت و توجه هنرمندان به زندگي اجتماعي است كه همگي، بازتابي از دهه‌هاي قبل هستند. درحقيقت، بازتاب نهضت‌هاي آزادي‌خواهانه‌ي جهان. البته كمي هم تغيير دارد؛ يعني فرديت‌گرايي دهه‌ي 30 مي‌آيد در دهه‌ي چهل به مبارزه‌جويي، تغيير در زندگي مردم، مردم‌گرايي و محتوا‌گرايي تبديل مي‌شود؛ اين، ادامه پيدا مي كند تا انقلاب 57. نويسنده‌ي كتاب «عناصر داستان» اضافه كرد: به‌طوركلي، سه دسته از نويسندگان در سه گروه پديد آمدند؛ يكي محتواگرايان يا نويسندگان تزدار كه بيشتر به معنا و محتواي آثار توجه دارند و به تكنيك و ساختار داستان كمتر توجه مي‌كنند. البته اين بي‌توجهي، در آثار آل احمد، تنكابني، بهرنگي و درويشيان كمتر است. عده‌اي هم هستند همانند گلشيري، چوبك و محمود دولت‌آبادي كه به ظرائف و تكنيك، خيلي اهميت مي‌دادند. نگارنده‌ي كتاب «پيشكسوتان داستان كوتاه» با تقسيم‌بندي داستان‌نويسان از دهه‌ي 30 تاكنون به سه نسل، ادامه داد: در نسل نخست، حدود هشت نويسنده‌ي برتر داريم. در نسل دوم هم تقريبا 20 نويسنده داريم. البته نويسنده زياد است؛ اما نويسندگاني كه كارشان تثبيت‌شده و برجسته باشد، همين تعدادند. درحقيقت، نسل اول از سال 1330 با جمالزاده شروع و تا 1332 ادامه دارد؛ نسل دوم از سال 32 تا انقلاب 57 و نسل سوم هم از انقلاب 57 تاكنون. هركدام از اين نسل‌ها با ديگري تفاوت دارند و خصوصيات خاص خود را دارا هستند. ميرصادقي درباره‌ي ويژگي آثار اين سه نسل اظهار داشت: اصولا در كارهاي نويسندگان نسل سوم، آرمانگرايي و يك ايدئولوژي خاص ديده نمي‌شود؛ درست برخلاف نسل اول كه كمتر و بويژه نسل دوم كه آرمانگرايي در ميان آنان بسيار ديده مي‌شود. گرچه دوره‌هاي مختلفي در اين سال‌ها داريم؛ همچون نيهيليستي، مبارزه‌جويانه و ادبيات مقاومت. اما اين نسل‌ها تاحدودي به هم شبيه هستند. همچنين از نظر ساختاري، در دهه‌ي 40 تا 50 و تا انقلاب، بيشتر توجه به تكنيك و ويژگي‌هاي ساختاري و معنايي زياد بود و نويسندگان سعي مي‌كردند براي خود، سبك ايجاد كنند. فعلا احمد محمود در همسايه‌ها زبان و نثر خاصي ايجاد كرد كه در آثار بعدي‌اي‌اش هم تجلي يافت؛ يا دولت‌آبادي نثر باستان‌گرايي و آهنگينش در قبل از انقلاب را به آثاري مثل كليدر و جاي خالي سلوچ هم انتقال مي‌دهد. مي‌توان تقسيم‌بندي ديگري هم ارايه داد. يعني اعتدال‌گرايان يعني كساني كه خلف نسل دوم بودند كه نه به دنبال افراط رفتند و نه تفريط و در كار، هم به تكنيك توجه كردند؛ هم به معنا. ازسوي ديگر، گروهي كه نوگرا هستند، به اجتماع اعتقاد ندارند و به دنبال مسائلي از قبيل پست‌مدرن هستند، چون درك درستي از دنياي غرب و آنچه در آن اتفاق مي‌افتاد نداشتند، شكست خوردند. گروهي هم مكتبي‌گرايان كه جزو نسل سوم‌اند و به قصه‌هاي گذشته و احاديث كهنه و شهود و وحي توجه كردند و مدتي تكنيك را كنار گذاشتند؛ اما ظاهرا متوجه شدند كه اگر بخواهند كارهاي اصيل و معتبري ارايه دهند، بايد به تكنيك و ساختار هم دقت نمايند. نويسنده‌ي مجموعه داستان «هراس» يادآور شد: گاهي نويسندگاني هستند كه اصلا براي مخاطبان خاصي مي‌نويسند؛ اما آن عنصري كه خواندني‌تر شدن يك رمان را موجب مي‌شود، لذت و سرگرم‌كنندگي آن است؛ ولي سرگرم‌كنندگي هيچ‌گاه يك شاهكار ادبي ايجاد نمي‌كند. درحقيقت، آثاري شاهكار هستند كه در عين رعايت اين اصل، اطلاع‌دهنده و تاثيرگذار هم باشند. همانند جنگ و صلح از تولستوي كه به نظر من يكي از موفق‌ترين و بهترين رمان‌هاي روزگار است و در عين اين‌كه خواننده را سرگرم مي‌كند، حرف‌هاي خودش را هم مي‌زند و شناختي از انسان مي‌دهد و رابطه‌ي انسان‌ها را محكم‌تر مي‌كند. در اين ميان، بايد به «رمان ‌نويي‌ها» هم اشاره كرد كه در سطح دنيا بعد از 1960 پيدا شدند و به عنصر سرگرمي اعتقاد نداشتند و آن‌را موجب انحطاط داستان مي‌دانستند كه البته بعد از مدتي، شكست خوردند. اين نويسنده‌ي معاصر، با اشاره به مشروطيت و تاثير سبك صادق هدايت در داستان‌نويسي بعد از خود، گفت: ما قبل از مشروطيت، اصلا داستاني به معناي امروزي نداريم؛ يعني داستان كوتاه يا رمان. قبل از مشروطه، انواع آثار خلاقه خصوصيت‌هاي شناخته‌شده و مجزايي داشت كه آن‌ها را از داستان‌هاي كوتاه و رمان‌هاي امروزي جدا مي‌كرد. اين خصوصيت‌ها خرق عادت، پي‌رنگ ضعيف و كلي‌گرايي هستند. يعني به عبارت ديگر، در آن‌ها حوادثي اتفاق مي‌افتاد كه عقل سليم امروز آن‌ها را نمي‌پذيرد. وقتي حوادثي اتفاق مي‌افتد كه غيرعادي باشد، شبكه‌ي استدلالي حوادث به‌هم مي‌ريزد. به همين دليل، پي‌رنگ آنها ضعيف مي‌شود. كلي‌گرايي هم به اين معنا است كه خصوصيت روانشناسي در قصه‌ها يا به‌صورت خيلي ابتدايي وجود دارد؛ يا اصلا نيست و به جاي آن خصلت‌هاي عام انسان مطرح است ـ به دور از طرح خصوصيات روحي و رواني افراد. اين خصوصيات، باعث مي‌شود كه قصه‌هاي قبل از مشروطه، به‌كلي با داستان‌هاي كوتاه و رمان‌هاي امروزي تفاوت داشته باشد. نگارنده‌ي «داستان و ادبيات» ادامه داد: هدايت را براي اين با عنوان پدر داستان‌نويسي معاصر مي‌شناسند كه او انواع داستان‌هايي كه ما امروز داريم ـ البته غير از رئاليسم جادويي ـ را به‌وجود آورده است. درصورتي‌كه جمالزاده پيش از او داستان كوتاه غربي را به‌وجود آورد. يعني آن داستان كوتاهي كه با خصوصيت روانشناختي همراه است؛ ولي بيشتر ماجراجويانه و حادثه‌پردازانه و شبيه قصه‌هاي گذشته است. به همين دليل، نمي‌توان او را پدر داستان دانست. اما هدايت، به انواع داستان كوتاه توجه مي‌كند كه خصوصيت روانشناختي در اغلب آن‌ها تاكيد شده است. هيچ اثري از مشروطه و رنسانس به اين طرف پيدا نمي‌توان كرد كه به روانشناسي آميخته نباشد. البته «رمان نويي‌ها» اين عنصر را هم مي‌خواستند نقض كنند؛ ولي موفق نشدند. ما هنوز نويسنده‌اي به قدرت هدايت و رماني به قدرت بوف كور نمي‌توانيم پيدا كنيم. البته در زمينه‌ي داستان كوتاه، آثار ممتازي به‌وجود آمد كه قابل مقايسه با داستان‌هاي كوتاه در دنيا هستند. نگارنده‌ي رمان «بادها خبر از تغيير فصل مي‌دهند» به هشت سال جنگ تحميلي اشاره كرد و درباره‌ي تاثير آن در موضوعات داستان نويي گفت: گمان نمي‌كنم مسائل جنگ، تاثيري آن‌چناني بر نويسندگان نسل سوم گذاشته باشد؛ به‌طوري‌كه منجر به خلق شاهكارهايي شده باشند. بايد منتظر بود تا دوراني بگذرد و اين جهت‌گيري‌ها قبيله‌بازي‌ها و تمييزكاري‌ها از بين برود. چون اگر قرار باشد رماني درباره‌ي جنگ نوشته شود، بايد از همه‌ي جوانب آن صحبت كرد و به جنبه‌هاي ويرانگر جنگ هم توجه كرد. وي افزود: در دنيا «جنگ و صلح»‌ از تولستوي يك شاهكار است؛ چون نويسنده‌ي آثار تاريخي كه درباره‌ي جنگ نوشته شده‌اند را خوانده است و براساس آن‌ها رمانش را نوشته است. ولي ما درباره‌ي جنگ ايران و عراق اثري نداريم كه آن‌را براي نوشتن رمان‌هاي ديگر ملاك و معيار قرار دهيم. البته نمي‌توان سه رمان موفق را از نظر دور داشت: زمين سوخته (احمد محمود)، زمستان 62 (اسماعيل فصيح) و باغ بلور (محسن مخملباف). اين سه رمان، هر كدام به خصوصيت، ويژگي و واقعيت‌هايي در جنگ اشاره كرده‌اند و تا حدي موفق بوده‌اند. البته مي‌توان نويسندگاني كه درباره‌ي جنگ نوشته‌اند را به 2 گروه تقسيم كرد: گروهي كه جنگ را ديده‌اند و فجايع و كشتارها را حس كرده‌اند؛ ولي تكنيك نوشتن ندارند؛ نوشته‌هايشان فاقد ويژگي‌هاي يك رمان است و بيشتر به مقاله مي‌زند و يك بار مصرف است؛ اما به عنوان يك اثر مستدل و آگاهانه مورد توجه است. گروه ديگري هم كه اصلا خواب جنگ را هم نديده‌اند و با خود نشسته‌اند و تخيل كرده‌اند و چون تخيل كرده‌اند، صميميتي در كارشان ديده نمي‌شود؛ هرچند كه تكنيك را هم رعايت كرده باشند؛ ولي چون حسش نكرده‌اند، موفق نبوده‌اند. البته در اين‌باره مي‌توان به «نشان سرخ دليري» از استفان گرين آمريكايي هم اشاره كرد. او بدون آن‌كه جنگ را ببيند، يك شاهكار خلق كرد و به اين صورت توانست از خاطرات سرهنگ‌هايي كه در جنگ بوده‌اند، استفاده‌ي عاطفي نمايد. پس اگر نويسندگان تجربه ندارند، بايد مشاهده را ملاك كار خود قرار دهند و مطالعه و بررسي كنند. در غير اين صورت، انگار چيزي را مي‌بافند كه اين، ماندگاري يك اثر را موجب نمي‌شود. به قول آنتوان چخوف، در هر كاري مي‌شود دروغ گفت؛ ولي در هنر نمي‌توان دروغ گفت و زيبايي هنر به اين است كه دروغ نمي‌گويد؛ ولي اين افراد، چون راست نمي‌گويند؛ كارشان راستين از آب درنمي‌آيد. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha