/گفتوگو/ نصرالله مرداني: سخن گفتن و داوري درباره تاثير پيروزي انقلاب بر شعر معاصر، كمي زود و مشكل است
يك سرايندهي معاصر عقيده دارد كه با ظهور شعر نوي نيمايي، شعر ما كه جهاني بود و حصار زمان و مكان را ميشكست، بهجاي آنكه تكامل يابد، به عقبگردي منفي دچار شد.
نصرالله مرداني ـ شاعر معاصر ـ در گفتوگو با خبرنگار ادبي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) دربارهي ”بررسي مقايسهاي شعر ايران از دههي چهل تا دههي هفتاد و واقعيتها” با بيان اين مطلب، به تغييرهاي زبان شعري در طول اين چند دهه اشاره كرد و ادامه داد: شاعران راستين و واقعي، هميشه آيينهي زمان خود هستند. البته اين تغييرها هميشه هم مثبت نبوده و ما خيلي تغييرهاي منفي هم داشتهايم. درست است كه ما در بسياري مسائل عقب هستيم؛ ولي در شعر، اينگونه نيست.
او ادامه داد: درحقيقت، نه تنها شعر نو؛ بلكه خود مشروطه و شعر آن در اين تكامل نيافتن و تغييرهاي منفي بيتاثير نبوده است. براي نمونه: با ظهور كساني همانند محمدرضا عشقي، عارف قزويني و فرخي يزدي، مقداري از اهميت شعر ما كاسته شده، به عقب برميگردد. وقتي شعرهاي اين افراد را ميخوانيم ـ مثلا سه تابلوي عشقي را ـ مشخص است كه آنان براي رسيدن به يك زبان تازه تلاش ميكنند؛ اما حركتشان بينتيجه است.
سرايندهي “خوننامهي خاك” دليلهاي موفق نشدن شعر نو و تاثير منفي آن بر روند كلي شعر را اينگونه ارزيابي كرد: اگر آن گذشته و درخشش با آن همه عظمت نبود، ما خيلي هم انتظار نداشتيم كه شعرمان دنيا را تحت تاثير قرار دهد؛ اما با آن عظمت ادبي، بايد كاري كنيم كه دنيا دنبالهروي آنها باشد؛ نه ما دنباله كشورهايي بيفتيم كه مثلا 300 يا 400 سال است پيدا شدهاند. به همين دليل است كه ميگويم شعر نو ما را به عقب برد. براي نمونه: خود نيما، زبان فرانسه را خوب ميدانست و تحت تاثير همين زبان، خيلي از مسائل را با خود وارد كرد و آنگاه تمام گذشته، پشت سرش خراب شد. پس اگر ما گذشته را نخوانده باشيم، چگونه فرق بين نو و كهنه را تشخيص ميدهيم و معيار ما چيست؟
وي ادامه داد: البته ناگفته نماند كه دست و پايي براي نوآوري زدند؛ ولي شما امروز وضع شعر سپيد را ببينيد به كجا كشيده شده است و ديگر كسي شعر سپيدي كه الان از آن صحبت ميشود را قبول ندارد. هر روز هم موج تازهاي ظهور مييابد.
شاعر “آتش ني” در ادامه افزود: شعر امروز، نه انديشه ميخواهد؛ نه تخيل؛ نه سواد؛ نه زبان؛ نه وزن؛ نه قافيه و نه هيچ چيز ديگر. با اين وجود، همهي مردم دنيا ميتوانند مدعي باشند كه شاعرند. وقتي ارزيابي ميكني؛ ميبيني خيلي از كساني كه در حال حاضر مدعي هستند؛ مثلا يكي از غزلهاي حافظ يا شاعران گذشته را حتا از رو نميتوانند بخوانند. از كجا معلوم است كسي كه با گذشته آشنا نيست؛ آنچه كه آورده و ميگويد، نو است؟
مرداني تصريح كرد: شعر مشروطه، زبان شعري را به زبان عاميانه و حرفهاي روزمره نزديك كرد و چهرهي نهايت آن، همان نسيم شمال است كه زماني ورد زبانها بود؛ ولي خيلي زود فراموش شد. يعني شعر ما تا اين حد نزول پيدا ميكند. اما شعر حافظ را ببينيد؛ همانگونه كه در زمان خودش مطرح بوده و حرف اول را ميزده، الان هم مطرح است و با مردم ارتباط برقرار ميكند؛ آنهم با وجود همهي سنگيني زبان و فاخر بودنش. درحقيقت، از زبان حافظ، هم عام لذت ميبرد؛ هم خاص.
شاعر “كانون عشق” دربارهي پيروزي انقلاب اسلامي و تاثير اجتماعي آن در شعر معاصر نيز گفت: با پيروزي انقلاب احساس كردم كه در برههاي از زمان، مردم و شاعران ما باز به خود آمدهاند و به گذشتهي خود، يعني آن اصل و اصالت، برگشتهاند. اما ظاهرا بازگشت به خود، با اين تاثيرهاي مقطعي و برگشت تهاجم فرهنگي، متوقف شده است.
وي افزود: تاثيرهاي اجتماعي، از شعر جدا نيست. شاعر كه از اين مردم، بيرون نيست و جزيي از آنان است. همانگونه كه شعر حافظ، از زمانهي خود متاثر است؛ همچون حملهي مغول و آن محيط خفقان. ميبينيد كه حافظ از آنها تاثير ميپذيرد و جاودانه ميشود و حصار زمان و مكان را ميشكند. البته يك بخش اين تاثير، به شاعران بستگي دارد و همهي آن، به خلاقيت مربوط نميشود. خالق بودن، تنها كار خداست و شاعر يا هنرمند، تنها با گيرندهاي كه دارد، مسائل را از طبيعت و پيرامون خودش ميگيرد. اين امر بستگي دارد به اينكه او چگونه دريافت كند. همچنين نگاه شاعران به رويدادها هم فرق دارد. به هر ترتيب، معتقدم كه سخن گفتن در اين باره و داوري، كمي زود و مشكل است.
مرداني دربارهي جايگاه زنان شاعر در اين دورهها نيز گفت: پس از فروغ فرخزاد، تعدادي، تحت تاثير او قرار گرفتند؛ ولي انتظاري كه از شعر زنان ميرود، برآورده نشده است. البته گاهي شاعرههاي خوب فراموش ميشوند و در اين مدت، نديدهام كه كسي از ژالهي اصفهاني (قائممقامي) ـ مادر حسين پژمان بختياري ـ نامي ببرد و شعرهاي او غريب مانده است. درحاليكه او در اين چند سال، يك سر و گردن از همهي شاعران زن بالاتر بوده و چيزي نه از پروين اعتصامي كمتر دارد؛ نه از فروغ فرخزاد.
اين شاعر معاصر، در پايان با اشاره به وضعيت ادبيات فارسي در دانشگاهها گفت: دانشگاههاي ما، بويژه دانشكدههاي ادبيات، خيلي فرسوده هستند و در آنها آدم احساس مردگي ميكند. درحاليكه وظيفه دارند در زيمنهي ادبيات كار كنند؛ با توجه به اينكه ادبيات و شعر ما خيلي جاي كار دارد. مثلا دانشجويان دكتراي ادبياتمان فردوسي را به خوبي نميشناسند؛ ولي خارجيها بيشتر از ما دربارهي بزرگان ادب و شعرمان كار كردهاند و ما خود غافل هستيم.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات