/گفتوگو/ شهريار مندنيپور: خانه تكاني ديگري در زبان ادبي ايران لازم است
ادبيات ما دو جريان را پشت سر گذاشته كه مبدا جريان نخست، رسيدن به نيت و هدف هاي سياسي بهوسيلهي ادبيات و جهت جريان دوم، حركت بهسوي ادبيات ناب و توجه به زبان بوده است.
شهريار مندنيپور ـ داستاننويس و منتقد ـ با بيان اين مطلب دربارهي ”بررسي مقايسهاي ادبيات ايران از دههي 40 تا 70 و واقعيتها” به خبرنگار بخش ادبي گروه هنري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: ادبيات معاصر ما و به مفهوم دقيقتر كلمه: ادبياتي كه در 100 سال اخير توليد شده، در دو جريان پيش آمده است.
جريان نخست، مبداش ادبيات نيست؛ بلكه به قصد استفاده از آن بهعنوان يك وسيله براي رسيدن به هدفش مينويسد. اين جريان، معمولا با نيتهاي سياسي، تبليغ و تقويت يك آرمان يا ايدئولوژي و آگاهي بخشيدن به تودههاي مردم به ادبيات روي آورده است. مثلا ميتوان شاخصهاي آن را در آثار زينالعابدين مراغهاي و طالبوف ديد و بعدا هم در چهرهي جلال آلاحمد كه يك تبلور كامل و اصيل پيدا ميكند.
وي ادامه داد: جريان دوم، برعكس اين جريان است؛ يعني مبدا حركتش ادبيات ناب است و قصد ديگري جز هنرآفريني در حوزهي ادبيات و خلق آثار بهتر ندارد. بهعبارتي، توجه عمدهاش به زبان است؛ تا سياست. البته چون در داستان، زبان، گوهري انساني است؛ بهناچار، مضمونهايي ازجمله سياست، آزادي و عدالت اجتماعي، به آن ميشوند؛ منتها هدف اصلي، همان خلق ادبيات است.
مندني پور اظهار داشت: اين دو جريان، در دهههاي 40 و 50 با هم پيش آمده، گاهي نيز به نقد يكديگر ميپرداختهاند. در دههي 60 و 70 هم ما با اين دو روبهرو هستيم و تداوم آنها را ميبينيم؛ منتها جريان نخست، در پيش از انقلاب و در همان دهههاي 40 و 50 غلبه دارد. البته منظور از غلبه هم اين نيست كه جريان دوم كاملا خاموش است؛ اما اقبال بيشتر به سمت جريان اول، يعني ساختن نوعي ادبيات سياسي و اجتماعي است.
نويسندهي رمان دوجلدي “دل دلدادگي” دربارهي دلايل اين موضوع اظهار داشت: بهطور خلاصه، در دهههاي 40 و 50 با حضور روشنفكراني در نشريههاي روبهرو هستيم كه عمدهي آنان چپ هستند و تبليغ و حمايت از ادبيات متعهد توسط آنان صورت ميگيرد ـ حال چه بهصورت پنهان و چه آشكار. براي نمونه: ميتوانيم به برخوردي توجه كنيم كه اين جريان با چاپ كتابي ميكند كه يكي از معدود رمانهاي موفق عاشقانهي فارسي است. در آن زمان، اين اثر بهعنوان يك اثر برج عاج نشين و بورژوآپسند و اثري كه به دردها و رنجهاي مردم و تودهها بياعتنا نيست، بهشدت كوبيده ميشود.
وي دربارهي شرايط اجتماعي دهههاي 40 و 50 و ارتباطش با ادبيات آن دوره نيز گفت: در اين دههها شرايط اجتماعي، معمولا روسوي آرمانگرايي و حتا رمانتيسم ايدئولوژيك دارد و از اين جهت است كه ادبيات آرمانگرا و ادبياتي كه منظورهاي سياسي را ميجويد را تقويت ميكند. البته شرايط جهاني هم اين را تاييد ميكند. براي نمونه: ميتوان به شورشهاي دانشجويي دهههاي 60 و 70 ميلادي در پاريس و بركلي آمريكا در همين ايام اشاره كرد و نيز در همين زمان است كه سارتر ادبيات متعهد را تبليغ ميكند. پس شرايط جهان اين نوع روشنفكر و هنرمند آرمانگرا و حتا رومانتيك را تاييد و تبليغ ميكند.
اين نويسندهي معاصر ادامه داد: اتفاقا مسالهي مهمتري كه در ادبيات آن دورهها مطرح ميشود، باور به معنا و قطعيت زبان است. اين يقين وجود دارد كه زبان ميتواند واقعيت و حقيقت را منتقل نمايد؛ يعني ما را ياري كند تا به حقيقت برسيم. از اين رو است كه بيشتر روشنفكران، ايدئولوژيكزده هستند.
مندنيپور همچنين گفت: در همين زمان، باور بر اين است كه از طريق زبان ميتوان روند جستوجوي هويت را ادامه داد و به هدف، معنا و حقيقت رسيد. اين، خصوصيتي است كه معمولا ميتوان با آن، هنر مدرن را شناسايي كرد. يعني جستوجو براي هويت و باور به رسيدن به نوعي معنا.
او در ادامه با اشاره به مضمونهاي ادبي اظهار داشت: با اين شرايط، آن نوع ادبياتي بيشتر مورد استقبال خوانندهها و نقد ژورناليستي قرار ميگيرد كه داراي مضمونهاي سياسي و اصلا نيت و قصدش سياست است. همچنين آن نوع داستاني كه در آن، تصاويري از فقر، رنج مردم و حتا مبارزهي سياسي مطرح شده باشد؛ گرچه جريان دوم نابگرا كه توجهاش به فرم است، در دههي 40 و 50 حيات خود را ادامه ميدهد؛ منتها غلبه، با آن نوع ادبياتي است كه به فرم و زبان داستان توجه دارد و ادبيات نابگرا كمتر مورد توجه نقد ژورناليستي و منتقداني قرار ميگيرد كه معمولا داراي ايدئولوژي و يك آرمان سياسي هستند.
نگارندهي مجموعه داستان “موميا و عسل” افزود: اين خصوصيت ادبيات در دهههاي 40 و 50 است و اگر بخواهيم شاخصهايش را برشمريم، ميتوانيم از جلال آلاحمد، محمود دولت آبادي، علياشرف درويشيان، تنكابني، احمد محمود، آن وجه بيشتر سنگين بزرگ علوي ياد كنيم. يعني روشنفكراني كه بهنوعي، داراي ايدئولوژي هستند و در آثارشان مقاصد سياسي هم دنبال ميكنند.
وي دربارهي شاخصههاي جريان دوم گفت: صادق هدايت، هوشنگ گلشيري و بهرام صادقي نيز از اين جريان هستند. بين اينان نويسندگاني همچون غلامحسين ساعدي هم داريم كه گاهي رو به اين سو دارد و گاهي رو به سوي جريان دوم.
نويسندهي “هشتمين روز زمين“ در تغيير اين روند بعد از پيروزي انقلاب، گفت: در دهههاي 60 و 70 جريان عوض ميشود. آنهم به خاطر برخي از شرايط خاص جامعهي ما همچون جنگ و ا نقلاب. از اين رو، غلبه با جريان دوم است ـ جرياني كه هدفش خلق يك اثر هنري است و كموبيش بياعتنا به مقاصد سياسي كوتاهمدت. در اين راستا در آثار نويسندگان نسل دوم در همين دهه تغييراتي پيدا ميشود؛ براي نمونه: نوع ادبيات دولتآبادي تغيير ميكند؛ به اين ترتيب كه گرچه در دهههايي 40 و 50 اين ادبيات بيشتر سياستزده بود؛ اما بيشتر روبه سوي زبان و توجه به فرم داستان ميآورد؛ يا احمد محمود هم كه اينطور است.
وي دربارهي اينكه چه دلايلي در دهههاي 60 و 70 موجب شد كه جريان دوم غالب باشد، توضيح داد: در اينباره ما متغيرهاي متفاوتي داريم؛ نخست آن آرمانگرايي و رومانتيسم ايدئولوژيك است كه به نظر ميآيد از واقعيت، سيليهاي سختي ميخورد و روشنفكر و هنرمند ما مجبور ميشود كه بنشيند خودنگري كند و دربارهي دريافتهاي قبلي و باورهاي خود شك كند. سانسور و ياس روشنفكري هم در اين جريان نقش دارد؛ يعني در تمايل هنرمند به سمت ادبيات ناب يا منتزع و درك واقعيتي كه پيشتر خيلي رمانتيك به آن نگاه ميشد؛ يعني واقعيت اكثريت و اقليت. اينها كمك ميكند كه جريان دوم ادبي غلبهي بيشتري پيدا كند و در داستانها ديگر آن نوع سياستزدگي را كمتر ميبينم. البته در نويسندههاي موفقمان بهطورطبيعي، بهعلت حضور انسان در زبان انساني، مضمونهاي سياسي، اجتماعي و آزادي وجود خواهد داشت و به نحو مؤثرتري هم؛ ولي سياستزدگي كمتر وجود دارد. به عبارت ديگر، در تمام اين دههها ما يا سياستزده بودهايم؛ يا سياستگريز. يعني اين دو عامل در آثار ما وجود داشتهاند؛ اما آثار موفق ما بين اين دو حركت كردهاند. نه سياستزده هستند؛ نه سياستگريز.
نويسندهي “سايههاي غار” با اشاره به دستيابي به هويت در آثار ادبي اين دههها اضافه كرد: در دهههاي 60 و 70 ، بويژه در اواخر 70 با ترديد و شك بر قطعيت زبان روبهرو ميشويم كه عامل بسيار تعيينكنندهاي است. همچنين ترديد اينكه اصلا آيا هويتي وجود دارد كه هنرمند يا روشنفكر به آن برسد؟ ازسوي ديگر، شرايط تاريخي هم وجود دارد كه معمولا برفرآيندهاي ادبي تاريخ ادبيات اين 100 سال تاثيرگذار بوده است.
وي دربارهي نقش شرايط اجتماعي جامعهي ايراني همانند انقلاب و وقوع جنگ در پيدايش يك زبان ادبي جديد در دهههاي 60 و 70 و تاثير آنها بر رويدادهاي ادبي گفت: يادمان باشد كه ادبيات جنگ و شعر دفاع يا ادبيات دفاع، امكانات ادبيات هستند. ادبيات جديدي بهوجود نيامده است؛ بلكه روند آن ادامه و تكامل پيدا كرده و اين وجهاش را هم فعال كرده است. در دهههاي 60 و 70 نكتهي قابل توجه در حوزهي ادبيات، تنوع رويكردها، سبكها و مكتبهاي مختلف هنري است. اگر دقت كنيم، در يك سر طيف ادبيات، رئاليسم سنتي وجود دارد و در سر ديگر آن، ادبيات پستمدرني. بين اين دو قطب هم رئاليسم واقعي، ادبيات ذهني و سوررئال وجود دارد. ما نمايندههاي قابلي از هر كدام اين جريان داريم؛ بويژه در نسل سوم ادبيات كه در حال تجربه كردن هستند و آثاري قابل توجه پديد آوردهاند. پس تنوع مضمونها در اين دو دهه بارز است؛ ولي در دو دههي قبل، مضمونها كمتر و محدودتر بودهاند.
نگارندهي “ماه نيمروز” با اشاره به برخي مضمونها در ادبيات اين جريانها گفت: درحوزهي ادبيات سياسي با مؤلفههاي روستايي همچون درگيري خان و رعيت و در زندگي شهري نيز درگيري كارفرما و كارگر روبهرو هستيم. در جريان دوم يا ادبيات ناب هم با جريان روشنفكران سرخورده و نوشخوار و شكستهاي ذهني و عيني آنها روبهروييم. ولي در دهههاي 60 و 70 چنين نيست؛ مثلا ادبيات جنگ در اين دو دهه پديد ميآيد كه حضورش در ادبيات طبيعي است؛ يا انواع ديگري همچون سبكهاي مختلف كه نويسندهي ايراني قبل با آنها آشنا نبوده است. براي نمونه: ما به مفهوم واقعي، شايد در اين دو دهه، گرايشهايي به سمت كافكا پيدا ميكنيم و به نوع ادبيات او يا با نوعي، ادبيات جديد نظير آثار كوندرا آشنا ميشويم و اين نوع ادبيات پيروان و مقلداني هم پيدا ميكند.
مندنيپور در خصوص اينكه آيا در دهههاي 60 و 70 امكان خيزش در كشف ساختارهاي نو در شعر و داستان در ادبيات وجود داشته، معتقد است: در يك نگاه كلي، آنچنان تحول عظيمي در اين دو دهه رخ نداده است. ميتوانيم اينگونه ادعا كنيم كه در حوزهي داستان كوتاه موفقتر بودهايم و حدود 40 يا 50 داستان قابل عرضه به جهان نوشتهايم. از طرفي، در رماننويسي هم تقويت شدهايم؛ يعني اگر قبل از انقلاب تعداد رمانهاي ما به مفهوم واقعي و هنري به تعداد انگشتان دست بود، بعد از انقلاب، با عناوين متعددي از آن روبهرو هستيم. البته با ضعفهاي كموبيشي كه به شرايطمان بستگي دارد. بنابراين ميتوان گفت كه تحول يا انقلاب خاصي در ادبيات ما رخ نداده و بيشتر، ادامه و تكامل روندهاست.
نويسندهي “شرق بنفشه“ دربارهي اينكه برخي، نوشتهها و گفتهها در دهههاي 40 و 50 را از روشنترين دورانهاي تاريخ ادبيات معاصر ميدانند گفت: اينطور نميبينم كه مثلا قلههايي در اين دورهها بوده باشند كه در دهههاي 60 و 70 از آنها پايينتر آمده باشيم. حاصل تلاشهايي كه مثلا از طالبوف و مراغهاي شروع شد و به هدايت و آل احمد رسيد، در دهههاي 40 و 50 تبلور پيدا ميكند و در جريان دوم، مثلا “شازده احتجاب” و همچنين در سمت ديگر آن، ادبيات واقعگرا و به مفهوم هنرياش مثلا سووشون نوشته ميشود كه يك رمان كامل است؛ يا حتا “مدير مدرسه”ي آل احمد.
وي گفت: اما در اين دو دهه هم يك اتفاق قابل توجه افتاده است. نكتهاي كه بايد توجه داشته باشيم، اين است كه نويسندگان بزرگ ما در دهههاي 40 و 50 با يك گسترهي عظيم پيموده نشده در ادبيات روبهرو بودند؛ يعني مسيري براي آنها با تلاش هدايت و نيما باز شده بود و هر كدام از اينان كه به هر سمتي ميرفتند، يك راه پيموده نشده بود. به طور طبيعي، در اين مسير، جذابيتهاي زيادي در زبان، كشف و عرضه ميكردند. در حوزهي شعر توجه كنيد؛ مثلا فروغ به يك مسير ميرود و در اين راه خودش ثمرات زيادي را پيدا و عرضه ميكند. به همين ترتيب، شاملو يك مسير و سپهري مسيري ديگر و هر كدام در مسيرهايي كه انتخاب كردند، جذابيتها و قلههاي زيادي را كشف كردند. اما در دهههاي 60 و 70 چنين چيزي وجود ندارد. پيش روي هنرمندان داستاننويس و شاعر ما بسياري از مسيرها پيموده شده است. يعني اگر جذابيتهاي پيمده شدن و كشف در دهههاي 40 و 50 وجود دارد، در دهههاي 60 و 70 كمتر است. درحقيقت، بسياري از آزمايشهاي انجام شده، تجربهها و فرمهاي گوناگون و آزمايش رفتاري مختلف ادبي انجام شده است. حال، نويسنده و شاعر اين دو دهه بيشتر بايد آنها را تكامل دهد. در دهههاي 40 و 50 نمايندگان ابي ما كساني همچون آل احمد، دانشور، دولت آبادي، محمود، درويشيان، گلشيري، ساعدي و صادقي هستند؛ اما حالا در اين دو دههي اخير اين اسامي بسيار زيادتر است و در شعر نيز حالا نه با آن قدرتها؛ اما افراد بسياري هستند.
نويسندهي داستان “راز” ـ ويژهي نوجوانان ـ افزود: مهم اين است كه شعر بهخاطر وضعيت خاص ادبياش، الان به مرحلهاي رسيده است كه بيشتر در آن عصيان زباني ميبينم كه مرحلهي خيلي مثبتي هم است؛ يعني شعر ما در اين دو دهه، بويژه 70 ، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، بهخاطر شرايط انقلاب و بعد از جنگ، به اين نتيجه رسيده يا به سمت اين جريان هل داده شده است كه بايد عصيان زباني داشته باشد. يعني زباني كه به هر حال بعد از مشروطه بهوسيلهي هدايت و نيما تكاني خورد و بعد از قرنها سكون و رخوت، خيزهايي رو به جلو داشت، الان باز به يك خانه تكاني ديگر نيازمند است. حالا اين عصيان ادبي تقريبا با ورود و آشنايي با انديشههاي پستمدرنيستي و پساساختارگرايي موازي شده است؛ اما اصل حركت جريان، بيشتر انرژي عصيان ادبي و زباني دارد؛ اين، خيلي مثبت است و دستاوردهاي خيلي خوب هم براي ادبيات ما دارد؛ البته به شرطي كه منحرف نشود.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات